نمایش نتایج: از 1 به 25 از 25

موضوع: شوهر نامرئی

9624
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question شوهر نامرئی

    From the window in the attic
    I see gray birds passing by
    lost on their way
    onto forgiving nothingness

    What would I feel here, if I stayed? A life without hope
    What would you finde of me, if I decayed? A wasted life ended by the rope

    From the window in attic
    I see life passing by wipe the daylight off my eyes
    death alone knows my way

    And when I'm gone
    another one will take my place
    behind the window in the attic
    you will see his weary face

    And all, that will remain of me
    Just a vague memory
    ویرایش توسط ابزوردیسم : 10-20-2015 در ساعت 08:42 PM دلیل: پایان یک رویای شیرین

  2. کاربران زیر از ابزوردیسم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20596
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    سلام
    من فکر میکنم اشتباه بزرگی مرتکب شدین و فاصله ایجاد کردین.فاصله و دوری باعث میشه آدمها احساس رو کنار بگذارند و بیشتر منطقی فکر کنند.شاید واقعا نه نامزدی در کار باشه و نه همسری.ولی تو این 5 ماه این خانم منطقی فکر کرده، وابستگی و احساس رو کنار گذاشته و به دروغ مصلحتی شما فکر کرده و حس کرده درست نیست این رابطه رو ادامه بده.
    چیزی که اکثر ما اشتباهاً در مورد عشق میدونیم اینه که بیشتر عشقمون وابستگیه و دوری باعث میشه تازه بفهمیم عشقی در کار نبوده.
    به نظر من رودر رو با خودش تنها صحبت کن و بهش بفهمون که برای عشقش و رسیدن بهش هر کاری کردی و بهش قول بده که دیگه دروغی ازت نمی شنوه.
    امیدوارم که به عشقت برسی و هیچ وقت حسرتشو نداشته باشی....

  4. کاربران زیر از ali37 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20501
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    CLICK : [replacer_a]

    فصل اول:


    رابطه جنسي در مغز :

    تفاوت زن و مرد در چيست؟...

    يك زن، تنها يك مرد مي‌خواهد كه تمام نيازهاي او را برآورده كند.
    يك مرد، تمام زن‌ها را مي‌خواهد كه تنها يك نياز او را برآورده كند.
    [replacer_img]
    فصل دوم:

    حرف‌های صادقانه و بدون رودربایستی درباره سكس و عشق: رابطه جنسي مي‌تواند بسيار لذت‌بخش و جالب باشد اما در عين حال ملال‌‌آور و وقت‌گير است. دست آخر باعث بوجود آمدن گونه‌هايي قوي‌تر و انعطاف‌پذيرتر مي‌شود و اصلي‌ترين فلسفه وجودي آن نيز همين است. چرا زن‌هاي متاهل معمولاً از زن‌هاي مجرد چاق‌ترند؟ زيرا زن مجرد وقتي به خانه مي‌رسد اول سراغ يخچال مي‌رود و بعد سراغ تخت ولي زن متاهل وقتي به خانه مي‌رسد اول سراغ تخت و بعد سراغ يخچال مي‌رود.
    [replacer_img]
    فصل سوم:

    بسياري از مادران به طول ناخواسته به پسران خود آموزش مي دهند كه در آينده شوهران و والدين بي مسئوليتي باشند . يك پسر در همـان مراحـل اوليه زندگي اش متوجه مي شود كـه علـي رغـم عملكـرد و رفتـار بـدش ،مادرش او را عاشقانه دوست دارد . برخي از مادران هرگز به پسران خـود يـاد نمي دهند كه لباس هايشان را جمع كنند، مؤدبانه رفتار كنند و يا حتي پولي براي والدينشان خرج كنند . بنابراين آن ها با اين طرز فكر بزرگ مـي شـوند كه زندگي يك جاده يك طرفه است كه در آن فقط زن ها بايد ابراز عشق و علاقه كنند و هر كاري انجام دهند تا شوهرشان را خـشنود نگـه دارنـد . بـه دليل همين ديدگاه، زماني كه يك رابطه زناشويي كه در آن هورمـون هـاي نقش مهمي دارند، مشكل مي گيرد، با گذشت زمان روابط كاهش پيدا مـي كند و با كاهش ميزان روابط مسائل عاشقانه كمتر شـد ه، شـهوت و عطـش جنسي ضعيف تر مي شود و هيجان از بين مي رود . يك مرد براي اينكه به مادرش ثابت كند او را دوست دارد نيازي به دليل و مدرك ندارد اما در مـورد همسرش اينطور نيست . بنابراين او براي منسجم نگه داشتن رابطه عاشـقانه بايد به طور مداوم نسبت به همسرش ابراز عشق و علاقه كند . امـا زن هـم بايد به اين نكته توجه داشته باشد كه اگر از همان ابتدا نقـش يـك مـادر را براي شوهرش بازي كند و تنها به دنبال شستن لبـاس هـاي او باشـد و بـه طور مداوم به او امر و نهي كند، مرد اين ذهنيـت را پيـدا مـي كنـد كـه بـا مادرش ز ندگي مي كند و نمي تواند نس بت به او رغبت و ميل جنسي داشته باشد. هيچ گاه فراموش نكنيد كه مردها فقط زماني كه كودك هـستند مـي توانندتغيير كنند.
    « وقتي سعي مي كنيد كه يك مرد را تغيير دهيد، نقش مادر او را بازي مي كنيد و بـه او مـي گوئید غـذايش را خـوب بخـورد و تكاليفش را انجام دهد.»

    مرد موفق كسي است كه درآمدش از مخارج ه مـسرش بيـشتر باشد و زن موفق كسي است كه بتواند چنين مردي را پيدا كند.


    قانون شماره 17 عشق و علاقه براي مردان

    اين نكته را به خاطر داشـته باشـيد كـه شـما بايـد از مـرگ گربـه نامزدتان هم احساس ناراحتي شديد كنيـد حتـي اگـر خودتـان از قبـل برنامه كشتن آن را ريخته باشيد و قلباً از اين مسئله خوشحال باشيد باز هم ظاهرتان بايد طور ديگري باشد .تمامي تحقيقات نشان داده اند كه مردان تمايل و علاقه كمتري به موقعيت اجتماعي ، قـدرت و دارايـي زنان دارند اما در مقابل آن به زيبايي، اندام و جوان بـودن يـك زن اهميت مي دهند . مثلاً رئيس يك شركت بزرگ جذب زنـي مـي شـود كه يكي از كارمندان معمولي شركت است اما از نظر ظاهر زيبا و خوش اندام است . به طور مثال رابطه بيل كلينتـون رئـيس جمهـور آمريكـا و مشاور امنيتي اش يعني مونيكا لواستكي را در نظر بگيريد . او بـا وجـود چنين مقام و قدرتي با يك زن يهودي كه مقام و منزلتي نداشت رابطه نا مشروع برقرار كرد.
    پنج خواسته مهم زنان از مردان


    • 1- عشق
    • 2- وفاداري و صداقت
    • 3- مهرباني و خوش اخلاقي
    • 4- تعهد
    • 5- تحصيلات و ذكاوت

    زنان هميشه مي خواهند بدانند كـه شوهرانـشان آن هـا را دوسـت دارند و ابراز كردن عشق و علاقه توسط شوهرشان را به عنوان تائيد و مدرك مي دانند . حرف هايي كه اغلب زنان دوست دارند از شوهرشـان بشنوند اين ها هستند : « دوستت دارم » ، « تـو چـه قـدر ز يبـايي » ، « دست پختت فوق العاده است » ، « كارت عالي بـود » و يـا حتـي يـك تلفن غير منتظره از طرف شوهر كه نشان مي دهد او به فكـرش بـوده است و او را عاشقانه دوسـت دارد . قـدرداني و سپاسـگذاري از زحمـت هايي كه زن در خانه مي كشد نيز نوعي ابراز عـشق و علاقـه اسـت و ابراز عشق و علاقه از طرف مرد اين است كه او هر كاري مي كنـد.....
    پژوهش جديدي كه اخيراً توسط انجمن روان‌پزشكي آمريكا درباره نظر و احساس زن‌ها راجع به آلت تناسلی همسرانشان صورت گرفته نشان می‌دهد: فقط 5% زن‌هاي شركت كننده در تحقيق احساس مي‌كنند آلت همسرشان خيلي بزرگ است. 12% زن‌هاي شركت‌كننده در تحقيق احساس مي‌كنند آلت همسرشان خيلي كوچك است. 83% باقي‌مانده گفته‌اند اين موضوع براي آن‌ها اهميتي ندارد، او را دوست دارند، زيرا مرد خوبي است و در هر صورت با او ازدواج مي‌كردند.



    فصل چهارم:

    مردها واقعاً چه می خواهند:

    براي بيشتر مردان روابط خوب با همسر به معناي خـدمات رسـاني خوب و مناسب است . يك زن هميش ه در پـي منـابع مـالي و دارايـي و يك مرد به دنبال خدمات است . رابطه زن و مـرد ماننـد تبـادل كـالا و خدمات است . زماني كه از مردي خواسته شود كه زن خـود را توصـيف كند، او بدون ترديد درباره ي خـدماتي ماننـد آشـپزي، نظافـت، رفتـار خوب، خوش سليقگي، اندام زيبا و جذاب او صـحبت مـي كنـد . امـا در مقابل وقتي كه از زني مي خواهيد تا از شوهرش تعريف كند، او دربـاره ي هوش و ذكاوت، شعل خوب، روابط جنسي و ميزان ام وال و دارايي و غيره صحبت مي كند . به عبارت ديگر منابع مـالي و خـدمات را تحـت عنوان سازگاري و تفاهم دوطرفه بيان مي كند . چون ايـن اصـطلاحات بياني مودبانه و درست تر است . اگر چه باز هم با اين وصف هنـوز هـم اين مسئله در همان سطح اوليه و اصلي مبادله كـالا و خـدمات اسـت . مردان تنها به ظاهر فيزيكي و خدمات رساني يك زن توجه مي كنند.
    نياز مردها فقط دو چيز است گرسنگي و شهوت اگر ديديد شهوتي نمي‌شود يك ساندويچ به او بدهيد.

    مردان مي خواهند زنان اين را بدانند كه : فقط پاسخ «بله» و يـا «خير» جواب ايده آل وعالي براي هر سؤالي است.

    رمزگشايي سخنان مردان:

    رمزگشايي سخنان مردان مردان هميشه مجم وعه اي از جملات را دارنـد كـه در زمـان نيـاز زنها را قانع كنند و به ويژه نياز جنسي خودشان را بر طرف كننـد .
    مـا در اينجا ده مورد مهم را مورد بحث و بررسي قرار ميدهيم:
    تو زيبا، فوق العاده و جذاب هستي جمله مرد:
    1- هدف و منظور اصلي چشمه هاي تو شفاف و متقارن است و نـش ان دهنده اين است كه تو بچه هاي زيبا و سالمي را به دنيا مـي آوري عزيزم حالا بيا با هم همبستر شويم.
    تو امشب فوق العاده به نظر مي رسي.:
    جمله :2 هدف: من مي خواهم هر چه زودتر با تو همبستر شوم.
    بگذار با هم فقط دوست باشي:
    جمله:3 هدف: صدبار در روز به من زنگ نزن و هزار بار پيام نـده و تـلاش نكن كه بفهمي كجا هستم.
    تو در اين لباس خيلي جذابي:
    جمله:4 هدف: اين لباس نسبت كمر به باسنت را قشنگ تر نشان مي دهـد و سينه ات را برجسته تر مي كند. اين ظاهر و اين اندام هورمون هاي مرا طوري تحريك مي كند كه مي خواهم همين الان با تو همبستر شوم.
    مي آيي با هم يك فنجان قهوه بنوشيم:
    جمله:5 هدف: شايد طوري با تو حرف بزنم كه بتوانم قانعت كنم امشب بـا من همبستر شوي.
    مي آيي براي خوردن شام بيرون برويم:
    جمله: 6 هدف: شايد با خرج كردن پول و رفتن به يـك رسـتوران شـيك و گران قيمت، بتوانم مغزت را منحرف كنم و بتوانم با تو هم همبستر شوم.
    من نمي توانم تا دير وقت بيدار بمانم، بايد فردا سركار بروم:
    جمله:7 هدف: ممنون از اينكه با من همبستر شـدي، امـا الان ديگـر بايـد بروم.
    من به دنبال يك رابطه صميمي و صادقانه هستم:
    جمله:8 هدف: اگر در آينده خواستم چيزي را بزرگ نمايي كنم و با از خودم تعريف كنم، به راحتي اين كار را بكنم.
    بعد از اينكه كارم تمام شد، مي خواهم ببينمت:
    جمله:9 هدف: اگر نتوانستم شخص ديگري را پيدا كنم، حداقل اين شـانس را داشته باشم كه بتوانم با تو همبستر شوم.
    .....
    فهرست اولويت هاي يك مرد براي دوست و همراه كوتاه مدت:


    • 1- جذابيت
    • 2- اندام زيبا
    • 3- سينه هاي خوش حالت
    • 4- باسن خوش فرم
    • 5- شخصيت

    مردان خواستار جذابيت زنان هـستند . چـون مـي خواهنـد نمـايش مشخصي از توانايي شان براي كنترل دارايي هـا و منـابع مـالي شـان داشته باشند . يك زن زيبا و جذاب شاهدي براي كنترل منـابع مـالي و دارايي هاي يك مرد است . زنان جذاب با عث مي شوند كه شوهرانشان به دنبال تأمين نيازهاي آن ها باشند و با فـراهم كـردن امكانـات لازم حتي براي ديگر زنان نيز جذاب شوند . تحقيقات دكتر بـاس نـشان داد كه بدون توجه به فرهنگ ها داشتن يك زن زشت، اعتمـاد بـه نفـس متفـاوت اسـت . ً مرد را پائين مي آورد . اما درباره ي زن ها قضيه كاملا چون زنان اهميتي به ظاهر و چهره ي زيباي مرد نمي دهند بلكه پول، قدرت و موقعيت اجتماعي او خيلي مهمتر است.
    جذابيت به چه معنايي است؟!
    فصل پنجم:

    رابطه معنادار يك‌شبِ ـ روابط موقت

    تصور كنيد كه در خيابان قدم مي زنيد. در همين هنگام فرد جذابي نزديك شما مي آيد و از شما درخواست مي كند كه به عقد موقت او در اگر مانند 99/9 زن هاي ديگر فكـر ً آييد ، شما چه كار مي كنيد؟ قطعا كنيد، بدون معطلي به او جواب منفي مي دهيد . ايـن فـصل دربـاره ي علت عقد موقت و رابطه جنسي كوتاه مدت بحث مي كند. در سال 1982 قبل از شروع بحران بيماري ايـدز دكتـر كـلارك و دكتر هاتلفيد تحقيقي را انجـام دادنـد كـه در ايـن تحقيـق بـه سـراغ دانشجويان خوش چهره و جـذاب رفتنـد و از آن هـا ايـن سـؤالات را پرسيدند. 1-آيا با من بيرون مي آيي؟ 2-آيا دوست داري به آپارتمان من بيايي؟ 3-مي خواهي با من رابطه جنسي داشته باشي؟ ...
    مطالعات نشان داد كه زنان جوان تر كمتر احساس گناه كرده بلكـه ً بيشتر احساس تحقير و كمبود مي كردند و همينطور بيشتر زنان اصـلا ارضاء جنسي نمي شدند.

    « من معتقدم رابطه جنسي ميان دو نفر لذت بخش است اما تعدد مقام انساني است. » آن باعث خواري و حقارت و از دست دادن
    وودي آلن


    « زنان هميشه به دنبال دكتر خوب هستند در حالي كه مردان به دنبال زنان خوش انـدام هـستند زنـان هميـشه خواهـان كـسي هستند كه اطلاعات خوبي درباره ي بدن داشته باشـد در حاليكـه مردان فقط به بدن توجه مي كنند. »

    فصل ششم

    يا جاي تو است يا جاي من؟

    خيانت و روابط نامشروع

    كالين و جيل پنج سال پيش با هم ازدواج كردند و در ايـن پـنج سـال رابطه جنسي فوق العاده و پرلذتي را داشتند . تا اينكه تصميم گرفتنـد بچـه دار شوند بعد از شش ماه از حاملگي جيل مشكلات آن ها شروع شد . چون جيل فكر مي كرد چا ق و، بد قـواره و نـامطلوب شـده، بنـابراين از رابطـه جنسي با كالين اجتناب مي كرد و به كالين مي گفـت كـه حـالش خـوب نيست، سرش درد مي كند و يا بهتر است يك روز ديگر اين كـار را انجـام دهند. او مي خواست درباره ی اين مشكل با كالين حرف بزند، امـا كـالين فكر مي كرد كه جيل به فرصت نياز دارد . چون سيستم سخت افزاري مغز مردانه كالين اهميت حرف زدن و گوش كردن را متوجـه نمـي شـد . ايـن مسئله باعث شد تا جيل احساس كند كه كالين به او اهميت نمـي دهـد و همانند يك ابزار ارضاء جنسي با او برخورد مي كند . در نتيجـه كـالين هـم احساس طردشدگي مي كرد . سرخوردگي او به خاطر كمبود رابطه جنـسي به ناراحتي و خشم او منجر شد كالين ناراحتي ها و عصبانيت جيل را درك نمي كرد و جيل هم بد خلقي هاي كالين را به عنوان مدرك چـاقي و بـد قوارگي خود مي دانست.
    بعد از اينكه بچه به دنيا آمد، اوضاع بغرنج تر شد . جيل به طور مداوم با بچه مشغول بود و كالين دچار اين احساس شده بود كه جيل اهميتي نمیدهد و او را نمي بيند وتنها چيزي كه برايش مهم است بچـه و سگ خانگي شان است . كالين از اين شرايط خسته شـده بـود . بـه خـاطر همين كم كم وارد رابطه نامشروع با مردي به نام ژيسون كه كارمنـد اداره شان بود شد . وقتي جيل اين موضوع را فهميد كالين را تـرك كـرد . حـالا جيل و پسرش به تنهايي زندگي مي كنند و كالين هم سعي مي كند تا آن ها و همسر جديدش را از نظر مالي تأمين كند.
    ترس از رابطه نامشروع يكي از نگراني هاي اصـلي زوجـين در ازدواج داستان كالين و جيل را خيلي از زوج ها قطعاً تجربه كرده اند . ...



    چرا رابطه نامشروع به وجود مي آيد؟!


    • 1- شهوت
    • 2- كاهش جذابيت همسر
    • 3- مشكلات مربوط به مسائل جنسي، چون آن ها خواهان رابطه جنسي بيشتري و متفاوت تر و متنوع تر هستند.
    • 4-زن خود را درگير كارهاي خانه و وقف فرزندانش كرده است
    • 5- وسوسه از طرف يك زن ديگر
    • 6- كاهش فريبندگي و جذابيت همسر
    • 7- عدم محبت زن
    • ....















    CLICK : [replacer_a]

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    علی جان من چند سال پیش تولد سی سالگیم رو جشن گرفتم فرق عادت و عشق رو ندونم که کلاهم پس معرکست
    من بارها ابراز ندامت کردم از دروغی که گفتم و قول هم دادم که دروغ نگم و پای قولم هم هستم .
    در ضمن بخشیده هم شده بودم.
    و این که رودرو صحبت کنم رو خوب اومدی.
    قربونت برم تلفن و اس ام اسم رو جواب نمیده بیاد منو ببینه؟ خوب اگه رو در رو صحبت می کرد که تموم بود همه چیز درست میشد.
    به یکی از فامیلامون که خارجه گفتم بهش زنگ زد یک ساعت و نیم ازش خواهش میکرد ۱۰ دقیقه یه جا رو در رو باهاش صحبت کنم قبول نکرد که نکرد.

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20596
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابزوردیسم نمایش پست ها
    علی جان من چند سال پیش تولد سی سالگیم رو جشن گرفتم فرق عادت و عشق رو ندونم که کلاهم پس معرکست
    من بارها ابراز ندامت کردم از دروغی که گفتم و قول هم دادم که دروغ نگم و پای قولم هم هستم .
    در ضمن بخشیده هم شده بودم.
    و این که رودرو صحبت کنم رو خوب اومدی.
    قربونت برم تلفن و اس ام اسم رو جواب نمیده بیاد منو ببینه؟ خوب اگه رو در رو صحبت می کرد که تموم بود همه چیز درست میشد.
    به یکی از فامیلامون که خارجه گفتم بهش زنگ زد یک ساعت و نیم ازش خواهش میکرد ۱۰ دقیقه یه جا رو در رو باهاش صحبت کنم قبول نکرد که نکرد.

    دوست ندارم اینو بگم ولی گویا ایشون تصمیمشون رو گرفتند. فرق عشق و وابستگی رو تو سن 50 هم درست متوجه نمیشیم شما که دیگه خیلی جوونی عزیزم.
    ببین دخترها معمولا احساساتی تر تصمیم میگیرند و من فکر می کنم دوری باعث شده ایشون به شما با دید دیگه ای غیر از احساس نگاه کنه و احتمالا حرفهای اطرافیانشون هم بی تاثیر نبوده.
    اینکه گفتم رودررو نه اینکه ازش اجازه بگیری که جلوی راهش دور از خونه قرار بگیری و ازش با حالتی دور از غرور و طلبکارانه خواهش کنی که به حرفهات گوش بده

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18214
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    32
    تشکر شده 55 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهر نامرئی

    سلام من با علی موافقم و فکر می کنم اون خانم تحت تاثیر حرفهای خانوادش قرار گرفته مبنی بر اینکه شما دروغ گفتین و یا تا به حال به هر کاری دست زدین به بن بست خوردین.حالا داره با خودش کنار میاد و به نوعی دوره سوگواری رابطتون رو میگذرونه.دست از تلاش برندارین.شما بزرگترین اشتباه رو کردین که چهار ماه وقفه دادین و باهاش تماس نگرفتین خانمها مثل شما نیستند و وقتی میرین و پیداتون نمیشه هزارجور فکر می کنند.الانم وقتی شما تنونین باهاش صحبت کنید کاملا ضعف شماست.
    اون خانم که تو زندان نیست
    دنبالش کنین و یه جا تنها گیرش بندازین
    اگر شما رو دوست داشته باشه به حرفهاتون گوش میده
    اگر در تنهایی هم شما رو پس زد بدونین که دیگه تصمیمش رو گرفته و شما و خاطراتتون رو کنار گذاشته
    امیدوارم که بتونین تلاش کنین
    خانمها اگر هنوز علاقه ای توی دلشون باشه زود نرم میشن

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali37 نمایش پست ها
    دوست ندارم اینو بگم ولی گویا ایشون تصمیمشون رو گرفتند. فرق عشق و وابستگی رو تو سن 50 هم درست متوجه نمیشیم شما که دیگه خیلی جوونی عزیزم.
    ببین دخترها معمولا احساساتی تر تصمیم میگیرند و من فکر می کنم دوری باعث شده ایشون به شما با دید دیگه ای غیر از احساس نگاه کنه و احتمالا حرفهای اطرافیانشون هم بی تاثیر نبوده.
    اینکه گفتم رودررو نه اینکه ازش اجازه بگیری که جلوی راهش دور از خونه قرار بگیری و ازش با حالتی دور از غرور و طلبکارانه خواهش کنی که به حرفهات گوش بده
    علی جان دقیقاً من هم احساس میکنم که ایشون تصمیم گرفته که با من قطع رابطه کنه واسه همینه که اومدم مشاوره بگیرم. در مورد جوان بودن من هم درست گفتید من هنوز خیلی جوانم و اتفاقاً از سن واقعی خودم هم ۴-۵ سال جوانتر به نظر میام در مورد حرف اطرافیان هم کاملاً درست میگی چون کپ حرفایی که مادرشون به مادرم گفته بود رو زد(اون روزی که تلفن زد عصبانی باهام حرف زد رو میگم)
    اتفاقاً برای من هم جالبه چون اگه احساسی تصمیم میگرفت که الان ازدواج کرده بودم و با هم تو اروپا داشتیم لاو میتر************دیم ولی چون از اولش هم دختر منطقی و متفکری بود تعجب میکنم چون اگه درست و منطقی فکر کنه هیچ کس مثل من نمیتونه اون رو به خواسته هاش تو زندگی برسونه و خوشبختش کنه

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18214
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    32
    تشکر شده 55 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابزوردیسم نمایش پست ها
    علی جان دقیقاً من هم احساس میکنم که ایشون تصمیم گرفته که با من قطع رابطه کنه واسه همینه که اومدم مشاوره بگیرم. در مورد جوان بودن من هم درست گفتید من هنوز خیلی جوانم و اتفاقاً از سن واقعی خودم هم ۴-۵ سال جوانتر به نظر میام در مورد حرف اطرافیان هم کاملاً درست میگی چون کپ حرفایی که مادرشون به مادرم گفته بود رو زد(اون روزی که تلفن زد عصبانی باهام حرف زد رو میگم)
    اتفاقاً برای من هم جالبه چون اگه احساسی تصمیم میگرفت که الان ازدواج کرده بودم و با هم تو اروپا داشتیم لاو میتر************دیم ولی چون از اولش هم دختر منطقی و متفکری بود تعجب میکنم چون اگه درست و منطقی فکر کنه هیچ کس مثل من نمیتونه اون رو به خواسته هاش تو زندگی برسونه و خوشبختش کنه

    من از متن اولتون اینطور استنباط کردم که شما از نظر مالی تو وضعیت مطلوبی نیستین و دائم به در بسته می خوردین و الان 4 ماهه که کمی خودتون رو بستین...پس چطور الان ادعای رفتن به اوپا و رسوندن اون خانم به همه خواسته هاش می کنین؟

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط aram37 نمایش پست ها
    سلام من با علی موافقم و فکر می کنم اون خانم تحت تاثیر حرفهای خانوادش قرار گرفته مبنی بر اینکه شما دروغ گفتین و یا تا به حال به هر کاری دست زدین به بن بست خوردین.حالا داره با خودش کنار میاد و به نوعی دوره سوگواری رابطتون رو میگذرونه.دست از تلاش برندارین.شما بزرگترین اشتباه رو کردین که چهار ماه وقفه دادین و باهاش تماس نگرفتین خانمها مثل شما نیستند و وقتی میرین و پیداتون نمیشه هزارجور فکر می کنند.الانم وقتی شما تنونین باهاش صحبت کنید کاملا ضعف شماست.
    اون خانم که تو زندان نیست
    دنبالش کنین و یه جا تنها گیرش بندازین
    اگر شما رو دوست داشته باشه به حرفهاتون گوش میده
    اگر در تنهایی هم شما رو پس زد بدونین که دیگه تصمیمش رو گرفته و شما و خاطراتتون رو کنار گذاشته
    امیدوارم که بتونین تلاش کنین
    خانمها اگر هنوز علاقه ای توی دلشون باشه زود نرم میشن
    خیلی خیلی ممنونم- شما اولین نفری هستید که تو این مدت یه مقدار به من امید داد و دلگرمم کرد
    من میترسیدم که اگه دنبالش برم و برای صحبت سماجت به خرج بدم از دستم ناراحت شه

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18214
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    32
    تشکر شده 55 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهر نامرئی

    اصلا از روی ضعف با ایشون صحبت نکنین و در عین قدرت ابراز علاقه و تعهد کنین.خانمها از مرد ضعیف و البته متکبر خوششون نمیاد.سعی کنید با اعتماد به نفس و حرفهای از قبل آماده کرده پیششون برین و ازش بخواین برای آخرین بار فرصت بده حرفهاتون رو بزنید و قول بدین اگر قبول نکردتون و بهتون فرصت دیگه نداد برای همیشه از زندگیش بیرون برین.
    این یک جور تهدید هم برای ایشون هست که اگر هنوز دوسستون داشته باشه میترسه از رفتن همیشگیتون

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط aram37 نمایش پست ها
    من از متن اولتون اینطور استنباط کردم که شما از نظر مالی تو وضعیت مطلوبی نیستین و دائم به در بسته می خوردین و الان 4 ماهه که کمی خودتون رو بستین...پس چطور الان ادعای رفتن به اوپا و رسوندن اون خانم به همه خواسته هاش می کنین؟
    آرام جان من مشکل مالی نداشتم مشکل شغلی داشتم. من احساس میکنم اول زندگی داشتن یه آپارتمان اداری و یه مقدار سرمایه که باهاش کار کنم و یه ماشین و یه درآمد خوب که بشه پس انداز کرد یعنی نداشتن مشکل مالی
    در ضمن خونه ندارم ولی خانوادم یه آپارتمان ۶۰ متری دارن که دست مستاجره و گفتن تا زمانی که بتونم خونه بخرم بدون اجاره اونجا بشینم

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط aram37 نمایش پست ها
    اصلا از روی ضعف با ایشون صحبت نکنین و در عین قدرت ابراز علاقه و تعهد کنین.خانمها از مرد ضعیف و البته متکبر خوششون نمیاد.سعی کنید با اعتماد به نفس و حرفهای از قبل آماده کرده پیششون برین و ازش بخواین برای آخرین بار فرصت بده حرفهاتون رو بزنید و قول بدین اگر قبول نکردتون و بهتون فرصت دیگه نداد برای همیشه از زندگیش بیرون برین.
    این یک جور تهدید هم برای ایشون هست که اگر هنوز دوسستون داشته باشه میترسه از رفتن همیشگیتون
    اوکی حتماً این کارو انجام میدم. ممنون

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    البته یه چیز دیگه در رابطه با ضعف و تکبر بگم
    من فکر میکنم برای هر زن مهمترین چیز اینه که بتونه به مردش تکیه کنه و همچنین بتونه بهش افتخار کنه
    یکی به ثروت شوهرش افتخار میکنه و اون رو نشونه قدرت شوهرش میدونه یکی قیافه و قد و هیکل شوهرش ، یکی تحصیلات و یکی عشق و محبت شوهرش رو تکیه گاه خودش و افتخارش میدونه
    من فکر میکنم از همش یه مقداری دارم و اصلاً آدم ضعیفی تو شرایط مختلف زندگیم نبودم و اعتماد به نفس هم که ماشاله...
    البته آدم مغروری هستم و از خود متشکر ولی هیچوقت در مقابل کسانی که دوسشون دارم اینجور نیستم
    ولی یه مشکلی هست
    این قضیه برام حکم مرگ و زندگی پیدا کرده و میدونم اگه درست نشه تمام انگیزه هایی که برای آینده دارم از بین میره و خیلی احساس ضعف میکنم. نمیدونم خیلی میترسم
    جدیداً وقتی تنهام خود به خود بغضم میگیره.
    شبا که میرم دم خونشون قلبم تند میزنه ولی نفسم در نمیاد میترسم هر لحظه اون رو با یه نفر دیگه ببینم
    و این منو ضعیف و عصبی میکنه

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20432
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابزوردیسم نمایش پست ها
    سلام
    در جایی مشغول به کار بودم . یکی از دخترهایی که همکارم بود نظرم رو جلب کرد و با ایشون دوست شدم
    با توجه به شناختی که بین ما ایجاد شد ایشون رو برای ازدواج مناسب دیدم و بینمون علاقه هم ایجاد شد.
    چون تو اون شرکت کارمند بودم و آینده شغلی مناسبی هم نداشت و مشورتی که با ایشون داشتم و اینکه اگر در شرایط کاری فعلی خودم به خواستگاری ایشون برم خانواده ایشون مخالفت خواهند کرد و اینکه مقداری زمین اطراف تهران دارم تصمیم گرفتیم که از شرکت بیام بیرون و با وام برای خودم روی زمین کار کنم و بعد از گرفتن وام و شرایط اقتصادی سال ۹۰ بعد از مدتی کارم نگرفت و مجبور به جمع کردن کارم شدم
    خلاصه داشتم خونه میخریدم که برای پرداخت بدهی بانک مجبور شدم پولی که برای خونه جمع کرده بودم بعلاوه مقداری قرض و قوله رو بدم به بانک
    زمانی که قصد خرید خونه داشتم با ایشون میرفتیم خونه میدیدیم و من که خوشحالی ایشون رو میدیدم و عشق شدیدی که بهش داشتم و دلم نمی خواست ناراحتش کنم بزرگترین اشتباه رو کردم و به ایشون موضوع بازپرداخت بدهی بانک رو نگفتم و پیگیری ایشون برای خرید خونه موجب شد اشتباه دوم و بدتر رو انجام بدم و بگم خونه ایی که ازش خوشمون میومد رو خریدم .
    از اونجایی که تو فشار شدیدی واسه دروغی که گفته بودم قرار داشتم و همچنین خواستگارایی که برای اون میومد مادرم رو برای صحبت با مادر ایشون فرستادم و اونجا بود که مجبور شدم اعتراف کنم.
    دختر که خیلی از من ناراحت بود باهام قطع رابطه کرد و من که واقعاً شرمنده و پشیمون بودم با پادرمیانی مادرم و با توجه به علاقه ایی که بین ما بود بعد از یکی دو هفته معذرت خواهی ایشون منو بخشید و من هم برای جبران تلاش کردم و با یکی از فامیل نزدیک که تو بازار چندتا مغازه داشت شروع به کار کردم و تو یه پاساژ نو پا شراکتی ۲ سهم من و ۴ سهم فامیل یه مغازه خریدیم که در اختیار من بود و چند ماه که گذشت با خانواده رفتیم خواستگاری و خانواده ایشون گفتن که شراکت با سهم کمتر نمیتونه تضمین تداوم کار باشه و خواستشون حداقل سهم مساوی بود که خلاصه مورد توافق فامیل خیلی نزدیک قرار نگرفت و من سهمم رو به فامیل فروختم و برای خرید یه مغازه کوچیکتر اقدام کردم و با توجه به اینکه پولم کافی نبود قرار به خرید شرایطی شد و در خلال این قضایا بعد از قول نامه قیمت مغازه یه مقدار بالا رفت و فروشنده طلب پول بیشتر کرد و خرید مغازه بهم خورد
    این پروسه بعد از خواستگاری حدود ۶ ماه طول کشید و دختر مورد علاقه بنده با توجه به یکی دو خواستگار خوبی که داشت و جواب منفی بهشون میداد و فشار مادرشون بهش و ناراحتی مادرش و وابستگی شدید به خانوادش و از طرفی شرایط بدی که برای من پیش اومده بود و دوندگی صبح تا شب من و در نتیجه کمتر صحبت کردن و دیدن همدیگه و تاثیرات این قضایا یک مقدار از اون حالت رومانتیک و مهربون همیشگی فاصله گرفته بود و بعضی وقتها احساس میکردم تو صحبتهامون دچار سوء تعبییر میشه پیشنهاد دادم برای جلوگیری از خراب شدن احساسات قشنگمون نسبت به هم و جلوگیری از اینکه تو ناراحتی حرفی زده بشه که موجب رنجش طرف مقابل بشه مدتی با هم صحبت نکنیم و تو این مدت من بتونم شرایط کاریم رو اوکی کنم
    شبانه روز تلاش کردم و بعد از ۴ ماه یه شرکت تاسیس کردم و مشغول صادرات شدم از نظر کاری و مالی اوضاع روبراه شد و با ایشون تماس گرفتم که جوابم رو ندادن
    به مادرم گفتم با مادرشون تماس گرفت و مادر ایشون گفت که فهمیده من قبلاً به دخترش دروغ گفتم و چون من سر دخترشون کلاه گذاشتم ایشون مخالف ازدواج ما شده
    با اصرار من و اینکه دختر جواب تلفن من رو نمیداد یه ماه بعد مادرم دوباره زنگ زد و از مادر ایشون خواهش کرد که اجازه بدن دوباره بریم خواستگاری که مادر ایشون گفتن دخترشون نامزد کرده و دیگه من تماس نگیرم
    من که نمیتونستم این حرف رو قبول کنم صبح تا شب میرفتم نزدیک خونشون که بتونم ببینمش باهاش صحبت کنم ولی نتونستم ببینمش بعد از حدود ۵۰ روز و اینکه کلی اس ام اس میدادم و ازش خواهش میکردم جواب بده دیدم بهم زنگ زد با خوشحالی جواب دادم که دیدم با لحن عصبانی ازم خواست دست از سرش بردارم و گفت که حتی الان دیگه عقد کرده و دیگه نمی خواد ببینتم و دلیلش هم اینه که من دروغ گفته بودم و بهم اعتماد نداره
    البته منو بخشیده بود و بعد از اون قضیه بارها ابراز علاقه بهم کرده بود و اصرار به اینکه زودتر شرایطم رو درست کنم تا بتونیم ازدواج کنیم داشت و حتی دو خواستگار خیلی قدر رو با بهانه های الکی بخاطر من رد کرده بود ولی دقیقاً همون حرفهایی رو که مادرشون به مادرم گفته بود رو به من زد و حتی اجازه اینکه من صحبت کنم رو نداد و آخرش هم بغض کرد و گریه کرد و قطع کرد
    من البته دو ماه دیگه نیز یواشکی آمار گرفتم نه نامزدی دیدم نه شوهری واسه همین دوباره اس ام اس دادم که مادرشون فرداش با ناراحتی بهم زنگ زد و من براشون تمام کارهایی رو که تو این مدت انجام دادم رو گفتم و همچنین دلیل و شرایطی که موجب دروغ گفتنم شده بود و از احساسم نسبت به دخترشون و احساس دخترشون نسبت به خودم و انگیزه هایی که برای خوشبختیمون دارم و همه و همه گفتم و ایشون که آروم شده بود گفت که با این حال دخترش چون ازدواج کرده دیگه باید قیدش رو بزنم ازم قول گرفت که دیگه نه زنگ بزنم نه اس ام اس بدم
    الان ۶ ماه از قولی که دادم میگذره و من کاملاً به قولم پایبند بودم ولی از اونجایی که ۶ ماه هست هر شب دم خونشون میرم تا ببینم با کی ازدواج کرده و کسی رو ندیدم و اینکه دختر هنوز با پدر و مادرشون زندگی میکنه و مهمونی میرن و اگه حتی نامزد کرده بود لا اقل یک بار نامزدشون باید شام خونشون مهمون باشه ولی نبوده نمیتونم با این قضیه کنار بیام و اصلاً فکر میکنم نامزدی وجود نداشته باشه.

    یک چیز دیگه هم اینه که دو تا چیز رو چشمهای انسان نمیتونه پنهان کنه
    ۱. دروغ
    ۲. عشق
    من ۵ سال عاشق بودم و عین ۵ سال عشق رو تو چشمای معشوقم دیدم .

    (اینو گفتم که اشتباه قضاوتش نکنیدو نگید خوب دوستت نداره یا نداشته)
    در ضمن من آرزو و هدفم ازدواج باهاشه و میدونم که انگیزه و توان ساختن یه زندگی فوق العاده خوب رو برای جفتمون دارم

    حالا اگر کسی میتونه منو راهنمایی کنه که چی کار کنم واقعاً ممنون میشم
    لطفاً راهنمایی غیر منطقی و افسانه ایی نکنید
    فکر کنم این همه توضیحات نوشتم بتونه یه درک تقریبی از شرایطم رو منتقل کنه
    در ضمن اگر خانمها راهنمایی کنن خیلی بهتره چون فقط خانمها میدونن یه دختر که واقعاً یه نفر رو دوست داره چرا و تحت چه شرایطی از عشقش میگذره
    و آقایون وقتی واقعاً عاشق باشن تحت هیچ شرایطی از عشقشون نمیگذرن
    ازتون ممنونم
    سلام داستانتون یک خاطره ی قدیمی رو برام زنده کرد....
    دقیقا همچین اتفاقی برای منم 3 سال پیش افتاد و من الان با شخص دیگه ای ازدواج کردم اصلا هم خوشبخت نیستم و حسرت عشقمو میخورم هنوزم دلم براش تنگ میشه و زندگیم شده جهنم احساس میکنم چون دلشو شکستم اینجوری شد چون نفرینم کرد دقیقا درکتون میکنم چون تو همچین موقعیتی بودم جای عشق شما بودم و متاسفانه منم به خاطر دروغی که گفته بود و از دست رفتن اعتمادم بهش و به میون اومدن یکی دیگه با کس دیگه ای ازدواج کردم اونم بخاطرم خیلی تلاش کرد اما من...
    پشیمونم...
    منم یک مدت قهر کردم ولی بعد با عذرخواهی ها و اصراراش یک مدت بخشیدمش اما متاسفانه نتونستن تحمل کنم و منم مثل عشق شما دیگه جوابشو ندادم

  17. کاربران زیر از Mahno0sh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahno0sh نمایش پست ها
    سلام داستانتون یک خاطره ی قدیمی رو برام زنده کرد....
    دقیقا همچین اتفاقی برای منم 3 سال پیش افتاد و من الان با شخص دیگه ای ازدواج کردم اصلا هم خوشبخت نیستم و حسرت عشقمو میخورم هنوزم دلم براش تنگ میشه و زندگیم شده جهنم احساس میکنم چون دلشو شکستم اینجوری شد چون نفرینم کرد دقیقا درکتون میکنم چون تو همچین موقعیتی بودم جای عشق شما بودم و متاسفانه منم به خاطر دروغی که گفته بود و از دست رفتن اعتمادم بهش و به میون اومدن یکی دیگه با کس دیگه ای ازدواج کردم اونم بخاطرم خیلی تلاش کرد اما من...
    پشیمونم...
    منم یک مدت قهر کردم ولی بعد با عذرخواهی ها و اصراراش یک مدت بخشیدمش اما متاسفانه نتونستن تحمل کنم و منم مثل عشق شما دیگه جوابشو ندادم
    کاش میشد همه چیز برگرده عقب همه آدما فرصت داشتن تو تصمیم ها و اشتباهاتی که داشتن تجدید نظر کنن.
    در ضمن مطمئن باش نفرینت نکرده اینو ۱۰۰٪ میدونم
    ویرایش توسط ابزوردیسم : 08-15-2015 در ساعت 01:09 PM

  19. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20432
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابزوردیسم نمایش پست ها
    کاش میشد همه چیز برگرده عقب همه آدما فرصت داشتن تو تصمیم ها و اشتباهاتی که داشتن تجدید نظر کنن.
    در ضمن مطمئن باش نفرینت نکرده اینو ۱۰۰٪ میدونم
    کاش...اما هیچ وقت همچین اتفاقی نمیفته....
    اگه نکرده چرا زندگیم اینجوری شد؟
    به نظرم شما هم بی خیال شید چون فک نکنم اون خانوم جوابتونو بده اونم مثل 3 سال پیش من فک میکنه و اصرار و پادرمیونی و منت کشی هم فایده نداره
    حداقل شما خودتونو خورد نکنین و روزهای زندگیتونو حروم نکنین میدونم چه قدر سخته قبول کردن این قضیه اما چاره ای نیس زندگی همیشه بر وفق مراد نمیگذره
    گاهی لازمه به حرف عقل گوش کرد نه دل...

  20. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahno0sh نمایش پست ها
    کاش...اما هیچ وقت همچین اتفاقی نمیفته....
    اگه نکرده چرا زندگیم اینجوری شد؟
    به نظرم شما هم بی خیال شید چون فک نکنم اون خانوم جوابتونو بده اونم مثل 3 سال پیش من فک میکنه و اصرار و پادرمیونی و منت کشی هم فایده نداره
    حداقل شما خودتونو خورد نکنین و روزهای زندگیتونو حروم نکنین میدونم چه قدر سخته قبول کردن این قضیه اما چاره ای نیس زندگی همیشه بر وفق مراد نمیگذره
    گاهی لازمه به حرف عقل گوش کرد نه دل...
    شما ۳ سال پیش به حرف دلت گوش کردی یا عقلت؟

  21. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    سلام
    تایپیکتونو خوندم خیلی ناراحت شدم خدا کنه اخرش خوب تموم شه براتون
    منم فکر میکنم به خاطر یه مدت که ازش دور بودین ازتون دلخوره
    شاید اگه مجبورش کنید باهاتون رو به رو بشه اوضاع تغییر کنه
    از یکی که بتونه قانعشون کنه بخاین زنگ بزنه به مادر اون خانومه بهش بگه به قرارملاقات بین خانواده ها بذارن
    برید با خانوادش حرف بزنید با خودش حرف بزنید همه چیزو توضیح بدین ازشون بخاین یه فرصت دیگه بهتون بدن
    خودتونم با مادرش حرف بزنید بگید همه ی این مدت به خاطر خوشبختی دخترش همه کار کردید الانم فققط یه فرصت دیگه ازشون میخاین
    بگید مطمئنید میتونید دخترشو خوشبخت کنید
    اگه راضی نشد بگید همین یه بار بذاره خانواده ها همو ببینن اگه به نتیجه نرسیدین دیگه هیچوقت سراغشون نمیرین
    اگرم راضی نشدن سرزده برید
    وقتی یه چیز انقدر برات حیاتی میشه معنیش اینه که هر نتیجه ای داشته باشه تا اخر عمرت تورو درگیر خودش میکنه اگه خوب تموم شه همیشه راضی ای اگه بد تموم شه همیشه حسرتشو میخوری
    امیدوارم اخرش خیلی خیلی خیلی خوب باشه براتون

  22. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20432
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ابزوردیسم نمایش پست ها
    شما ۳ سال پیش به حرف دلت گوش کردی یا عقلت؟
    فکر میکردم دارم به حرف عقلم گوش میدم الان میفهمم تصمیمم با دلم بوده نه عقل

  23. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23059
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    5
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهر نامرئی

    ببينيد اين شما هستيد که اين خانم و شخصيتيشونو ميشناسيد
    خانم ها در اين شرايط 2 حالت دارن ,بعضى ها وقتى تصميم به تموم شدن يک رابطه مي گيرن هيچ چيز و هيچ کس نميتونه تصميمشونو تغيير بده
    بعضى ها با کمى صحبت و قول و... نرم ميشن و ادامه ميدن
    حالا شما با توجه به شناخت 5 سالتون بايد ببينىد که تلاشتون فايده داره يا نه
    اگر اره ميتونيد يه email براشون بفرستيد تمام احساساتتون,شرايططون و... براش شرح بديد ,اينطورس به قولى که به مادرشون داديد هم پايبنديد
    به عنوان يک خانم فکر ميکنم اگر هنوز عاشقتون باشن و منطقشونم حرفاتونو بپذيره برميگردن
    اميدوارم موفق باشيد

  24. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهر نامرئی

    سر گذشت شما رو خوندم .متاسفانه نمیتونم بگم چکار کنید ولی فقط یه چیز رو میدونم که گفتم بگم :اونم اینکه با این علاقه ای که شما به ایشون دارید یا باید بهش برسید و یا اینکه نسبت بهش بی علاقه بشید .نمیدونم چجوری ..ولی حتی اگر اون ازدواج کرده با بکنه و شما بعد ازدواج کنید همیشه دلتون پیش اونه و فراموشش نخواهید کرد و این برای همسر ایندتون اصلا خوب نیست .پس یا بهش برسید یا بهش حس بدی پیدا کنید .
    ببخشید بیشتر از این چیزی به ذهنم نمیرسید.

  25. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    زندگی در سیاهچاله اندوه آسان نیست
    آنگاه که از شیار سنگها نیز تاریکی در آن می تابد.
    من باختم .

  26. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23059
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    5
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهر نامرئی


  27. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19362
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر نامرئی

    تو محله ما یه هییت هست که بخاطر مراسم روز عاشورا خیلی معروفه و ظهر عاشورا خیلی ها از جاهای مختلف تهران میان اینجا .
    دو سال پیش وقتی پیشم بود چقدر حس خوبی داشتم وقتی برو بچه های هییت و محل که تو اون شلوغی و ازدحام برای من غذا یا چیزی می دادند و کلی هم تحویل میگرفتن اونقدر خوشش میومد که بهم گفت وقتی ازدواج کردیم با بابام اینا بیایم ببینن چقدر اینجا تو رو تحویل میگیرن.
    امسال از در خونه هم بیرون نمیرم چون این خاطرات و فکرا اونقدر ناراحت کننده و اعصاب خورد کنه که نمیتونم تحمل کنم.
    حتی دیدن غذا نذری اعصابم رو به هم می ریزه

  28. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23059
    نوشته ها
    77
    تشکـر
    5
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهر نامرئی

    دوست عزيز باور کنيد تو اين شرايط هيچ کس جز خودتون نميتونه کمک کنه,اتفاقى که افتاده و زندگى جريان داره,از مرگ عزيز که سخت تر نيست,ادم با اونم کنار مياد,کافيه خودتونو باور کنيد,باور کنيد شرايط من سختتره دارم 7 سال رابطه و زندگيو فراموش ميکنم اما سعى ميکنم به خودم کمک کنم نه اينکه فقط به خاطرات فکر کنم, و فکر ميکنم حتما خيرى توش بوده, اينجورى ادم فکر کنه راحتتره
    پيشنهاد ميکنم بپذيريد,به خودتون کمک کنيد,تنها نمونيد,کتاب بخونيد,ميدونم خيلى سخته اما چاره اى نيست جز پذىرش

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد