سلام 26 سالمه و دختر هستم
من از بچگی تو تمام عمرم از دیدن محبت و عاطفه محروم بودم خانوادم خشک و بی احساس هستن حرف زدن در این مورد باهاشونم هیچ نتیجه ای نداشته همیشه تو خونمون دعوا بوده هیچ علاقه ای و هیچ مهربونی نبوده طریقه برقراری رابطه با دیگران هم هیچ وقت یاد نگرفتم هیچ وقت دوستی نداشتم از هیچ کس محبت ندیدم همیشه آرزوی داشتن دوست صمیمی رو داشتم اما... اوایل زیاد برایم مهم نبود اما چند وقته احساس مسکنم شدیدا به تعامل اجتماعی و محبت نیاز دارم دیگه دارم از بی کسی منفجر میشم خیلی تنهام
خیلی دوست دارم ازدواج کنم اما متاسفانه خواستگار ندارم انگار دور من یه دیوار بلنده یجور انفرادی هستم با وجود زندگی بین مردم گاهی احساس میکنم شاید نامرئی هستم بعد خندم میگیره . دام برای خودم میسوزه خیلی مستاصل شدم دیگه خستم میشه راهنماییم کنید.