نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

1191
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20894
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    12
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    سلام خسته نباشین. من اینجا تازه عضو شدم. چندتا مشکل روباهم میخوام بگم. اگه تو عنوان یا موضوع اشتباهی شد از شما معذرت میخوام. یه دختر25ساله هستم. 16سالم بود افتادم تو چت. یاهو .شبوروز چت میکردم.اتفاقی یه پسری بهم شماره داد.منم از روکنجکاوی زنگ زدم و دوست شدیم.فاصله مکانیمون خیلی زیاد بود. 9ماه دوست بودیم.تلفن.اس ام اس. خلاصه خانواده فهمیدن.اون موقع خواهرمم دوست پسر داشت. اون انکار کردن که باکسی دوسته.پول تلفن به کل افتاد گردن من. خانواده ی من کلن روی بچه ها کنترل شدید دارن.این شد که کتک حسابی و.... بابای عزیزم همه چیزمو ازم گرفت.گوشی.تلفن خونه رو پرینت میگرفت.پول توجیبی قطع شد.بخاطر اون پسر خیلی بلا کشیدم.سوم دبیرستان بودم.حتی اجازه نداشتم درب اتاقو برای عوض کردن لباسام ببندم.کتاب جلوم باز بود.یهو میدیدم ازگوشه چهارچوب دیوار یه چشم داره نام میکنه.چشم بابا یا مامان. بگذریم.کنترل شدیدترشد.مجبور شدم سیمکارت بخرم یواشکی رابطمو نگهدارم.با رضا قهر بودم.وضعیت خنونه رو میدونست برای اذیت کردنم زنگ میزد خونه.مجبور شدم باهاش تموم کنم.بعد از که دانشجو.شدم پدرم گوشیمو بهم پس داد.بخاطر رفتاری که باهام داشتن پسر دورخودم زیاد جمع کردم. چون داشتن خفم میکردن از کنترل. باپسرایی دوست شدم که ... جالبه همشونم قول ازدواج دادن.با 3نفرشون رابطه فیزیکی داشتم. الان دانشجو ارشدم. همیشه برای داشتن زندگی باکسی که دوستش داشتم تلاش کردم.این،همه سال گذشته. رضا ازدواج کرده.توزندگیم نیست.خودمو تو منجلاب فرو کردم بخاطر کنترلهای خانوادم. ازهمشون متنفرم. الان خواهرم نامزد کرده باکسی که 5ساله دوست هست.به پدرم اینا دروغ گفت که 2ساله دوستن.من نمیتونم ببخشمشون.اکثرشبها باگریه میخوابم.نصف شب بیدار میشم میشینم گریه میکنم.تیرویید گرفتم.داره خفو میکنه.دیگه به هیچ پسری اعتماد ندارم.دوست داشتن رو باور.ندارم. برام وجود نداره. اخرین نفری که تو زندگیم راه دادم هم دانشگاهیم بود.برا داشتنش باپدرم حرف زدم.باپدرم بحث کردم. پسره هم گفت توجز همکلاسی برام ارزشی نداری!!!! میدونم اشتباه کردم. سرزنشم.نکنین.اعتماد به نفس ندارم. بچه که بودم هرزمان حرف میزدم بهم میگفتن ساکت شو. چون دختری هستم که با ارامش حرف میزنم.مواظبم که حرف زدنم بد نشه یا بالهجه نشه. بدترخراب میشه.هیچ وقت نذاشتن برا زندگیم حتی لباسی که میپوشم خودم تصمیم بگیرم. گوشه گیر شدم.میخوام.شاد باشم. میخوام از کثافتی که براخودم ساختم راحت شم. میخوام مهسای پاک شم. کمکم کنین.خیلی شبا تو فکر خودکشیم. ولی طاقت ندارم ببینم بخاطرم پدرمادرم گریه میکنن. اونا خیلی منو دوست دارن ولی من ازشون متنفرم...زندگیمو گرفتن.نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم. نمیتونم به کسی اعتماد کنم.کسی بهم نزدیک بشه باهاش جوری رفتار میکنم که خودش میره.شکاکم.. ببخشید من باگوشی تاپیک میذارم اگه کسی مثل من گذاشته بود معذرت میخوام چون امکانش نیست بتونم تمام پستها رو ببینم.خداکنه برا کسی چنین چیزی پیش نیومده باشه
    ویرایش توسط mahsa70 : 08-21-2015 در ساعت 05:41 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    دوست عزیز هر پدر و مادری تمام تلاشش رو میکنه تا بچه هاش خوشبخت و عاقبت بخیر بشن. حالا ممکنه بعضی ها از روی سادگی شون مثل پدرو مادر شما کنترل رو از حد بگذرونن و تاثیرات منفی روی فرزندانشون بذارن.
    اما یه سوال.
    سوای دوستی هایی که داشتین، تا حالا خواستگاری نداشتین؟ از فامیل یا در و همسایه و...
    چرا اصرار دارین پسرایی رو به زندگیتون راه بدین که ارزشی براتون قائل نیستن؟ یعنی هیچ موردی تا امروز برای ازدواجتون پیش نیومده؟
    شما مدام خودتونو با خواهرتون مقایسه میکنین، ایشونم اشتباهاتی داشتن ولی دلیل نمیشه شمام اون اشتباهاتو تکرار کنین.
    اگه فرصت و شرایط یه ازدواج مناسب رو دارین، تردید نکنین. به جای مرور خاطرات و افکار منفی، سعی کنین از داشته هاتون لذت ببرین.

  3. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17406
    نوشته ها
    124
    تشکـر
    81
    تشکر شده 173 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    سلام دوست عزیز
    نمیگم تعجب کردم از مشکتون چون نکردم

    مهم نیست چقدر خانواده به شما علاقه داره ؟؟؟چون اونا بخاطر شما این کارا رو نمیکنن بلکه بخاطر ترس از ابروریزی و خودخواهی های بچگانه و ......
    مهمم اینکه این رفتار ها باعث شده شما به خود کشی فکر کنید...
    مطمعن باشید خداوند تو روز قیامت انتقام شمارو از پدر و مادرتون خواهد گرفت اونا کاری کردن که هدیه خدا دم از خود کشی میزنه ...


    متاسفانه نسل پدر مادر آلان از نسلی دارن ریشه میگیرن که معتقد بودن دختر و زن چیزی شبیه به برده است برای مرد
    و متاسفانه نسل پدر مادر امروز جز کم سواد ترین یا بی سواد ترین اقشار جامعه است

    شما باید قبول کنید این کمی و کاستی هارو


    اما نکته ای که هست اینکه هر کسی رو میشه تغییر دادن غیر از آدم دیوونه و مرده

    شما با روابط کنترل نشده و غلط باعث شدید کنترل ها بیشتر بشه ...
    دوست عزیز تنها راه شما مستقل شدن هست
    نه از نظر فیزیکی بلکه از نظر روحی و فکری

    شما باید استقلال خودتونو بدست بیارید ..
    بعدش با رفتارتون به دیگران ثابت میکنید که لیاقت استقلال و دارید و در نتیجه اونا هم مجبور میشن استقلال شمارو به رسیمت بشناسن ..

    دوست عزیز میشه با کنترل رفتار خودتون رفتار دیگران رو هم کنترل کنید

    البته به نظر من شما حق کاملی دارید که جلوی خانواده اتون وایستید ..
    امضای ایشان

    سایت من TexPic.ir

  5. کاربران زیر از ReepaaR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20894
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    12
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    خواستگارامو رد میکنن. بدون اینکه بدونم . هیچ کس جرات نمیکنه نزدیک شه. پدرمارم فکر میکنن. بچه هستم.ازدواج.برام زوده. خوشحالم حداقل باشما حرف زدم. دلم اروم شد. حتی رو ندارم برم پیش روانپزشک. میدونین چیه. وقتی حق انتخابتو ازت بگیرن درواقع همه چیزتو گرفتن. شخصیتتو تغییر دادن. نظراتتونو خوندم دلم اروم شد.

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20894
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    12
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    جفتشون شاغل و لیسانسن. خیلی هم مدعی به مدرکشون هستن. ولی خوب..... .جالبه ادعاشون هم میشه که با ما دوست صمیمی هستن. خودمو با خواهرم مقایسه میکنم چون اون زمان به پدرم گفت بابا به جونت قسم باکسی دوست نیستم. برام سخته.خیلی دوست دارم همه چیزو به پدرم بگم شاید اعصاب خوردیام اروم شه.

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17406
    نوشته ها
    124
    تشکـر
    81
    تشکر شده 173 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa70 نمایش پست ها
    جفتشون شاغل و لیسانسن. خیلی هم مدعی به مدرکشون هستن. ولی خوب..... .جالبه ادعاشون هم میشه که با ما دوست صمیمی هستن. خودمو با خواهرم مقایسه میکنم چون اون زمان به پدرم گفت بابا به جونت قسم باکسی دوست نیستم. برام سخته.خیلی دوست دارم همه چیزو به پدرم بگم شاید اعصاب خوردیام اروم شه.

    دوست عزیز لیسانس 02 سال پیش شاید همون موقع خیلی مدرک مهمی باشه ولی آلان دیگه دنیا عوض شده ...
    و متاسفانه پدر مادر شما این موضوع رو نفهمیدن و در نتیجه اپدیتم نشدن ..
    و از نظر روانشناسی مشکل روحی شکاکی و بی اعتمادی دارن ..

    تنها راه حل صحبت کردنه از راه منطقی
    البته منطق شما نه منطق اونا
    بازم میخوام بدونید منم مثل شما بودم ی روزی ولی با صبر و تلاش تونستم خودمو نجات بدم ..
    پس شما هم ناامید نشید و کمی صبر پیشه کنید ...
    درضمن دیگه هیچوقت به خودکشی فکر ننکنید ....
    امیدوار باشید و به خدا توکل کنید..

    با صبر و حوصله خیلی از مشکلات حل میشه ..
    اینو دیدم که میگم..

    موفق باشید .
    امضای ایشان

    سایت من TexPic.ir

  9. کاربران زیر از ReepaaR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20942
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    2
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کنترل شدید پدرمادرم زندگیمو خراب کرد.

    خیلی ناراحت کننده هست
    هر کسی ممکنه این کارو بکنه دلیل نمیشه که
    به نظره من یه جور اعتمادشون رو جلب کن چون اونا اینطور که خودت میگی اصلا بهت اطمینان ندارن.........اگه مدرک تو رشته دانشگاهی داری پس برو کار کن تا جایی که بتونی مستقل زندگی کنی
    اونا هم حقی ندارن چیزی بگن نمیتونن همیشه کنترلت کنن که .......اگر هم که استعداد درسی نداری پس دیگه بهتره منتظر معجزه باشی ......راستی به تو مربوط نیست که خواهرت چی کار میکنه
    اگه به جونه باباش قسم خورد یا هر چی بعدا جوابشو میبینه
    ویرایش توسط alone eagle : 08-22-2015 در ساعت 08:55 PM
    امضای ایشان
    I am eagle.......in the highest place in the sky....alone....I dont have any friend s and wont....
    just shut your mouth and see my eyes...
    alone ayes


    alone for ever

  11. کاربران زیر از alone eagle بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد