متن زیر توسط یکی از آشناهام نوشته شده؛ممنون میشم پاسخش رو بدید:
سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما
زنی هستم 44 ساله در طول 24 سالی که با همسرم زندگی کردم بارها ازش خیانت دیدم ولی با خواهش و تمناهاش بخشیدمش و البته بخاطر بچه هام و با خودم فکر کردم که حتما پشیمون میشه و از کاراش دست ورمیداره،
ولی چند ماه پیش متوجه شدم در خونه باغ با زنی که بش شک داشتم هست ..
برای طلاق عجله نکردم ولی حالا احساس کردم دیگه راه حلی جز طلاق برام نمونده و چند روز پیش درخواست طلاق کردم ولی هنوز هم تو این امر تردید دارم..
به شوهرم علاقه ای ندارم و بیشتر این سالها بخاطر بچه هام طلاق نگرفتم. 3تا دختر دارم که دوتای انها ازدواج کردن و سومیش مجرد و 19 سالشه..یک ماه قبل از این که شوهرم رو تو خونه باغ ببینم بچه چهارمم بدنیا اومد که پسره..فکر میکردم با بدنیا اوردن پسر ،شوهرم به کاراش پایان میده و دلیل ارتباطش با زنهای دیگه پسردار نبودن ماست ولی اینطور نبود.. اون تنوع طلبه ... از زندگی با اون خسته شدم .. همش دروغ ..خیانت..اصلا پای حرفاش نیست.. یه روز بهم گفت ازت بدم میاد و دوست ندارم تو جذابیت نداری و .. ولی الان میگه دروغه.. رفته پیش شوهر خواهرم و با بی شرمی به شوهر خواهر محترمم گفته که مشکل پروستات دارم باید با زنای دیگه ارتباط داشته باشم بعد میاد بهم میگه من نگفتم..
کارمند هستم و شوهرم معلم .
شوهرم 48 سالشه،
مشکل جسمی هم ندارم،اندام زیبا با چهره ای مناسب دارم ،درآمدم کم نیست و قادر به زندگی بعد از طلاق هم هستم،
من واسه این زندگی خیلی زحمت کشیدم دل کندن از این زندگی برام سخته ولی واقعا شوهرمو دوست ندارم و هر وقت میبینمش یاد کاراش میفتم و حالم ازش بهم میخوره.. بچه هام هم راضی هستن که طلاق بگیرم.
به دختر نامزدم که 21 سالشه هفته پیش بهش گفته که من نمیتونم از اون زن(زنی که تو خونه باغ دیدیم) جدا بشم تنها دلخوشیمه خیلی بهم احترام میداره ،لباسامو میشوره تمیزکاری میکنه.. واقعا متاسفم برای شوهرم .. این همه سال زحمت کشیدم بهش احترام گذاشتم همه کارهاش رو کردم با وجود این که کارمندم هیچ کاری تو خونه نیمه تموم نمیموند حتی موقع زایمان بهم گفت پول احتیاج داره برا باغ، النگوهامو دادم بهش .. تو این سن که خیلی برام خطرناکه جونمو گذاشتم براش واسه پسردار شدن حامله شدم و درطول این 9 ماه هیچ وقت بهم محبت نکردو بیشتر موقع هام خونه نبود،
مثل نوکر براش زحمت کشیدم ..هیچ کدوم از خوبی های منو نمیبینه .. با این که به دخترام هم حتی گفته زن دیگه رو ترک نمیکنم و دو زنه بودن هیچ اشکالی نداره.. ولی میاد به من میگه من همچین حرفی نزدم ..
تمام وسایل خونه رو من گرفتم.. 90%خرج بچه هام با من بودن ..
زنه یه کثافته با چند نفر دیگه ارتباط داره فامیلشو میشناسم عموش تو محل کارم کار میکنه و میگه اون زن خرابه با چند مرد دیگه ارتباط داره..
شوهرم فیلم های قدیمی بد میبینه .. از خدا دور شده .. نماز نمیخونه ..
اون اسیر هوس هاش شده و اصلا جلوشو نمیگیره میخوام ترکش کنم ولی دودلم .. از چند ماه پیش که با چشمام دیدم بهم خیانت کرده اصلا اروم قرار ندارم و مدام به خیانتاش فکر میکنم .. اگه اینطور پیش بره دیوونه میشم.. اعصابم بخم میریزه قلبم درد میکنه ولی شوهرم عین خیالش نیست.. میترسم بخاطر این رابطه هایی که با زنها داشته به منم بیماری انتقال بده .. این روزا هم که پر شده از بیماری های عجیب غریب ... خوف دارم از بودن باهاش ..
مشاور شهر ما چندان خوب نیست.. جای دور هم نمیتونم برم.. ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنید که ایا طلاق راه حل مناسبیه؟آیا مشکلات بعد از طلاق بیشتر از مشکلات زندگی با همچین مردی برامه؟