من دختری 23 ساله هستم از یکی از شهرستانای تهران.3 سال پیش بعد از انصرافم از دانشگاه برای شرکت دوباره در کنکور با پسری از یکی از شهرستانای خراسان رضوی اشنا شدم که 2 سال از من کوچیکتر بودن و خیلی به مسایل کنکور اشنا.قبول کردن به من کمک کنن تو دوران کنکور.خواهر من و مادر ایشون از اول در جریان رابطه ی ما بودن.طی همین زمان ما بهم علاقمند شدیم.من دانشگاه قبول شدم و از اردوهایی که دانشگاه ها میزاشتن چندین بار همدیگه رو دیدیم به طوری که الان بعد 3 سال میتونم با اطمینان بگم کامل همو میشناسیم و با خصوصیات هم اشناییم.امسال با خانواده ها در میون گذاشتیم و با وجود مخالفت خانواده ایشون بابت سن و مسافت دور اومدن خواستگاری.پدر من خیلی سنتی هستن و من نمیتونم بگم با ایشون اشنا بودم.و از طرفی اصلا با من هنوز صحبت جدی درباره این موضوع نکردن. بابت مسافت هم میترسن که من نتونم تحمل کنم.(من هر دو دانشگاهم خارج از استان خودم بوده و میشه گفت به دوری یگه عادت کردم).هردو خانواده فرهنگی هستیم و از نظر سطح فرهنگی.مالی و ... اینا در ی سطحیم.بعد خواستگاری خانواده ما هم رفتیم مشهد منزلشون.پدرم تحقیق هم کردن و کلا چیز مثبتی بیان شد . اما بابت مخالفت پدر ایشون قضیه گیر کرده.حدود ی هفته پیش بعد از وساطت یکی از اشناهاشون تماس گرفتن برای جواب .پدر من گفتن کار پسرتونو منتقل کنین به خود مشهد یا جایی نزدیک تر .اگه جور شد تشریف بیارین بقیه حرفارو بزنیم( انتقالی تو کار ایشون حتی غیر ممکنه مگر با پارتی که نداریم) از طرفی خانواده اونا تصور میکنن پدر من غیر مستقیم جواب منفی داده و میگن ما دیگه تماس نمیگیریم.ما این وسط نمیدونیم چکار کنیم!!
از طرفی پدر من اصلا پیگیر نیستن(مثلا تو هر تماسی هی موکول میکنن به بعد) و با من هنوز حرف نزدن که من نظری بدم.از طرفی مخالفت اوناس و لج کردن که دیگه زنگ نمیزنیم.
ما چکار کنیم حالا؟
میتونم با اطمینان بگم پسر خیلی خوبیه.اونجور که شناخت پیدا کردم واقعا اهل زندگی هستن.از نظر اخلاقی خیلی قبولشون دارم.و مطمینم دوستم دارن.این سالها تمام تلاششو کرد(مثلا از نظر مالی سعی کردن خودشونو بالا بیارن که مستقل شن)
لطفا کمکمون کنین که چیکار کنیم!!؟؟؟ واقعا موندیم دیگه!!!!