نوشته اصلی توسط
hms
یه پسری هست که یکی از مهم ترین اتفاقا زندگیش اینه که توی 10 سالگی بهش تجاوز شده.
بعد از اون از تمام ادم ها می ترسه و به هیچ کس اعتماد نداره. هیچ کسیو هم نمی تونه دوست داشته باشد.
چهارده سال میگذره و اون الان با همون افکار غلط بزرگ شده و الان داره نتیجه این افکار غلطو میبینه(دوستان کمی داره، نمی تونه با کسی دوست بشه، شاد نیست،احساس میکنه همه می خوان سو استفاده کنن)
دوستاشو که میبینه داغون میشه. دختر و پسر ها رو که می بینه چقدر عاشقانه دست همو گرفتن داغون میشه.(24 سالشه، اعتماد به نفس نداره که به سمت دختر بره)
پدر و مادرش دوستش دارن اما خودشونم روش زندگی کردن رو بلد نیستن و همه جا شکست می خورن.
پسره هیچ استعداد خدادای هم نداره(دماغ عقابی، پاهای پرانتزی، هوش پایین، چهره )
تو زندگی هم همش شکست میخوره
شما جای همچین ادمی بودین چکار میکردین؟