سلام لطفا منوراهنمایی کنیدمن دختر٢٢ساله ای هستم که الان دقیقایک سال باپسرداییم ٢۵سالم عقدکردمقبلازازدواجم مشکلات زیادی داشتم دوران دانشجویی رابطه اشتباهی داشتم که خودم پشیمون شدم طوری که دیگه حتانتونستم درسموادامه بدم وانصراف دادمبعدازاون بایکی ازاشنایان نامزدی حدوداشش ماهه داشتم که به ازدواج نرسیدولی ضربه عاطفی شدیدی بهم واردشدخانوادم همیشه سعی کردن کنارم باشن پشتیبانم باشن اماخب گاهی اوقات یک سری سرکوفت میزنن حق میدم بهشون خیلی اذیتشون کردم ولی الان خیلی حساس شدم به حرفاشونبعدازهمه این مسایل پسرداییم باوجوداختلاف طبقاتی ویکم فرهنگی که باهم داشتیم ازم خاستگاری کرد ولی بااین رابطه ای که داریم دارم مطمین میشم علاقش ازروی ترحم ودلسوزی بوده نه علاقهحدوددوماه پیش ی بحث خیلی کوچیک بین من ویکی ازخاهرشوهرام پیش اومدکه اصلاهرجوری فک میکنم نمیتونم قبول کنم که نتیجش شنیدن این حرفاازطرف شوهرم باشه وی جورایی هم مطمینم که مادروخاهرای شوهرم خیلی تاثیرداشتن روشباوجوداینکه هم وضع مالی وهم سطح فرهنگی خانواده من بالاتره اماهمیشه شوهرم به من وخانوادم بی احترامی میکنه ومیخادمنوجلوخانوادش خیلی کوچیک نشون بده وبهم بی اعتناییمیکنه درحالی که اصلانسبت به خاهراش که فاصله سنیمونم کمه اینطورنیست که بخام خودموقانع کنم کلارفتارش سردهدرضمن باوجوداینکه من خیلی تلاش کردم باحرف احساس و…امانتونستم قانعش کنم به اصرارشوهرم متاسفانه روابط زناشویمون درعقدبه طورکامل انجام میدیماحساس سرخوردگی دارم چون حرفای دلموبه مادرم پدرم نمیتونم بزنم تحمل سرکوفت بیشتروندارموکم کم دارم ازشوهرم متنفرمیشم کمکم کنید