نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: شکست عاطفی شدید

1234
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10915
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    شکست عاطفی شدید

    سلام. من ده سال پیش اولین و تنها رابطه عاشقانه ام و با همکلاسیم شروع کردم اونوقت ۲۱ سالم بود به خاطرش صبر کردم در حالیکه من دختر بودمو میتونستم هر آن ازدواج کنم اما اون موقعیت نداشت. ۶ سال صبر کردم وقتی موقعیتش یه کم بهتر شد اومد خواستگاری ولی سر بعضی مسائل مثل مهریه و جای زندگی اختلاف داشتیم. اون همش تحت تاثیر خانوادش بود و نمی تونست مستقل تصمیم بگیره خلاصه بعد از ۳ سالی بحث و مجادله و چند باری قطع و وصل شدن رابطه من از خیر خواسته هام گذشتم همه شرایطشو قبول کردم اما در نهایت خوانوادش مخالفت کردن اونم که توان متقاعد کردن خوانوادشو نداشت یک دفعه اومد گفت خوانوادش راضی نمیشن خودشم دیگه خسته شده و منو نمی خواد. و با بیرحمی و بی احترامی رفت که رفت.من توو این ۸ ماه داغون شدم از بس غصه خوردمو گریه کردم.ولی بدترین چیز واسم این بود که ۲ هفته پیش با خبر شدم که آقا با دختری از طایفه مادرش عقد کرده. این خبر نابودم کرد. ۱۰ سال زندگیم رفت روو هوا. حالا من یه دختر ۳۱ ساله ی تنهام و اون پسر ۳۱ ساله ی سر و سامون گرفته.باورم نمی شه به این زودی همه چیو فراموش کرده. تمام این ۸ ماه که من عذاب میکشیدم اون در تدارک نامزدیش بوده حتی لابد به من فکر هم نکرده چه برسه به ناراحتی. نمی فهمم آخه چطوری با این سرعت آخه مگه ۱۰ سال رابطه شوخیه؟ اون فورا یکیو جایگزین کرده اونم به عنوان همسرش. ۱۰ سال تموم من خودمو همسر اون میدونستم. واقعا حالم بده از زندگیم افتادم انگار مریض شدم خواهش میکنم راهنماییم کنیید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18214
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    32
    تشکر شده 55 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شکست عاطفی شدید

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayly نمایش پست ها
    سلام. من ده سال پیش اولین و تنها رابطه عاشقانه ام و با همکلاسیم شروع کردم اونوقت ۲۱ سالم بود به خاطرش صبر کردم در حالیکه من دختر بودمو میتونستم هر آن ازدواج کنم اما اون موقعیت نداشت. ۶ سال صبر کردم وقتی موقعیتش یه کم بهتر شد اومد خواستگاری ولی سر بعضی مسائل مثل مهریه و جای زندگی اختلاف داشتیم. اون همش تحت تاثیر خانوادش بود و نمی تونست مستقل تصمیم بگیره خلاصه بعد از ۳ سالی بحث و مجادله و چند باری قطع و وصل شدن رابطه من از خیر خواسته هام گذشتم همه شرایطشو قبول کردم اما در نهایت خوانوادش مخالفت کردن اونم که توان متقاعد کردن خوانوادشو نداشت یک دفعه اومد گفت خوانوادش راضی نمیشن خودشم دیگه خسته شده و منو نمی خواد. و با بیرحمی و بی احترامی رفت که رفت.من توو این ۸ ماه داغون شدم از بس غصه خوردمو گریه کردم.ولی بدترین چیز واسم این بود که ۲ هفته پیش با خبر شدم که آقا با دختری از طایفه مادرش عقد کرده. این خبر نابودم کرد. ۱۰ سال زندگیم رفت روو هوا. حالا من یه دختر ۳۱ ساله ی تنهام و اون پسر ۳۱ ساله ی سر و سامون گرفته.باورم نمی شه به این زودی همه چیو فراموش کرده. تمام این ۸ ماه که من عذاب میکشیدم اون در تدارک نامزدیش بوده حتی لابد به من فکر هم نکرده چه برسه به ناراحتی. نمی فهمم آخه چطوری با این سرعت آخه مگه ۱۰ سال رابطه شوخیه؟ اون فورا یکیو جایگزین کرده اونم به عنوان همسرش. ۱۰ سال تموم من خودمو همسر اون میدونستم. واقعا حالم بده از زندگیم افتادم انگار مریض شدم خواهش میکنم راهنماییم کنیید.

    ببخشید شما قبلا این نامه رو گذاشته بودید می خواین توی همون نامه قبلی پیگیر بشین؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21155
    نوشته ها
    372
    تشکـر
    167
    تشکر شده 192 بار در 140 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شکست عاطفی شدید

    واقعا متاسف شدم بایت چیزی که خوندم
    به منم گفت بود 4 سال صبر کنی پول اجاره خونه و عروسی رو جور میکنم
    اگه خودش نمیزد زیرش حتما من میزدم
    مگه 4سال کمه؟
    کلی اتفاق ممکنه بیفته
    امیدوارم زودتر بتونی فراموشش کنی
    به نظرم حتی لیاقت و ارزش فکر کردن هم نداره
    میدونم چه حسی داری بابت این 10 سالی که هر خواستگاری داشتی رد کردی رفت با 1000 امید .
    ولی عیب نداره مطمن باش تقاصش رو میده که با بچه بازی اینده یک نفر دیگه رو به بازی گرفت و مسیر زندگیش رو عوض کرد
    دعا میکنم زودتر فرااموشش کنی آبجی

  4. کاربران زیر از خانوم خانومای گل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14282
    نوشته ها
    285
    تشکـر
    365
    تشکر شده 396 بار در 164 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شکست عاطفی شدید

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayly نمایش پست ها
    سلام. من ده سال پیش اولین و تنها رابطه عاشقانه ام و با همکلاسیم شروع کردم اونوقت ۲۱ سالم بود به خاطرش صبر کردم در حالیکه من دختر بودمو میتونستم هر آن ازدواج کنم اما اون موقعیت نداشت. ۶ سال صبر کردم وقتی موقعیتش یه کم بهتر شد اومد خواستگاری ولی سر بعضی مسائل مثل مهریه و جای زندگی اختلاف داشتیم. اون همش تحت تاثیر خانوادش بود و نمی تونست مستقل تصمیم بگیره خلاصه بعد از ۳ سالی بحث و مجادله و چند باری قطع و وصل شدن رابطه من از خیر خواسته هام گذشتم همه شرایطشو قبول کردم اما در نهایت خوانوادش مخالفت کردن اونم که توان متقاعد کردن خوانوادشو نداشت یک دفعه اومد گفت خوانوادش راضی نمیشن خودشم دیگه خسته شده و منو نمی خواد. و با بیرحمی و بی احترامی رفت که رفت.من توو این ۸ ماه داغون شدم از بس غصه خوردمو گریه کردم.ولی بدترین چیز واسم این بود که ۲ هفته پیش با خبر شدم که آقا با دختری از طایفه مادرش عقد کرده. این خبر نابودم کرد. ۱۰ سال زندگیم رفت روو هوا. حالا من یه دختر ۳۱ ساله ی تنهام و اون پسر ۳۱ ساله ی سر و سامون گرفته.باورم نمی شه به این زودی همه چیو فراموش کرده. تمام این ۸ ماه که من عذاب میکشیدم اون در تدارک نامزدیش بوده حتی لابد به من فکر هم نکرده چه برسه به ناراحتی. نمی فهمم آخه چطوری با این سرعت آخه مگه ۱۰ سال رابطه شوخیه؟ اون فورا یکیو جایگزین کرده اونم به عنوان همسرش. ۱۰ سال تموم من خودمو همسر اون میدونستم. واقعا حالم بده از زندگیم افتادم انگار مریض شدم خواهش میکنم راهنماییم کنیید.
    فقط میتونم بات همدردی کنم...خیلی سخته...و خیلی داری اذیت میشی میفهمم ...چقد نامرد و چه قدر نامرد!!!اما دوتا چیز یادت باشه هر روز با خودت تکرار کن قراره یه اتفاقه خیلی عالی که همه چیو فراموش کنم تو زندگیم بیوفته چون واقعا همینه من به عینه دیدم مطمئن باش....خدا اگه یه چیزو ازت بگیره یه چیزه بهتر بت میده اونوقت میفهمی به صلاحت نبوده....مطمئن باش من حاضرم بت قول بدم که اتفاقه بهتری توز ندگیت میوفته که رنگه عشقو خوشبختیو بیشتر از قبل تجربه کنی....دومم این که شک نکن اون آقا هم به همین خوشحالیو خوشبختی نخواهد بود یه جایی یه جوری تقاص پس میده که روزی صد بار به یادش میوفتاده چه بدی ای در حق تو کرده...شک نکن.... دنیا بد جور تقاص پس میگیره...امیدوارم اون روز روزی باشه که تو اینقدر خوشحال و خوشبخت باشی که حتی برات مهم نباشه که بفهمی تقاص پس داده یا نه!

  6. کاربران زیر از atrin1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست پُلی است برای پیروزی؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-06-2022, 02:15 AM
  2. مقایسه هاست لینوکس با هاست ویندوز
    توسط bety10 در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-11-2015, 12:38 PM
  3. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
    توسط prv در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-14-2015, 12:14 AM
  4. یک آزمایش روانشاسی/ تا اطلاع ثانوی ماست سیاه است!
    توسط farokh در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2014, 09:11 AM
  5. چگونگی حمایت از کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-30-2013, 01:13 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد