خدایا! بشکن این آیینه ها را
که من از دیدن آیینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن نا گزیرم **از آن روزی که دانستم سخت چیست
–همه گفتند : این دختر، چه زشت است
کدامین مرد ، اورا می پسندد؟
دریغا دختری بی سر نوشت است .
**چو در آینه بینم روی خود را
در آید از درم ، غم با سپاهی
مرا روز سیاه دادی ، امانبخشیدی بمن چشم سیاهی
**به هر جا پا نهم از شومی بخت-نگاه دلنوازی سوی من نیست
از این دلها که بخشیدی بمردم –یکی در حلقه گیسوی من نیست
**مرا دل هست ، اما دلبری نیست
تنم دادی ولی جانم ندادی
به من حال پریشان دادی ، اماسر زلف پریشانم ندادی
**به هر جا ماهرویان رخ نمودند-نبردم توشه ای جز شرمساری
خزیدم گوشه ای سر در گریبان به درگاه تو نالیدم بزاری
**چو رخ پوشم زبزم خوبرویان-
همه گویند : او مردم گریز است
نمی دانند ، زین درد گرانبار-فضای سینه من ناله خیز است
**به هر جا هم گمنانم حلقه بستند-
نگینش دختری ناز آفرین بود
زشرم روی نا زیبا در آن جمع
-سر من لحظه ها بر آستین بود
**چه مادر بیندم در خلوت غم
-ز راه مهربانی می نوازد
ولی چشم غم آلودش گواهست که در اندوه دختر می گدازد
**ببام آفرینش جغد کورم که در ویرانه هم ، نا آشنایم نه آهنگی مرا ، تا نغمه خوانم-نه روشن دیده ای ، تا پر گشایم
**خدایا! بشکن این آیینه ها را
که من از دیدن آیینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن نا گزیرم
**خداوندا! خطا گفتم ، ببخشای تو بر من سینه ای بی کینه دادی مرا همراه رویی نا خوشایند-دلی روشن تر از آیینه دادی
**مرا صورت پرستان خوار دارند-ولی سیرت پرستان می ستایند به بزم پاک جانان چون نهم پایدر دل را برویم می گشایند
**میان سیرت وصورت خدایا!-دل زیبا به از رخسار زیباست بپاس سیرت زیبا ، کریما!-دلم بر زشتی صورت شکیباست
مهدی سهیلی
سیرت یا صورت؟/؟؟؟؟؟؟