سلام
من یه شغل خوب دارم و خارج از ایران زندگی می کنم با همسرم که ایشان فعلا بدون کار هستند. خواهر همسرم هم در اینجا بودن و هزینه زندگی ایشان به مدت 4 سال با ما بود از آنجایی که خانواده همسرم با داشتن تنها این دو فرزند حاضر به تمکین مالی نبودند.پدر همسرم باز نشسته هستن و با یک حقوق باز نشستگی زندگی میکنند. زمانی که من و همسرم تصمیم گرفتیم که از ادامه کمک کردن به خواهر شوهرم دست برداریم بعد از ۴ ماه به طور اتفاقی ایشان در یک سانحه یی فوت میکنند، و همسرم از اینکه ما نخواستیم در ماههای اخیر زندگی بهشان کمک کنیم خیلی خودش را ملامت میکند. تصمیم گرفتیم که برای توریستی خانواده همسرم را پیش خودمان بیاوریم تا بتوانند با در کنار هم بودن این درد و غم دوری از فرزند را تحمل کنند. اما این فکر برای یک مدت کوتاه برای من مشکلی نیست اما از اینجا که کلا خانواده ایشان حسابگر نیستند، وتمایل دارند برای همیشه پیش ما زندگی کنند ، این فکر من را ناراحت میکند ، اینکه من تا به حال خواهر شوهر و از این پس پدر و مادرش را ساپورت کنم برای همیشه ناراحتم میکند، و در خودم نمیبینم که اینکار رو ادامه دهم از آنجایی که خسته شدم خیلی. من تصورم برای ازدواج یک زندگی کاملا مستقل بود، ولی فکرو ذکر همسرم خانوادهاش هست، و از طرفی نمیخواهم جلوی همسرم را بگیرم که باز خدای نکرده برای بار دوم خودش و من را سرزنش کند. همسرم برای ۶ ماه میدانم که کار نخواهد داشت و در این مدت من باید کار کنم و هزینهٔ زندگی را برای ۴ نفر بدهم به انضمام اینکه از همین الان کلی برنامه سفر ریختیند تا حالو هوایشان عوض شود!!همسرم را دوست دارم بی نهایت ولی دلم میخواست مثل بقیه زندگی خودمان را داشته باشیم. ماندهام چه کنم.لطفا راهنمایی ام کنید!!