نوشته اصلی توسط
saharebehzad
سلام دوستای گلم یه راهنمایی میخواستم داستان ازین قراره که مادر شوهرم برام یه مانتو دوخه بود که یه کم مورد داشت و نیاز ب درت کردن دادم بهش درستش کنه اما بازم ایراد داشت خلاصه شنبه شام خونش بودیم که گفتم مامان مانتوم باز درست نشده ها.گفت ای بابا چرا بعد با خنده گفت این مانتو درست شدنش شام میبره بعد رو کرد به پدرشوهرم گفت مگه نه؟اونم گفت آره سه شنبه میریم.مامانش در جوابش گفت حالا وایسا ببینیم خونن برنامه اینا ندارن که؟منم گفتم ن بابا بیاید آخر شبم موقع رفتن از مادرشوهرم سوال کردم حالا میاید سه شنبه؟گفت جایی اینا نمیرید که؟گفتم ن جز اینجا با خونه مامان اینا کجا میخوایم بریم حالا از اونروز ذهنم درگیره که چرا بدون دعوت خودشونو دعوت کردن کلا هم از این کار خوشم نمیاد الان 2 ساله ازدواج کردم 2 هفته بعد عروسیمون مامانش زنگ زد که بعد شام میایم شب نشینی گفتم باشه شام با همسرم رفتیم ساندویچ بخوریم تا برگردیم که مامانش اینا بیان همین لقمه اولو که خواستیم بخوریم زنگ زدن که کجایید؟ما جلو درتونیم سریع رفتیم دیدیم با سوسیس وایسادن جلو در که مثلا شام اومده بودن من یکم ترش رویی نشون دادم و گفتم خواستید بیاید لطفا قبلش اطلاع بدید بعد اون دیگه بی دعوت نیومدن منم 2.3 ماه یکبار دعوتشون میکردم تا اینکه بعد 2 سال باز خودشونو شام دعوت کردن منم حالا میترسم عادت کنن و بعد این باز خودشونو دعوت کنن که اصلا برام خوشایند نیست چکنم؟