نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: زندگی بی هدف من

1063
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    22144
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    زندگی بی هدف من

    من دختری 28ساله هستم مجرد.تا حالا خواستگارای زیادی داشتم که هرکدومش به یه نحوی یا نخاستن یا خودم نخاستم
    الان توی اداره ای مشغول به کارم .زندگیم خیلی یکنواخت شده .دیگه کم اوردم.مخصوصا از یه هفته پیش که فهمیدم خواستگار قبلیم که من میخاستم و خانواده ام راضی نشدن ازدواج کرده.هیچ دوست صمیمی ندارم که درد و دل کنم تا خالی بشم.کارم شده همیشه گریه کردن و حسرت خوردن برای روزهای خوب گذشته ام.فکر میکنم دیگه نتونم ازدواج کنم.یا پیشرفتی داشته باشم.همیشه فکر میکنم همه درها به روم بسته شده .خیلی تنهام.نمیدونم چیکار کنم.آهنگهایی گوش میدم که همیشه گریه ام میگیره و به یاد عشق و عاشقیای 5 سال پیشم میافتم.
    شما بگین چیکار کنم.خانواده ام همه اش تو کارهام دخالت میکنن نمیزارن تصمیم درست بگیرم.در آخرهم با حرفهاشون آزارم میدن.راهنماییم کنید .....

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی بی هدف من

    عزیزم این مسائل تو زندگی همه هست این تویی که باید روپا باشی. سعی کن یه تفریح جدید برای خودت شروع کنی یه کلاس ورزشی یا هنری . سعی کن دوست های جدید پیدا کنی. برای خودت یه هدفی رو تعیین کن و سعی کن با برنامه ریزی بهش برسی
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    22378
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی بی هدف من

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسیم09 نمایش پست ها
    من دختری 28ساله هستم مجرد.تا حالا خواستگارای زیادی داشتم که هرکدومش به یه نحوی یا نخاستن یا خودم نخاستم
    الان توی اداره ای مشغول به کارم .زندگیم خیلی یکنواخت شده .دیگه کم اوردم.مخصوصا از یه هفته پیش که فهمیدم خواستگار قبلیم که من میخاستم و خانواده ام راضی نشدن ازدواج کرده.هیچ دوست صمیمی ندارم که درد و دل کنم تا خالی بشم.کارم شده همیشه گریه کردن و حسرت خوردن برای روزهای خوب گذشته ام.فکر میکنم دیگه نتونم ازدواج کنم.یا پیشرفتی داشته باشم.همیشه فکر میکنم همه درها به روم بسته شده .خیلی تنهام.نمیدونم چیکار کنم.آهنگهایی گوش میدم که همیشه گریه ام میگیره و به یاد عشق و عاشقیای 5 سال پیشم میافتم.
    شما بگین چیکار کنم.خانواده ام همه اش تو کارهام دخالت میکنن نمیزارن تصمیم درست بگیرم.در آخرهم با حرفهاشون آزارم میدن.راهنماییم کنید .....
    دوست عزیز به گذشته فکر نکن
    همینطور که دوست عزیزمون گفت خودتو با یه تفریحی سرگرم کن و سعی کن همیشه مسائل رو سخت نگیری
    مثلا اگه توی زنگدیت یه گره ای افتاد، سعی کن اونو صبر و مقاومت باز کنی
    نه با گریه و اعصاب خوردی

    موفق باشی

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی بی هدف من

    " گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره پس به جلو نگاه کن و ادامه بده "
    دوست عزیز اگه بخوای همیشه در گذشته باشی و غم روزهای خوب دیروزتو بخوری یه موقع به خودت میای و میبینی که چه روزهایی و از دست دادی و زمان هیچ وقت به عقب برنمیگرده و شما باز هم باید به گذشته نگاه کنی و حسرت بخوری و این طوری کل زندگیت نابود میشه زنجیره وار تخریب میشی،
    عزیزم سعی کن از لحظه هات استفاده کنی ، به آرزو هات فکر کن و برای خودت هدف بساز ، مطئن باش زندگی خیلی شیرینه و خیلی دلیل برای شادی داری ، به داشته هات رو کن و نداشته هات هدفت بشن نه حسرت.
    موفق باشی.
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد