یعنی دوسم داره؟!

[reyhane78]

ﺳﻼ‌ﻡ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ 16ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﻢ.2ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ 1ﺳﺎﻝ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺍﺻﻼ‌ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺑﮕﻢ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﯾﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.2ﻣﺎﻩ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻦ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﻞ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺳﯿﺐ ﺭﻭﺣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻦ.ﭼﻮﻥ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﮎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﺑﻌﺪ ﭼﻦ ﻣﺎﻩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ.(ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ).ﮔﻔﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ.ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺳﯿﺒﺎﯾﯽ ﮎ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ.ﻭ ﺍﻻ‌ﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﮎ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﻩ.ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ.ﺑﺪﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ.ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﻧﺪﺍﺭﻡ.ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ.ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻩ.ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮﻩ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﻥ ﺩﻭﺗﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ.ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﺘﺮﺳﻪ.ﻣﯿﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﺎﺩ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﻣﺚ ﻗﺒﻞ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﺍﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﻔﻬﻤﻪ.ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﻪ.ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺪﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻭ ﺍﯾﻨﺎ...ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ 2ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺎﻡ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﻪ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﻧﯿﻢ ﮎ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻪ.ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﺎﻡ 25ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ.ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺶ ﭼﯿﻪ.ﺷﺎﯾﺪ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﯿﺲ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ.ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ‌ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﺍﻟﮑﯿﻪ ﺍﯾﻨﻢ ﮎ ﻣﯿﮕﻪ 25ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﯿﺎﺭﻩ.ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﺎﻻ‌ﺷﻮ ﮐﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﮎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﺩ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ.ﭼﻮﻥ ﯼ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ 25ﺳﺎﻟﮕﯽ؟ﮔﻔﺖ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﻬﺖ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﻢ؟ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯿﺎﻡ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﻨﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯼ.ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ.ﺣﺎﻻ‌ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻨﻮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎ ﻫﻤﺶ ﺑﺮﺍ ﺳﮑﺲ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻦ 2ﺳﺎﻝ؟ﻗﺒﻼ‌ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻻ‌ﻥ ﺣﺘﯽ ﻣﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ.ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﮕﻪ.ﯼ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﯼ ﺯﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍ ﺳﮑﺲ.ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ.ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﺮﻩ.ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺳﮑﺲ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ.ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻪ ﻭ ﺑﺮﻩ.ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟یعنی تا الان واسه چی مونده؟

[khoshans]

شما سنتون خیلی کمه و نباید وارد چنین رابطه ای میشدین
شما سنی ندارین که به رابطه جنسی حتی فکر کنید
میدونید تو اینده چه مشکلاتی به خاطرش خواهین داشت از جمله پرده بکارت و غیره
پدر شما چون شما رو دوست داره و میخواد که تو اینده خوشبخت بشیدجلو شما رو میگیره
حتی تو کشور های خارجی هم چنینی روابطی برای افراد کمتر از 18 سال ممنوعه
حالا وضع خودتون رو ببینید که تو محیط ایرانی و این روابط

به هیچ وجه نه با ایشون نه با کسی دیگه ای رابطه جنسی نداشته باشید
کاری نکنید که بعدا پشیمون باشید به خاطر این کاراتون
این ناموس شماس ناموس پدرتونه شما چطور حاظر میشد
به کسی که حتی معلوم نیست با شما ازدواج کنه یا نه یعنی هیچ تعهدی نداره بهتون
این گونه روابط داشته باشین باهاشون

این نه عشقه نه دوست داشتن شما سنتون کمه و به خاطر هورمون هاتون این گونه فکر میکنید
شما اول باید عاقل و بالغ بشید بعدا که برای دختر ها حداقلش 23 سال هستش
که بتونند درست اتخاب کنند شما خانوادشون رو نمیشناسید نمیدونید که چجور ادمی هستش
فقط در حدی ایشون رو میشناسی که اون میخواد

میگه 25 سالگی یعنی چند سال باید صبر کنید
در حالی که هیچ گونه تعهدی نیست تو اون سال با شما ازدواج کنه
این اقا فقط برای رفع نیازشه که با شما دوسته
و این که میگه دوستون داره و میخواد ازدواج کنه هم فقط برای گول زدن شما و سو استفاده از شماست

شما خیلی مورد های بهتری خواهین داشت تو اینده
که نه برای دوستی بلکه برای ازدواج با شما خواهند اومد
فقط صبر کنید و از مادرتون بخواین که با هم به یک مشاور خانم برید و بعد تنهایی با ایشون حرف بزنید
تا جدیت این موضوع رو بهتون بگه

[Emitis]

سلام من یک دختر ۱۳ ساله هستم و چهار سال پیش عاشق پسر عموم که سه سال ازم بزرگتر هست شدم.و سه سال پیش از طریق دختر عموم بهش گفتم و جوابی نداد و علائمی هم داشته که بدونم دوستم داره مثلا توی یک بازی گفتم همه جلوی یار هاشون بشینن و اون اومد روبروی من نشست و یه لبخند هم زد یا مثلا....من هم دیوونشم.مورد های دیگه ای هم هست اما به این یکی علاقه ی خاصی دارم.بحثم ازدواج نیست و میدونم سنم کمه ولی میترسم ازم بگیرنش...اسمش علیرضا هست.عاشق بازی کامپیوتری،درسش تعریفی نداره،توی خانواده با اخلاق نرمالی بزرگ نشده و تو خانوادشون همیشه دعواست و سیگار هم تفریحی میکشه من میخوام از این دردسر بکشمش بیرون و بهش ایمان دارم. یه بار دستم رفت و بلاکش کردم و اونم تا دو،سه ماه باهام حرف نمیزد و بلاکم کرده بود ولی حالا آنبلاکم کرده و من حتی جرعت نمیکنم بهش پیام بدم...ولی با این حال من خیلی دوستش دارم و نمیدونم چرا با این که میدونم آینده درخشانی در انتظارم نیست ولی دوسش دارم و این حسم هم اختیاری نیست. مثلا پسر عموی مامانم هم دوسم داره و همسن علیرضا هم هست و سیگار نمیکشه کاری و زرنگ هم هست و میدونم با ازدواجمون مخالفت نمیکنن ه و حتی درساشم زیر ۱۷ نمره نداره ولی من علیرضا رو بیشتر دوست دارم نمیدونم چرا.چیکار کنم.و مامان و بابام با خانواده عموم میانه خوبی ندارن و مطمئنم با ازدواجمون مخالفت میکنن و من از این بابت خیلی عذاب میکشم. لطفا به چشم یه خواهر یا برادر راهنماییم کنید و لطفا نکید سنت کمه من نمیخوام رابطمون جوری بشه که همه بفهمن و ما حتی قبل از اینکه ب هم علاقه مند شیم به هم سلام میکرد ولی الان توی جمع حتی به هم سلام هم نمیکنیم.خود علیرضا هم خیلی میترسه که بفهمن بقیه.
لطفا راهنماییم کنید ممنون میشم

[Emitis]

لطفا لطفا جوابم رو بدید