نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: ازدواج و عشق در ایران از نظر جامعه شناسی

1564
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    ازدواج و عشق در ایران از نظر جامعه شناسی

    سرم را مانند «فرشته‌ نو» نقاشی‌ پل کله ثابت نگه می‌دارم، مردمک‌ یکی از چشمانم به داخل‌ قاب می‌نگرد و دیگری به بیرون از آن نظاره می‌کند؛ و این‌چنین سعی می‌کنم متن‌ تاریخ را، متنی که در آن عشق و ازدواج درهم تنیده شده‌اند، رصد کنم.






    علامت فلش‌نمای موس‌ام بر صفحه‌های‌ آبی‌رنگ‌ فیس‌بوک و روابط آدم‌ها مانده است و حرکت نمی‌کند. چند صفحه را باز می‌کنم و از سر‌ کنجکاوی نگاهی به وضعیت‌ روابط عاشقانه افراد می‌اندازم. شمارش آن‌هایی که تا سال‌ پیش همین موقع متاهل بوده‌اند و حال با یک کلیک در خلأ و بی‌وضعیتی‌ محض فرو رفته‌اند، از دستانم در می‌رود؛ نه مجردند، نه نامزد‌ کسی هستند، نه ازدواج کرده‌اند و نه در روابط‌ پیچیده به سر می‌برند. آن‌ها فقط «به هیچ وضعیتی» تعلق ندارند. همین؛ آن‌هم با یک کلیک. حالا دیگر با یک کلیک، بی‌آن‌که زحمتی متحمل شویم، می‌توانیم شکل روابط را تغییر دهیم و آن‌ها را از حالتی به حالت‌ دیگر درآوریم. فیس‌بوک و روابط‌ عاشقانه‌ بازنمایی‌شده‌ افراد‌ در آن اکنون، مانند آجرهای‌ بازمانده از ساختمانی هستند که چندی است فرو ریخته‌اند؛ که زلزله‌ای چندین و چند ریشتری آن‌ها را از هم گسسته و ویران کرده است. بر این ویرانه، بر تن‌ تک‌تک‌ خشت‌های ازجا دررفته آن می‌ایستم، سرم را مانند «فرشته‌ نو» نقاشی‌ پل کله ثابت نگه می‌دارم، مردمک‌ یکی از چشمانم به داخل‌ قاب می‌نگرد و دیگری به بیرون از آن نظاره می‌کند؛ و این‌چنین سعی می‌کنم متن‌ تاریخ را، متنی که در آن عشق و ازدواج درهم تنیده شده‌اند، رصد کنم.

    چشمی که به بیرون از قاب چرخیده است از چشم‌ دیگر که به درون قاب نظاره دارد، می‌پرسد: به راستی افراد‌ این مرز و بوم در طول تاریخ چگونه به یکدیگر پیوسته‌اند؟ اشکال‌ ازدواج میانشان چگونه بوده است؟ آیا می‌توان نسبتی میان‌ قلب‌های‌ آنان و نهادهایی که به ازدواج‌کردن واداشته‌شان یافت؟ می‌توان عشق و ازدواج را در محور‌ همنشینی‌ یک عبارت نشاند؟ یا همواره کلیتی تاریخی این دو را با یکدیگر این‌همانی کرده است؟ با پیگیری‌ رد‌ این محور همنشینی، می‌توان فهمید که عشق و ازدواج چه صبغه تاریخی در ایران داشته‌اند. آنچه در زیر می‌خوانید، گزیده‌ای از چنین ردیابی است.


    بیایید ازدواج را به‌عنوان یکتا نهادی که به احساسات‌ عاشقانه افراد به‌صورت‌ تاییدشده پاسخ می‌گوید و مانند دیگر مفاهیم‌ موجود در عرصه عمومی، برساختی فرهنگی و اجتماعی در نظر بگیریم؛ دالی تهی که محتوای آن هربار مبتنی بر برش‌های تاریخی، شرایط‌ اجتماعی و اقتصادی از یک‌سو و معانی‌ای که افراد به روابط عاشقانه خود در قالب ازدواج داده‌اند از سوی‌ دیگر، برساخته می‌شود. این‌چنین، بی‌آنکه ساخته‌شدن‌ معنای‌ ازدواج را به ریشه‌های زبانی‌اش فرو بکاهیم و آن را صلب و تغییرناپذیر تلقی کنیم، در بطن یک دوره تاریخی که خود در حکم یک متن است قرارش داده‌ایم و چگونگی ساخته‌شدن‌ معنای‌ آن را از نزدیک دریافته‌ایم. برای دریافتن چنین معنایی البته ناگزیریم به متن‌های به‌تقریردرآمده تاریخی سرک بکشیم و در میان آنچه نوشته شده غور کنیم.


    در سفرنامه‌‌ها و متن‌ ادبیات‌ کهن فارسی آمده است که ازدواج در گذشته تاریخی ما هیچ‌گاه قرابت‌ چندانی با عشق نداشته و عشق و ازدواج اموری متفاوت و جدا از هم تلقی می‌شده است. بنابراین، برای یافتن معانی متفاوت این دو امر باید از مسیرهای‌ جداگانه و البته گاهی نزدیک به‌هم گذر کنیم. گذر از چنین مسیری این امکان را فراهم می‌کند تا مشاهده کنیم که ازدواج در ازمنه تاریخی چه شمایلی به خود گرفته است و آن امر کلی و ریسمانی که دوره‌های مختلف تاریخی‌اش را به بند کشیده و به آن شکلی قابل اشاره داده چه بوده است. در نظرگاه اولیه، آنچه توجه‌ها را به خود جلب می‌کند، «سلسله‌مراتبی بودن‌ ازدواج‌ها» و «تفاوت صورت‌های آن» نزد شاهان و عامه مردم است. چه، در دوران‌ هخامنشی شاهان عادت داشتند که چند زن را به همسری بگیرند و این زنان برای‌ آنان جز مفاخر و ابزاری برای‌ تولید مثل‌ هرچه بیشتر به حساب می‌آمد. در میان عامه مردم، داستان اما به گونه‌‌ای دیگر بود؛ زنان و مردان هخامنشی عمدتا یکدیگر را می‌پسندیدند و سپس عقد زناشویی خود را براساس‌ آیین‌ زمان‌ خودشان می‌بستند.


    جالب است که حق انتخاب در همسرگزینی در میان‌ عامه مردم حقی اساسی به حساب می‌آمد و پیوندی که براساس‌ علاقه زن به مرد بسته می‌شد پیوندی بس مبارک و میمون بود. همچنین ازدواج در دوران‌ پارت‌ها، پیوندی جهت‌ تحکیم‌ علقه‌های سیاسی و ابزاری برای حفظ‌ قدرت درون‌ سلسله‌مراتب‌ پادشاهی بود. در این دوران نیز، تعدد زوجات امری عادی به حساب می‌آمد.


    ازدواج‌های ابزاری و سلسله‌مراتبی‌ دوران‌ هخامنشی و اشکانی، در دوران‌ حکومت‌ ساسانیان نیز از محتوای‌ فرم‌های‌ پیشین خود تبعیت می‌کنند و تعدد زوجات و سیاسی‌بودن‌ آن‌ها، به مثابه فرمی تاییدشده، برسرجای‌ خود باقی می‌ماند. شکل‌ ازدواج‌های‌ پس از اسلام در ایران نیز البته تفاوت چندانی با دوران پیش از آن نمی‌کند؛ تعدد زوجات در سنگر‌ اهمیت‌ خود می‌ماند و شاهان و اعیان به خرید و فروش کنیزها و ایجاد حرمسراها همت می‌گمارند. ضمن این‌که در این دوران با توجه به اهمیت سنت پیامبر در شکل‌گیری‌ عقد‌ نکاح، بر ازدواج به‌مثابه امری مقدس بیش از پیش تاکید می‌شود و با تکیه بر دستورات‌ دینی و کتاب‌ مقدس درخصوص‌ پیوند زنان و مردان، این نهاد بیشتر شمایلی مذهبی به خود می‌گیرد.


    از آن‌جا که در آیات و روایات‌ قرآنی ارضای غرایز جنسی و آمیزش میان زنان و مردان تنها از مجرای‌ ازدواج (و انواع آن) مشروع و ممکن است، در این دوران ویژگی‌های‌ مثبت‌ زیادی برای ازدواج برشمرده می‌شود که بقای‌ نسل، س************ت و آرامش، ارضای‌ غرایز جنسی، مشارکت در حیات‌ معنوی، شراکت در حیات‌ مادی و تربیت‌ نسل از جمله مهم‌ترین آن‌ها است. هرچند چنین متون، اسناد‌ تاریخی و سفرنامه‌هایی علت‌ پیوستن زنان و مردان ایرانی به ازدواج را تا مدت‌ها چنین ریشه‌های مذهبی برمی‌شمارند، با نیم‌نگاهی به دوران‌ تاریخی چون دوران‌ صفوی، که قواعد مذهبی در آن‌ها هژمونیک بوده است، می‌توان دید که اصول و قواعد‌ مذهبی ردی قابل‌ اشاره در ازدواج‌های‌ افراد انداخته است؛ دختران دوران‌ صفوی، به قاعده باقی‌مانده از صدر اسلام، در سنین کم ازدواج می‌کردند و گاه میان آنان و شوهرانشان تفاوت‌ سنی بالایی وجود داشت. همچنین در این دوران طبق‌ آیین‌ برآمده از دستورات‌ دینی باکرگی و بکارت‌ دختران اهمیت‌ بسزایی داشته و بن‌مایه اساسی‌ ازدواج به‌شمار می‌آمده است.


    چنین آیین‌هایی به علاوه حقوقی که مردان در اختیارکردن‌ زنان‌ صیغه‌ای داشته‌اند، تا زمان‌ افشاریه و زندیه نیز به طول می‌انجامد و سرانجام در دوران‌ قاجار به دلیل‌ معاشرت‌ ایرانیان با اروپاییان و واردشدن‌ فرهنگ‌ غربی به ایران، تغییرات‌ اندکی در ازدواج‌ها رخ می‌دهد. واردشدن‌ قانون و شکل‌گیری مجلس‌ قانون‌گذار در کنار‌ فعالیت‌های‌ جزیی که زنان را از ورطه انفعال به بیرون می‌کشاند، تاثیرات‌ ضمنی خود را بر حیات‌ خانوادگی‌ افراد می‌گذارد و آنان را نسبت به حقوق‌ اولیه خود حساس‌تر می‌کند. این تغییرات نه چندان چشمگیر البته تاثیر بسزایی در شکل‌گیری‌ نهاد خانواده نمی‌گذارد و در این دوران نیز عمده توجه جامعه و انتظاری که از زنان می‌رفت تبعیت از شوهران‌ خود و پرداختن‌ به امور و وظایف داخلی خانه چون تولید‌ نسل، پروریدن و نگهداری فرزندان بود. این‌چنین، ناخودآگاه‌ زنان در فرهنگ‌ پدرشاهی‌ ایرانی و به‌صورت‌ تاریخی به‌گونه‌ای تک‌بعدی ساخته شد و به موازات‌ آن ناخودآگاه‌ مردانه‌ای را آفرید که در آینه آن زنان پیش از آن‌که زن باشند، مادر به‌حساب می‌آمدند.


    نکته اما بر سر آن است که همین مردان‌ زیسته در فرهنگ‌ پدرشاهی، نیز همین زنان‌ نگریسته در آینه مادرانگی، جایی بیرون از نهاد خانواده و به دور از دست‌اندازهایی چون ازدواج و مصائبش، عاشق و معشوق یکدیگر بوده‌اند و قصص و روایات‌ بیشماری را حول‌ امر‌ عاشقانه خود شکل داده‌اند. اگرچه که روایات و متون‌ کهن‌ بازمانده‌ درصددند نوعی از عشق را بازنمایی کنند که در پیوند با زناشویی بوده است. با اندکی مداقه می‌توان فهمید که چنین پیوندهایی نه از سر میل بل از سر تحمیل‌ ساختارهای‌ اجتماعی و برای‌ به‌دست‌آوردن دل‌ والدینی بوده است که ابزار‌ قدرت را در دست داشته‌اند. چه، زناشویی در عرف‌ جامعه، غالبا به سائقه دلدادگی و شیدایی انجام نمی‌گرفت و عشقنامه‌های‌ فارسی در بسیاری از موارد مملو از نفیر‌ عشاقی است که به کین‌خواهی از واقعیات‌ اجتماعی و برای پس‌گرفتن‌ معشوقه‌های خود از دستان آن‌ها سرداده‌ شده است.


    اما چگونه است که عشق‌ ادبیاتی، عشقی که در تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران عمدتا در ادبیات (شعر کلاسیک و بعدها شعر نو و رمان‌ها) بازنمایی می‌شد در پیوند با نهاد ازدواج قرار می‌گیرد و یکی از مولفه‌های برسازنده آن تلقی می‌شود؟ با طرح این پرسش البته قصد نداریم که نافی تمام‌ اشکال‌ عاشقانه پیشینی شویم که به نحوی از انحا قصد در پیوند زدن‌ عشق و ازدواج داشته‌اند؛ بلکه‌ درصدد‌ تفسیر آنیم تا دریابیم چگونه عشق به‌مثابه پدیده‌ای مدرن جای خود را در نهاد ازدواج باز می‌کند و مولفه‌ای اساسی در شکل‌گیری و تخریب‌ آن محسوب می‌شود.


    نهاد ازدواج در ایران، تا اواخر دوره پهلوی‌ اول که مدرنیزاسیون نفس‌های اولیه خود را می‌کشید به حیات‌ پیشینش ادامه داد؛ اما رفته‌رفته در بطن آن تغییراتی صورت گرفت که به شکل‌گیری فرم‌های‌ جدید روابط انجامید. در این دوران مشاهده می‌کنیم که حرمسرا‌ها و تعدد زوجات که تا پیش از این در متن زندگی‌ شاهان قرار داشت از اهمیتشان کاسته شده و به جایی می‌رسند که دیگر جایی برای حیاتشان باقی نمی‌ماند. مردان در این دوره برای اختیارکردن‌ همسر دوم باید اجازه دادگاه را می‌داشتند و تنها درصورتی می‌توانستند همسر دومی داشته باشند که دلایل موجهی برای دادگاه اقامه می‌کردند.


    در دوران‌ پهلوی همچنان شاهد آنیم که رضایت‌ خانواده نقش‌ کلیدی در پیوند میان‌ زنان و مردان ایفا می‌کند و تنها قشر کوچکی هستند که به اجازه خانواده در ازدواج‌هایشان وقعی نمی‌نهند. اما، رفته‌رفته، با قوام یافتن‌ مدرنیزاسیون در ایران و شکل‌گیری‌ شهرنشینی و ایجاد خانواده هسته‌ای، نوع‌ خاصی از فردگرایی در جامعه رخ می‌دهد که دیگر ربط و بسط‌ مشخصی با ازدواج به طریقه سنتی‌اش ندارد. این فردگرایی موجد‌ شکل‌گیری‌ نوعی از احساس در افراد می‌شود که در آن عشق، معاشرت و دوستی پیش از ازدواج در حکم پایه‌های‌ اساسی‌ تشکیل هر زندگی است؛ به‌گونه‌ای که هر فرد دغدغه آن را دارد که نوع‌ زندگی‌ مشترک‌ خود را «انتخاب» کند.


    آنتونی گیدنز در چکیده آثار خود درباره عشق رمانتیک می‌نویسد که این عشق در قرون‌ وسطا در حکم‌ نوعی ایدئولوژی بود که با ارزش‌های مردانه و سنتی برابری می‌کرد و با ارج‌نهادن به این ارزش‌ها زنان را در حاشیه نگه می‌داشت. عشق‌ رمانتیک، دربرابر‌ عشق‌ مدرن و مساوات‌طلبانه امروزی، نوعی ابزار سلطه بود که به‌راحتی می‌توانست زنان را خوار شمارد و آن‌ها را به گوشه‌ای ارجاع دهد. اما روابط عاشقانه در عصر مدرن‌ امروزی به‌گونه‌ای دموکراتیک و هم‌عرض شده‌اند و در آن سلسله‌مراتب و قدرت به‌معنای‌ پیشینش وجود ندارد؛ بلکه در این نوع روابط، چون عشق و امر جنسی تنها در پیوند با ازدواج و تولید مثل به معنای‌ گذشته نیست، افراد بیشتر به سعادت، لذت و آزادی دست می‌یابند. هرچند ‌نظریه‌ گیدنز درخصوص‌ عشق و ازدواج حول‌ نوعی از تفکر‌ انتزاعی می‌چرخد (چرا که گویی بستر تاریخی و اجتماعی هر جامعه را نادیده می‌انگارد و در دام‌ نوعی ایدئالیزه‌کردن عشق می‌افتد) به‌نظر می‌رسد وی نیز با محور قراردادن گونه‌ای از فردیت، همان نگاهی را به روابط‌ عاشقانه می‌اندازد که ما در این نوشتار قصدش را داشته‌ایم.


    در واقع، ازدواج‌های سنتی که تا پیش از ورود‌ زندگی شهری در ایران در نسبت مستقیم با فرهنگ‌ پدرشاهی و خانواده‌مدار‌ ایرانی قرار داشت، با ورود‌ امر نو و مدرن، اشکال دیگری به خود گرفت که تا حدودی با اشکال پیشین‌ خود متفاوت شد. این اشکال البته در هر دهه مبتنی بر منطق تاریخی که افراد در آن زیسته‌اند و معنایی که به کنش‌ عاشقانه خود داده‌اند، متفاوت جلوه می‌کند. اما ریسمانی که از میان‌ تمام این امور‌ جزیی حرکت می‌کند و آن را تبدیل به امری کلی می‌سازد آن است که صورت‌ ازدواج و روابط‌ عاشقانه افراد با ورود‌ امر مدرن و نو تغییر یافت.


    این تغییر در سال‌های پیش از انقلاب به صورت مواجهه با اموری بود که تا پیش از این در تجربه زیسته ایرانی محلی از اعراب نداشت؛ اموری چون حیات‌ تازه دانشگاه، مهم‌شدن‌ هویت‌ دانشجویی، ورود‌ تازه تلویزیون، حیات‌ تازه شهری و تولد‌ فضاهای‌ عمومی (چون کافه‌ها) که افراد به میانجی آن می‌توانستند در جایی به‌غیر از بستر‌ خانواده یکدیگر را ببینند. این فضاهای‌ تازه گزینه‌های جدیدی برای انتخاب به افراد بخشید که البته سال‌های‌ انقلاب و تجربه‌های زیستی‌ حول و حوش‌ آن اندکی آن‌ها را مخدوش کرد. اشکال‌ ازدواج در سال‌های‌ پس از انقلاب و مصادف با زمان‌ جنگ، مبتنی بر ایدئولوژی زمانه شکل دیگری به خود می‌گیرد و در نتیجه ایدئولوژیک‌شدن‌ فضای جامعه تیپ جدیدی به نام‌ «مجاهد» و «رزمنده» خلق می‌شود که باید با جان و تن از ارزش‌های انقلاب‌ اسلامی و وطنش محافظت کند و آن را یک دستور‌ الهی بداند.


    از سوی دیگر در این دوران، چون اکثر مردان درگیر‌ جبهه‌های جنگ هستند، مادران و زنان در عرصه عمومی حضور بیشتری دارند و خانواده‌ها به تبع کوچک‌تر می‌شوند. از همین‌رو، چون خانواده در شرف از بین‌رفتن است بر ازدواج به‌مثابه امر الهی و ارزشی الهیاتی تاکید بسیار می‌شود و عموما سه‌تایی عشق، ازدواج و امر جنسی در بسته‌ای ایدئولوژیک به افراد ارائه می‌شود. در نتیجه چنین امری عشق هرچه بیشتر رنگ‌وبوی‌ ایدئولوژیک می‌گیرد و به دوتایی عشق زمینی و الهیاتی منقسم می‌شود.


    عشق برآمده از سال‌های‌ اضطرار، در دهه‌های‌ بعدی جای‌ خود را به‌کودکانی می‌دهد که کودکی خود را ‌در صدای‌ آژیر و خمپاره گذرانده‌اند و در نتیجه دارای‌ اذهانی متشتت‌اند. این کودکان که نوجوانی‌ خود را در دوران‌ شهرنشینی‌ بسط یافته، گسترش‌ زندگی‌ آپارتمانی، خانواده هسته‌ای، فرهنگ فردگرایانه، اقتصاد‌ سرمایه‌دارانه، رشد بی‌حدوحصر رسانه‌ها و زندگی‌ مصرفی گذرانده‌اند، در جوانی‌ خود، بیش از پیش در مواجهه با گزینه‌هایی هستند که می‌توان از میان‌ آنان برگزید.



    در واقع، عشق و پیوند آن با ازدواج برای‌ آنان بیش از آن‌که اموری الهیاتی و قطعی باشد تنها یکی از امکان‌هایی است که تجربه مدرنیته در اختیارشان قرار داده است؛ به‌صورتی‌که می‌توان آن را برگزید یا نه. از همین‌رو، مدرن‌شدن‌ روابط‌ عاشقانه در ایران ‌مانند شمشیری دولبه عمل کرده است؛ از یک‌سو مراتب‌ پدرشاهی و خانواده‌محور‌ گذشته را تغییر داد و از دیگر سو، با قرارگرفتن در بطن‌ فرهنگی تازه، فرهنگی که به میانجی‌ رسانه‌ها وارد تجربه زیسته ایرانی شده بود، هرچه بیشتر به‌سوی‌ بی‌شکلی روابط، عدم قطعیت و تعلق به بی‌وضعیتی‌ محض گام برداشت.


    این بی‌وضعیتی البته بیش از آن‌که بخواهد فرمی خودآیین و مستقل باشد، نتیجه وضعیت‌ ‌گذاری است که در آن افراد نه می‌توانند استیلای‌ ازدواج‌ سنتی را تاب بیاورند و نه عشق پیشین را یگانه فرم‌ بیان‌ احساسات‌ خود می‌دانند. در واقع، آنان در عصری زیست می‌کنند که الگوهای‌ بازاری مصرفی هر روز اذهان‌ سوژگی آن‌ها را به‌خود فرا می‌خواند و آنان نیز از همین‌رو سوژه‌اند.



    نکته بر سر آن است که در نتیجه زیستن در چنین عصری، مختصات‌ میل‌ این سوژه‌ها هر روز و هر ماه از دالی به دال‌ دیگر و از ارتباطی به ارتباط‌ دیگر می‌پرد و بنابراین ازدواج در حالی‌که بخشی از نیازهای‌ عاشقانه آن‌ها را پاسخ می‌گوید، بخشی دیگر را به امیالشان احاله می‌دهد؛ حال دیگر این تصمیمی از آن خود سوژه است که آگاهانه یا ناآگاهانه سوار بر امواج‌ تنوع امیال شود یا در مقابل آن به سختی بایستد و مقاومت کند.

  2. کاربران زیر از R e z a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد