نوشته اصلی توسط
zahrasharafi
با سلام ، اکنون که این پیامو تایپ می کنم چند ماهه همه ی تلاشمو برای جلو گیری از هم پاشیدن زندگیم کردم و واقعا خستم ، دیگر ذهنم به جایی خطور نمی کنه ، من ۲۴ سالم هست و ۶ ماه پیش با پسری که دوستش داشتم و ۳ سال بود توی کلاس می شناختم ازدواج کردم واقعا از خداوند چیزی جز شروع زندگی با اون رو نمی خواستم ، واقعا شروع زندگیمون بهترین روزای عمرم بود ولی بعد از گذشت چند روز دیدم که همسرم بهم پیشنهاد عشقبازی نمیده ولی ازونجایی که اهمیت به اینکه اول مرد باید پیشنهاد بده نداشتم خودم پیشنهاد دادم ، چند هفته که گذشت موقعش که فرا می رسید بهونه میوورد که خستم از سر کار اومدم باشه واسه فردا ، یا الان سرم داره میترکه از درد ، هر روز بهانه های مختلف ، اولین حدسم روی این بود که توی شرکت با یکی دگه هست و دیگه تمایلی به من همون اول زندگیمون نداره ، به خودم این حقو دادم که گوشیشو وقتی نیست چک کنم ، ولی هیییییچ چیز ی پیدا نکردم ، خیالم خیلی راحت شده بود اما باز موقع رفع نیاز جنسی که می شد کمبود احساس می کردم و این اواخر متوجه شده بودم که همسرم به خود ارضایی روی اورده ، ازش پرسیدام که متوجه شدم که این کارو می کنی ، مگه من مشکلی دارم که دوست نداری این کارو با من بکنی؟ ولی خیلی عصبانی شد و خونرو ول کرد رفت ، و الان دیگه ۲ ماهه که همین روال ادامه داره ولی دیگه باهاش بحث نمی کنم چون هیچ جویبی که نمیده هیچ بلکه بهم هتک حرمت هم می کنه ، طوری هم نیست که عمرا بتونم به مشاوره دعوتش کنم . واقعا زندگی aی که ارزشو داشتم برام جهنم شده . شما چه راهیو بهم پیشنهاد میدین؟