سلامخسته نباشید من احساس میکنمتو زندگی به بن بست رسیدم .البته تو دوران عقد میخاستم ازش جداشم دیدم مادرم غقه میخوره اخه خیلی دوست داشت من سروسامون بگیرم چون همیشه گریه میکردم من چون قبلا هم تو رابطه ام با یه پسر شکست خورده بودم..من فقط خواستم ازدواج کنم زیاد دقت نکردم حتی تو دوران عقد اخلاقای بد شو تحمل کردم .شوهرم اخلاقش سگیه..خیلی تندخ خیلی زود جوش میاره لج باره خواهرخودش میگفت به مشاورگفتم. گفتم گفت صبر کن فعلا باهاش ازدواج نکن اما من مجبورشدک عروسی کنم .خیلی خودرایه
به من میگه من تفننی تریاک میکشم به تو هم ربطی نداره ناراحتی برو تو عقدم میگفت من خاستم بهم بزنم اما داداشم گفت نه من میشناسمش من حالا مطمعنم ک گاهی میکشه جون چندتا چیز دیدم ازش.پر رو امده میگه کشیدم تو نباید چیزی بگی اره این دوستم اینجوریه اون دوستم همش دهن بینه میره باهرکسی دردودل میکنه اونام راهکار میدن بهش.میگه دوستم گفته زنت دیدحتی نباید تو روت بزنه بهش میگم با ادم درست دوستی کن هر وقت میریم روستاشون میگه میخام اینجا ویلا بسازم زمین دارم خونوادم اینجان تو نمیتونی منو از اینجاجدا کنی میگم اخه چرا بیایم روستا همه دنبال پیشرفتن میگه برای تفریح میسازم بخدا میسازم همش بحث راه مینداره میگه تو چکاره ای تو حقی نداری زن باید مطیع باشه امشبم گفت دیگه ازت متنفرم چون لج میکنی مثلا دوبار گفت بیابریم گفتم بذار مت امشب پیش مامانم باشم نذاشت تو ماشین دوباره بحث کرد فحش داد به خانوادم درصورتیکه همه احترامش میکنن دلم برای مادرم میسوزه نمیدونه این پشت سرش چقد فحش به همه میده خیلی تحملش کردم خیلی وقتا پیشم نمیاد میگه حس ندارن بهت درصورتیکه من باید ازش طلب داشته باشم نه اون .با فحش هاش ازش متنفرم دویشم ندارم قبلا حس خوبی بهش دادم اما چون گفتم من نمیام عاشوراروستاتون خودمون اینجا نذری داریم لج کرده میگه مادرم حق داره منو تو هیت ببینه چرا مادرتو میره ببینه تو میخادورم کنی نمتونی من میرم توهم میای اونجا ک میریم رفتارش برمیگرده میره بیرون جواب تلفن نمیده .بخدا ادمی نیست ک باهاش حرف بزنی طوفان میکنه میگه تو لحن ات بده اما خوب منم ادمم کفرمو درمیاره بخدا منواذیت میکنه ارزومه برگردم زندگیم یه دفعه خوبه اما طوفانی میشه اون همش بحث میکنه عقده هاشو میگه ادمو عصبی میکنه توقع اشم بالاس فحش زشت میده.ازش متنفرم ایا جداشم