من و همسرم دهترخاله و پسر خاله ایم.همسرم رابطه خوبی با دایی هام داشت اما سر بحث ارث مادرشون با دایی هام به مشکل برخوردن.خالم خواهر ناتنیشونه.حالا همسرم مشکلاتشو با داییم به منم نسبت میده.میگه داییت.نمیگه داییم.میگه من به خاطر تو و مادرت کوتا اومدم.
برادرشوهرمم با دختر اون یکی خالم ازدواج کرده.یکم با من لج دارن من جم بخورم اونا هم باید جم بخورن.رابطش هم با مادرزنش خوب نیست.دیشب به اتفاق خانمش و مادر خانمش خونه ما بودن .مادر و برادر منم بودن.شروع کرد به کل انداختن با مادرم و خالم.بعدشم به عموهاشون توهین کرد.اونا هم جوابشو دادن.بعد به شوهرمن میگفت چرا جوابشونو نمیدی.چرا چیزی نمیگی.
مهمونا رفتن شوهرم گفت از مادرت ناراحت شدم حسابی.خلاصه گفت و گفت و گفت ...
منم گفتم مادرم تابه حال به شما توهینی کرده بود گفت نه گفتم پس نگو به من توهین کرد .برادرت بی احترامی کرد جوابشم گرفت.
صبح زنگ زده بهم از سرکار میگه من ناراحت شدم از مارد برو بهش بگو...
تا الان نخواستم زندگی رو تلخ کنم اما از این به بعد جواب همه رو میدم.زندگی رو هم عوض میکنم...
یکی به من بگه من با این اوصاف چیکار کنم از دست این مرد.برادرش به مادرم و خالم بی احترامی کرد...باز حرف خودشو میزنه
من همش سه ماها ازدواج کردم...فقط سه ماه...