سلام
حدود 2 ماه هست که عقد کردیم. تقریبا 2-3 روز پیش با خانمم رفتیم بیرون، با موبایلش کار می کرد، ولی تا نزدیکش می شدم زود Back می زد ! ولی سریع که نگاه به صفحه گوشیش کردم دیدم توی بخش پیام ها هست !
شک کردم ، با خودم گفتم چرا اینطوری می کنه ؟!!
بعد دیگه دل رو به دریا زدم و بهش گفتم داری چکار می کنی ؟ به کی پیام میدی ؟
دیدم شروع کرد به سر و صدا که تو چکار داری، دارم به دوستم پیام میدم و خصوصیه ! بعد با سر و صدا گفت یالا زود بریم خونه به مامانم بگم ، تو به من شک داری ، نمی خوامت دیگه و...!
من هم گفتم داره اینطور برخورد می کنه حتما من دارم اشتباه می کنم، من شک بیخود کردم. بعد بهش گفتم من چیزی نگفتم و فقط ازت سوالی کردم و خلاصه آرومش کردم...
ولی خب ته دلم آروم نبود و میگفت مرضی داشت !!
بعد از 2 روز رفتم پرینتی از پیامها و تماسهاش گرفتم. دیدم در مدت 10 روز اخیر به یک شماره ای خیلی پیام داده ، و درست همون موقعی که باهاش حرفم شد به همون شماره پیام میداده !!
بعد زنگ زدم به شماره و دیدم یک پسری بود !
من که این همه بهش محبت می کردم، واسش هیچ جا کم نذاشتم، توی این 2 ماه یکبار نشده گفته باشه چیزی میخوام و براش نخریده باشم!!
بخدا انگار دنیا رو روی سرم خراب کرده بودن ، نزدیک بود سکته کنم !
رفتم خونه شون و جلوی برادر و پدر و مادرش همه چیز رو گفتم ! اولش کتمان کرد و گفت اینطور نیست و داری اشتباه می کنی ولی بعدش دید پرینتها رو نشونش دادم، دیگه کم آورد !!
میگفت این پسر مزاحم بود که هی بهم میگفت بزار با هم دوست بشیم ، من همش بهش میگفتم مزاحم نشو، نامزد دارم و....
بهش گفتم دروغ نگو ! تو به این پسر حدود 430 تا پیام دادی در مدت 10 روز ، چطور میشه 430 پیام همش بهش گفته باشی گم شو خفه شو مزاحم نشو ؟!!!! دروغ نگو!
جالب می دونید چیه ؟ اینه که شماره پسره رو به اسم دختری ذخیره کرده بود ! ( این یعنی اینکه دیگه اون پسره مزاحم نبوده و خودش دوست داشته باهاش ادامه بده !! )
به خانواده خودم نگفتم، همون جا پدر مادرش خیلی بهش حرف زدن و به من هم گفتن بهت قول میدیم که دیگه تکرار نشه، گول خورده و از این حرفا...
نمی دونم چکار کنم ، دیگه اعتماد اول رو نمی تونم بهش داشته باشم !!
من که توی عمرم 1 بار نشده به قصد دوستی یا قصد بدی با دختری حرف بزنم ، چرا باید اینطور بشه باهام، تعریف نباشه، ولی من که این همه وفادارم به خانمم و بهش هم گفتم که قبلا و قبل از عقد با تو، گهگداری به دخترها نگاه می کنم ، ولی بعد از عقد با تو، اون گهگدار رو هم حذف کردم و بخاطر تو اینو هم بیخیال شدم، چرا باید خدا اینطور کسی رو نصیبم کنه ؟!!
کمک کنید چکار کنم ، خیلی وقتها به خودم میگم بذار به خانوادم بگم و ازش جدا شم...!