سلام
اصلا دلم نمیخواست حرفایی که قراره اینجا بگم رو به کسی بگم ولی واقعا دارم از فکر و خیال و عذاب دیونه میشم.فقط خواهشا یه راه کلی بهم نشون بدید درباره هر کدوم از مشکلاتم کلی توی اینترنت سرچ کردم ولی ب نتیجه شفافی نرسیدم.
از دوران بچگی هیچوقت با بابام رابطه خوبی نداشتم فقط عصبانیتش و کتک ها یی ک ب ما میزد یادمه و وقتی گوشه انباری با گریه التماس خدا رو میکردم که همه چی تموم بشه نمیدونم میفهمین ی دختر بچه بخاطر همه بدبختی هاش ارزوی مرگ بکنه اونم روزی هزاربار یعنی چی ولی همیشه از نبودن بابام میترسیدم و از بودنش وحشت داشتم.مادر و پدرم از همون اول با هم مشکل داشتن این مشکل منم شد.
همه فامیل میدونستن که پدرم اخلاق تندی داره و من ازش میترسم وقتی 10 11 سالم پسر عمو و پسر عمم میخواستن از ترس من از بابام سواستفاده کنند و منو بکشن ی جای خلوت تا بهم تجاوز کنند خیلی خدا بهم رحم کرد که این اتفاق نیافتد ولی متاسفانه شروعی شد برای کنجکاوی های بیشتر من در مورد روابط جنسی.سراغ کانال های قفل ماهواره میرفتم و وقتی تنها بودم میدیدم من خیلی با خدا رابطه خوبی داشتم و دارم اون موقع توی سن 13 14 سالگی هم هوای نفسم و شهوتم قوی بود هم از خدا خجالت میکشیدم بماند که اون موقع من چ عذابی میکشیدم .تا ی مدت همه چی خوب تا این که اینترنت به خونه ماهم اومد و چت کردن تو فضای مجازی رو یاد گرفتم من زیاد درگیر نشدم ولی مادرم...بالاخره فهمیدم خیانت میکنه به پدرم و من بازم عذاب کشیدم که من باعث شدم ک اینترنت بیاد توی خونه و مامانم همچین کاری کنه بابام ب مامانم شک کرد و اوضاع خونه بدتر از قبل شد منم بیشتر از قبل با شهوتم مبارزه میکردم ولی مگ چقدر توان داشتم خودمو توجیه نمیکنم ولی توی اون سن واقعا سخته.میبخشید ولی از اینجا به بعد رو شفاف صحبت میکنم وقتی اختلاف ها بالا گرفت مامانم رفت و من درگیر خود ارضایی شدم اون موقع خیلی زیاد بود تا این ک منم اومدم پیش مادرم ولی حالت های عصبی خیلی زیادی داشتم طوری که تشنجات عصبی بهم دست میداد ی مدت تحت نظر روانپزشک بودم ولی نه توان مالی داشتم که بخوام درمانم کامل بشه و نه مادرم اجازه داد توی همون دوران ی بار ک خیلی عصبی بودم و طی خود ارضایی پرده بکارتم رو از دست دادم الان دو سال از اون موقع میگذره و تحت مشکلات زیادیم و متاسفانه بخاطر زیبایی ظاهری ک کاش هیچوقت نداشتم مرکز توجه شهوت مردا میشم واسه همینم بیرون نمیرم من از مردا و ارتباط باهاشون میترسم بار ها با این که رفتار بدی انجام نمیدم و ظاهر اجتماعی خوب و حتی نسبتا مذهبی دارم مورد هجوم درخواست های بدجنسی شون قرار گرفتم ولی با وجود شهوت بالام و نیاز به محبتم همیشه خودمو کنترل کردم و خود ارضایی رو گذاشتم کنار.با خدا رابطه خیلی خوبی دارم و توکلم به خداست ولی منم دلم میخواد مث همه دختره ی دیگ هم درسم رو بخونم و هم ازدواج کنم و زندگی خوبی داشته باشم ولی چجوری دختری ک حتی حتی ی خانواده خوب نداره و و بکارتش رو از دست داده هرچقدرم که ی مرد واقعا واسه خودش دوسش داشته بازم باور میکنه که پاکه که توبه کرده که دلش میخواد اونم اجازه عاشق شدن رو داشته باشه من چکار کنم یکی ی راهی نشونم بده
تروخدا خیلی دارم با این افکار عذاب میکشم