شاید با اعتراض بپرسید همه ما در زندگی خود به دیگران متکی هستیم ، هر کسی وظیفه ای دارد و بر حسب وظیفه اش کار و خدماتی به انجام می رساند که ما از آنها استفاده می کنیم . این تکیه کردن نیست ، همه به هم بطور مثبت و معمول تکیه داریم.

● شناخت اتکای مرضی و ناهنجار
اگر از تو سوالی بپرسم حقیقت را مطرح خواهی کرد ؟ آیا با من صادق خواهی بود ؟ نه ، اصلا آیا با خودت صادق خواهی بود ؟ می توانی برای لحظاتی بدون جبهه گیری در کنار من پا در آب زلال حقیقت فرو ببری ؟
سوال که می پرسم سوال سختی نیست ، اما سوالی اساسی است :
در حال حاضر در زندگیت به چند نفر تکیه کرده ای ؟ چند نفر در زندگیت هستند که اگر پشتت را خالی کنند با سر به زمین می خوری ؟ می توانی قبل از ادامه خواندن این مطلب چند ثانیه ای درنگ کنی و به این موضوع فکر کنی .
بسیاری از افراد فهرستی به هم ریخته در ذهنشان دارند که زیاد هم عجیب به نظر نمی رسد. رییس اداره ، همکار ، همسر ، فرزند ، همسایه ، خواهر و برادر و ...
شاید با اعتراض بپرسید همه ما در زندگی خود به دیگران متکی هستیم ، هر کسی وظیفه ای دارد و بر حسب وظیفه اش کار و خدماتی به انجام می رساند که ما از آنها استفاده می کنیم . این تکیه کردن نیست ، همه به هم بطور مثبت و معمول تکیه داریم.
اما بحث من اصلا این نیست. آنچه بنده از کلمه تکیه کردن منظور دارم اشاره به مسوولیت هایی است ما بر عهده داریم و بطور ناخودآگاه یا آگاهانه آنها را بر شانه های دیگران انداخته ایم و با استفاده از آن آدم ها و اشیاء ، منافع و امتیازاتی را در اختیار گرفته ایم و مال خود می دانیم و یا مسوولیت هایی که به عنوان یک انسان بر عهده داریم و شاید از آنها بی خبریم.
پدری را در نظر بگیرید که تمام کار های فرزندش را به همسرش سپرده است و در موفقیت فرزندش به عنوان یک پدر نمونه مورد تقدیر و تحسین همگان قرار می گیرد. یا دانشجویی که به یمن حضور هم اتاقی درس خوانش و از سبیل تقلب و رفع اشکال های شب امتحان ، گذران نمره می کند و در نهایت به عنوان یک فارغ التحصیل مقاطع عالی ، طلبکار از بیکاری و مشکلات اقتصادی خطابه های عریض و طویل در باب پارتی بازی و ضایع شدن حق و حقوق از دست رفته اش سر می دهد و خود را در رسیدن به موفقیت های بزرگ محق می داند.
اینگونه می شود که شما روی داربست زندگی دیگران می ایستید و بنای نیم بند زندگیتان را می نگرید و در مواقع لزوم با یک حرکت بسیار زیرکانه داربست ها را نادیده گرفته ، از نمای زیبای موفقیت فردی و قهرمانانه خود ، کارت پستالی به همه دنیا ارسال می کنید!!
حالا که تا حدودی توانستم معنای اتکا از نظر خودم را بیان کنم قصد دارم از دو نوع مسوولیت درونی و بیرونی و تاثیر آنها در شکل گیری این نظام های همزیستی ( بهره کشی ) سخن بگویم.

▪ مسوولیت های بیرونی
آنچه ما در اینجا به عنوان مسوولیت های بیرونی مد نظر قرار می دهیم نقش های زیستی ، فرهنگی و اجتماعی و قومی و مورثی است که به صور مختلف به ما می رسد و قدرت این سنن و توصیه ها و گاه دستورات در قالب نیروهای اجرایی خانواده های هسته ای و خانواده های گسترده و شبکه های بزرگ تر اجتماعی به اجرا در می آید و ما را بطور عملی در مسیر پذیرش این مسوولیت ها قرار می دهد. آنچه در محتوای ارزشی این گزاره های اجرایی مؤثر است زمینه های تاریخی- اجتماعی و زیستی – اقلیمی می باشد. اهمیت خانواده ، ارزش های فرهنگی ، اجتماعی ، سنن و قواعد اجتماعی همه در این مجموعه وسیع می گنجند.

▪ مسوولیت های درونی
در ابتدای امر لازم است ذکر کنم مسوولیت های درونی در حقیقت دینی است که انسان به وجود خود دارد و در حقیقت ایجاد شرایط و لوازمی است که ما را به سمت شادکامی ، آرامش و خودشکوفایی سوق می دهد. اما این نوع مسوولیت پذیری اگر دیگران را در نظر نگیرد به نوعی خصوصیات خودشیفتگی را در ذهن آدمی متبلور می کند. پس با این تذکر باید اضافه کنیم که هر جا صحبت از مسوولیت های درونی انسان به میان می آید روی دیگر سکه مسوولیت های اصیل و ذاتی ما در قبال دیگران نیز باید مطرح گردد. از جمله آنها می توان به عشق ، دلسوزی ، درک متقابل و ... اشاره کرد.
در بررسی و شناخت مسوولیت های درونی ، تطبیق شادکامی و آرامش و شکوفایی فردی با اثرات بیرونی اعمال مرتبط به این مسوولیت پذیری برای آزمایش اصیل بودن این مسوولیت های درونی ضروری به نظر می رسد.
پس مسوولیت های اصیل درونی که برخاسته از ماهیت انسانی ما و ریشه دار و وجود همه ماست در یک جمع بندی جالب هم به شکوفایی فرد کمک می کند و هم به بالندگی جامعه.
در اینجا برای فهم کلید گفتار بنده باید نگاهی اومانیستی و انسانگرایانه داشته باشید و درست و اصیل بودن هر امری را از منظر تاثیراتش بر خود انسان به عنوان ارزشمندترین مرجع بسنجید.
پس مسوولیت های درونی ، اشاره به آن وظایف بالقوه خطیری دارند که انسان در خود حس می کند و خود و جامعه اش را به سوی زندگی بهتر و انسانی تر سوق می دهد. از جمله این مسوولیت ها می توان به صداقت با خود و دیگران ، حرکت بسوی شناخت حقیقت و زندگی بر اساس آن نام برد.

● ارتباط بین مسوولیت های بیرونی و درونی
مسوولیت های بیرونی ریشه در مسوولیت های درونی دارند و پذیرش و عمل به آنها متاثر از نوع و کیفیت منش و شخصیت و ارزشهای وجودی ما دارد.
به عبارتی شناخت و پذیرش اصول و ارزش های اصیل انسانی رابطه ای مستقیم با پذیرش وظایف خانوادگی و اجتماعی دارد. در اینجا منظور این نیست که به همه وظایف بیرونی رنگ و بوی ارزشی بدهیم و از رهگذر توانایی انسان در خدمت به جامعه از وی برده ای بسازیم که باید زندگی خود را فدای مقاصد خانوادگی و اجتماعی کند.

● از کدام مسوولیت فرار می کنیم و چرا ؟
بر خلاف آنچه اکثر افراد فکر می کنند فرار ما از مسوولیت های درونی خیلی بیشتر از مسوولیت های بیرونی است. اما تفاوت کیفی این فرار ، ناآگاه بودن آن است در برابر آگاهانه بودن ( تقریبی ) فرار از مسوولیت های بیرونی است.
آنچه ما در برابر فرار افراد در برابر وظایف خود در سطح اجتماعی انجام می دهیم مبتنی بر قوانین و تعهدات اجرایی خانوادگی و در مرحله پیشرفته تر قوانین سفت و سخت اجتماعی است که هر دو نوع مبتنی بر تنبیه و مجازات فرد است در قبال سرپیچی از پذیرش مسوولیت هایش.
البته نظام های تربیتی از همان اوان کودکی چه در منزل و چه در مدرسه یکسری اصول و ارزش های بیرونی را در قالب تربیت خانوادگی یا درس های مدرسه در کودک درونی سازی می شود. این همان پروسه ایست که فروید تحت عنوان وجدان اجتماعی یا فراخود مطرح کرد که همانا به درون بردن قواعد و اصول اخلاقی اجتماع و پدر و مادر در دوره کودکی است. پس بسیاری از آنچه بعدها با مسوولیت های درونی اشتباه می شوند همین اصول و ارزش های اجتماعی درونی شده است که البته برخی از آنها می تواند در مقام اصول و ارزش های اصیل انسانی مورد تایید قرار بگیرد.
در ادامه باید بگویم که ما به علت فشارهای جامعه بوسیله انواع نهادهای قانون گذار و اجرایی در همه سطوح ، نسبت به فرار خود از برخی مسوولیت های بیرونی همیشه آگاهی داریم ، اما ضربه اساسی را از عدم آگاهی خود نسبت به مسوولیت های درونی می خوریم که ریشه و بنیان پذیرش درست اصول و قواعد فرهنگی و اجتماعی است.
البته از علل این امر باید به سطحی شدن آموزش اصول انسانی و عدم لمس آنها توسط ابعاد مختلف وجود آدمی و در عین حال خطیر و سنگین بودن پذیرش آنها به علت حجم بالای تغییرات مورد نیاز برای جایگزینی و اجرایشان اشاره کرد.
به عبارتی گاهی اوقات ما از این مسوولیت های درونی آگاهی می یابیم اما حجم عملیات و وسعت تغییرات ما را می ترساند و آن آگاهی را واپس می زند.

● نتیجه
از شما پرسیدم به چه کسانی در زندگی خود متکی ( در معنای مرضی آن) هستید. حالا این پرسش را اینگونه تکمیل می کنم : چه ارزش ها و اصول درونی انسانی در شما غایب است که مجبور شده اید از دیگران برای زنده ماندن در سطح روانی و اجتماعی بهره کشی کنید و مدام در خطر سقوط از بلندای موفقیت های صوری و اعتماد به نفس و عزت نفس دروغین و لرزان قرار بگیرید.
مسلما شناخت اصول و ارزش های شخصی و در صورت نیاز اصلاح و تقویت آنها هم از رنج اجبار هر روزه مسوولیت های بیرونی رها می شوید و هم درهای جدیدی به روی خودشکوفایی و احساس موفقیت و لذت عمیق باز می شود. انسان در هر لحظه می تواند با غربال وجود خود و شنیدن نداهای درونی بهترین انتخاب ها را داشته باشد و اصیل ترین مسوولیت ها را بپذیرد.