سلامن چند ماه خیلی چاق شدم از وقتی خواهرم ازدواج کرد و برادرم رفته خارج از کشور کارم شده گریه کردن و حساسیتم خیلی بیشتر شده طوری که چن بار میخاست خودم رو بکشم حتی حوصله خودم رو ندارم و از زندگیم متنفرم و از اینکه خانواده ام بهم سرکوفت میزنن 16 سالمه وار وقتی که خواهرم ازدواج کرده حس میکنم اضافی م حتی میخاستم ازدواج کنم اما پشیمان شدم حالا تو 6 ماه 15 کیلو چاق شدم و موهام خیلی میریزه
تو 16 سالگی بهت سرکوفت میزنند که چرا ازدواج نکردی؟نوشته اصلی توسط lia
سلام
عزیز گلم خیلی متاسفم و متعجبم از آنچه که خواندم, البته متوجه این امر هستم که دختر و احتمالا بچه آخری و شدیدا وابسته و مهر طلب نسبت به برادر و خواهر بزرگترت ولی عزیز شما نمیبایست اینقدر از رفتن آنها ضربه بخوری و تنها بشی.!!!!!؟؟
حتما میبایست بیشتر وقتت صرف دوستان هم سن وسالت و درس و تفریح و ورزش و مطالعه و مسافرت و...... میشده و بشه نه اینقدر وابسته به آنها که حالا تو این سن و سال پنچر بشی!!!؟؟؟
دختر گلم حتما به مادر و پدر بگو خیلی صریح که به خاطر رفتن خواهر و برادره که این حالات رو داری و ازشون بخواه که حتما و هر چه سریعتر تو رو ببرن پهلوی یکی از مشاوران همکار خانم.
نیاز داری که مشاوره بگیری تا خودت رو پیدا کنی و بشناسی نا هر چه سریعتر از این افسردگی در بیای.
با ارزوی بهترینها
سپاس
dr
وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد
و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟