نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: از اين زندگي خسته شدم

1430
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    از اين زندگي خسته شدم

    واقعا خسته شدم از اين زندگي سه ساله دارم با شخصي زندگي ميكنم كه بزرگترين اشتباه زندگيم بود دارم زندگي مي كنم و خودم رو گول ميزنم كه من خوشبختم و همه حسرت داشتن زندگي من رو ميخورند خودم رو خوش ميكردم اما وقتي به عقب برميگردم و زندگيم رو نگاه مي كنم مي بينم خيلي عقبم و خودم رو تو اين زندگي تلف كردم چندين بار خواستم جدا شم از همسرم اما جسارتش رو نداشتم و فكر كردم كه بعدش چيكار كنم من چطور بدون شوهرم زندگي كنم چطور فراموشش كنم چطور به زندگي بعدش و برگشتن به خونه پدري عادت كنم .
    نتونستم و اشتباه بزرگتر رو با باردار شدن دوباره تكرار كردم به اميد اينكه شايد اخلاقاي شوهرم درست بشه اما نشد من خودم رو گول ميزنم.لعنت به من
    من از زندگي چيزي نميخاستم جز عشق .عشقي كه شوهرم به من نميده دائما با من لجبازي مي كنه و با رفتاراش نشون ميده كه علاقه اي به من نداره ارزشي واسه من قايل نيست حتي الان كه باردارم فرقي براش نكرده مي دونه نبايد حرص بخورم ميدونه نبايد استرس داشته باشم اما دائما حرص منو دمياره و لجبازي مي كنه با من دائما غر مي زنه چرا شام درست نمي كني ميدونه حالم خرابه نمي تونم اما فقط يك هفته اول دركم كرد و شام درست كرد دائما دوست داره بره خونه مامانش مي دونه من اونجا راحت نيستم و حالم خوب نيست غر مي زنه تو ميري خونه مامانم حالت بده خونمون ميخ داره اما نميدونه واقعا من عذاب مي كشم هر روز بخام برم اونجا همه اينارو ميدونه اما اهميت نمي ده .حرصم مي ده ميگه خب تو حرص نخور اصلا ادم زبون نفهميه درك نداره فكر ميكردم هفت سال اختلاف سني واسه من ايده ال باشه اما واقعا نبوده من 26 سالمه و او 33 همه اشتباهاتم رو ميدونم و اقدامي نكردم و نتونستم بكنم.همه اينو درك كردند حتي خود من كه ما اختلاف فرهنگي خيلي زيادي داريم من از يك خانواده اصيل و او از يك خانواده بي بند و بار هر كدام از برادر هاش به چيزي اعتياد دارن يكي شيشه يكي ترياك يكي قليون.خودشم قليون مي كشه هزار دفعه قسمش دادم كه قليون نكش هر شب اما اهميت نميده .بديش اينه به خودشون هم افتخار ميكنن به بد دهني هاشون حتي مادرش جلو من حرفهاي ركيك ميزنه (كمر به پايين) و ميخندند.خيلي مسخرست .تحمل اين خانواده .خلاصه خيلي در عذابم از صبح تا شب كار مي كنم كنار شوهرم شايد اينده اي داشته باشيم پس اندازي داشته باشيم اما دريغ از اينكه هيچي نتونستيم پس انداز كنيم اون اصلا بيخياله و واسش مهم نيست .ميگه نداريم قرض مي كنيم .همش قرض مي كنيم بعد واسه پس دادنش عذاب مي كشيم.در ماه با هم دونيم ميليون درامد داريم و هزار تومن پس انداز نداريم اشتباه كردم حساب پولمو بهش دادم منم تو خرج خونه سهمي داشتم گفتم گناه داره فشار مياد بهش اما كاش نمي كردم تا بيشتر اذيت بشه خيلي باهاش راه اومدم اما مي دونم لياقت نداره .
    امروز صبح كه داشتيم تو ماشين با هم ميومديم سر كار يه آهنگ داشت پخش مي شد. كه خيلي وصف حال من بود.معني آهنگ ميشد: خدايا گناه من چي بود من چه گناهي كردم كه به اين روز افتادم
    منم نمي دونم در حق كي بدي كردم چيكار كردم كه خدا اينجوري منو عذاب مي ده چرا مگه چه گناهي داشتم من حق زندگي شيرين رو نداشتم شوهرمن از ناز كشيدن و قربون صدقه رفتن واسه زنش هيچي حاليش نيست انگار من كلفتشم كار كنم پول دربيارم خرج كنيم بعد خونه هميشه شام اماده باشه تميز باشه منم انسانم نياز به استراحت دارم نياز به خوشي دارم دلم ميخاست خودم رو واسه شوهرم لوس كنم اما كيه كه ناز بخره خيلي محتاج شدم مني كه همه ارزوشون بود من بهشون بله بدم تا منو خوشبخت كنن من خودم خودم رو بدبخت كردم .راه چاره اي ندرام خيلي درمونده و تنهام

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    دوست عزیز به نظر میرسه تو زندگیت اشتباه بزرگی کردی و بدون شناخت کافی از خاستگارت بهش جواب مثبت دادی
    یک اشتباه دیگت بچه دار شدنت بوده که اگه الان بخای جدا بشی اینکارو خیلی سخت میکنه واست
    حال مساله اینه که شوهر شما متاسفانه هیچ گونه درکی نداره از اینکه تو کار خونه کمکتون کنه ( به این دلیل که بیرون هم کار میکنید)
    و اینکه وظایف زناشویی خودشو به جا بیاره و همچین
    شما مشکلات دیدگاهی دارین برای مثال شما فکرتون اقتصادیه و شوهرتون برعکس و این یعنی یک مشکل اساسی
    من معتقدم موقع خاستگاری باید در مورد این گونه چیزهای مهم حرف زد و نه رنگی که خاستگارت دوست داره و یا اینکه ماشینش چیه و این حرفها.....

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ALI.ENG نمایش پست ها
    دوست عزیز به نظر میرسه تو زندگیت اشتباه بزرگی کردی و بدون شناخت کافی از خاستگارت بهش جواب مثبت دادی
    یک اشتباه دیگت بچه دار شدنت بوده که اگه الان بخای جدا بشی اینکارو خیلی سخت میکنه واست
    حال مساله اینه که شوهر شما متاسفانه هیچ گونه درکی نداره از اینکه تو کار خونه کمکتون کنه ( به این دلیل که بیرون هم کار میکنید)
    و اینکه وظایف زناشویی خودشو به جا بیاره و همچین
    شما مشکلات دیدگاهی دارین برای مثال شما فکرتون اقتصادیه و شوهرتون برعکس و این یعنی یک مشکل اساسی
    من معتقدم موقع خاستگاری باید در مورد این گونه چیزهای مهم حرف زد و نه رنگی که خاستگارت دوست داره و یا اینکه ماشینش چیه و این حرفها.....
    دوست خوبم همه اينا رو مي دونم من معتقد بودم اگر علاقه بين طرفين باشه همه مشكلات رو به كمك هم برطرف مي كنن.من اشتباه بزرگي كردم مي دونم خيلي هم خوب مي دونم مي دونم كه نمي تونم ديگه هيچ چيز ذو عوض كنم مي دونم كه سطح تحصيلات سطح فرهنگ و خيلي اختلافات طبقاتي خيلي مهمه نبايد ساده از روي اين مسايل گذشت بخاطرهمين هميشه خواهر مجردم رو نصيحت مي كنم كه به اين فكر نباشه كه خب طرف پول نداره كار مي كنيم در مياريم .مثل من كه تصميم گرفتم كار كنم و با مدرك ليسانسم دارم كار منشي گري ميكنم و بايد به همه چشم بگم و كار همه رو انجام بدم كاري كه اصلا با روحيه من سازكار نيست فقط بخاطر پول از خيلي چيزها گذشتم اما نبايد مي گذشتم من حق زندگي داشتم و اين حق رو از خودم گرفتم و هر روز خودم رو سرزنش مي كنم.اين تاپيك رو زدم شايد دوستانم در اين فضاي مجازي بخونن و خيلي چيزها رو درك كنن كه فقط عشق كافي نيست.خيلي فاكتورها رو بايد در نظر گرفت كه مهم تر از علاقست

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    دوست خوبم همه اينا رو مي دونم من معتقد بودم اگر علاقه بين طرفين باشه همه مشكلات رو به كمك هم برطرف مي كنن.من اشتباه بزرگي كردم مي دونم خيلي هم خوب مي دونم مي دونم كه نمي تونم ديگه هيچ چيز ذو عوض كنم مي دونم كه سطح تحصيلات سطح فرهنگ و خيلي اختلافات طبقاتي خيلي مهمه نبايد ساده از روي اين مسايل گذشت بخاطرهمين هميشه خواهر مجردم رو نصيحت مي كنم كه به اين فكر نباشه كه خب طرف پول نداره كار مي كنيم در مياريم .مثل من كه تصميم گرفتم كار كنم و با مدرك ليسانسم دارم كار منشي گري ميكنم و بايد به همه چشم بگم و كار همه رو انجام بدم كاري كه اصلا با روحيه من سازكار نيست فقط بخاطر پول از خيلي چيزها گذشتم اما نبايد مي گذشتم من حق زندگي داشتم و اين حق رو از خودم گرفتم و هر روز خودم رو سرزنش مي كنم.اين تاپيك رو زدم شايد دوستانم در اين فضاي مجازي بخونن و خيلي چيزها رو درك كنن كه فقط عشق كافي نيست.خيلي فاكتورها رو بايد در نظر گرفت كه مهم تر از علاقست
    بعله دقیقا همینطوره
    حداقل امیدوارم این تجربه رو کسب کردین
    ولی در مورد اینکه چیکار میشه الان کرد باید عرض کنم خدمتتون که سعی کن به شوهرت بگی بره پیش یک مشاور
    و همچنین خودت هم میتونی با کارهات بیشتر عاشقش کنی و این عشق باعث بشه یکمی سر به راه بشه
    و یا اومدن بچه شاید باعث بشه یکمی اقتصادی تر برخورد کنه
    البته نمیدونم چقدر شوهرتون عوض میشه.....

  5. کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    واقعا خسته شدم از اين زندگي سه ساله دارم با شخصي زندگي ميكنم كه بزرگترين اشتباه زندگيم بود دارم زندگي مي كنم و خودم رو گول ميزنم كه من خوشبختم و همه حسرت داشتن زندگي من رو ميخورند خودم رو خوش ميكردم اما وقتي به عقب برميگردم و زندگيم رو نگاه مي كنم مي بينم خيلي عقبم و خودم رو تو اين زندگي تلف كردم چندين بار خواستم جدا شم از همسرم اما جسارتش رو نداشتم و فكر كردم كه بعدش چيكار كنم من چطور بدون شوهرم زندگي كنم چطور فراموشش كنم چطور به زندگي بعدش و برگشتن به خونه پدري عادت كنم .
    نتونستم و اشتباه بزرگتر رو با باردار شدن دوباره تكرار كردم به اميد اينكه شايد اخلاقاي شوهرم درست بشه اما نشد من خودم رو گول ميزنم.لعنت به من
    من از زندگي چيزي نميخاستم جز عشق .عشقي كه شوهرم به من نميده دائما با من لجبازي مي كنه و با رفتاراش نشون ميده كه علاقه اي به من نداره ارزشي واسه من قايل نيست حتي الان كه باردارم فرقي براش نكرده مي دونه نبايد حرص بخورم ميدونه نبايد استرس داشته باشم اما دائما حرص منو دمياره و لجبازي مي كنه با من دائما غر مي زنه چرا شام درست نمي كني ميدونه حالم خرابه نمي تونم اما فقط يك هفته اول دركم كرد و شام درست كرد دائما دوست داره بره خونه مامانش مي دونه من اونجا راحت نيستم و حالم خوب نيست غر مي زنه تو ميري خونه مامانم حالت بده خونمون ميخ داره اما نميدونه واقعا من عذاب مي كشم هر روز بخام برم اونجا همه اينارو ميدونه اما اهميت نمي ده .حرصم مي ده ميگه خب تو حرص نخور اصلا ادم زبون نفهميه درك نداره فكر ميكردم هفت سال اختلاف سني واسه من ايده ال باشه اما واقعا نبوده من 26 سالمه و او 33 همه اشتباهاتم رو ميدونم و اقدامي نكردم و نتونستم بكنم.همه اينو درك كردند حتي خود من كه ما اختلاف فرهنگي خيلي زيادي داريم من از يك خانواده اصيل و او از يك خانواده بي بند و بار هر كدام از برادر هاش به چيزي اعتياد دارن يكي شيشه يكي ترياك يكي قليون.خودشم قليون مي كشه هزار دفعه قسمش دادم كه قليون نكش هر شب اما اهميت نميده .بديش اينه به خودشون هم افتخار ميكنن به بد دهني هاشون حتي مادرش جلو من حرفهاي ركيك ميزنه (كمر به پايين) و ميخندند.خيلي مسخرست .تحمل اين خانواده .خلاصه خيلي در عذابم از صبح تا شب كار مي كنم كنار شوهرم شايد اينده اي داشته باشيم پس اندازي داشته باشيم اما دريغ از اينكه هيچي نتونستيم پس انداز كنيم اون اصلا بيخياله و واسش مهم نيست .ميگه نداريم قرض مي كنيم .همش قرض مي كنيم بعد واسه پس دادنش عذاب مي كشيم.در ماه با هم دونيم ميليون درامد داريم و هزار تومن پس انداز نداريم اشتباه كردم حساب پولمو بهش دادم منم تو خرج خونه سهمي داشتم گفتم گناه داره فشار مياد بهش اما كاش نمي كردم تا بيشتر اذيت بشه خيلي باهاش راه اومدم اما مي دونم لياقت نداره .
    امروز صبح كه داشتيم تو ماشين با هم ميومديم سر كار يه آهنگ داشت پخش مي شد. كه خيلي وصف حال من بود.معني آهنگ ميشد: خدايا گناه من چي بود من چه گناهي كردم كه به اين روز افتادم
    منم نمي دونم در حق كي بدي كردم چيكار كردم كه خدا اينجوري منو عذاب مي ده چرا مگه چه گناهي داشتم من حق زندگي شيرين رو نداشتم شوهرمن از ناز كشيدن و قربون صدقه رفتن واسه زنش هيچي حاليش نيست انگار من كلفتشم كار كنم پول دربيارم خرج كنيم بعد خونه هميشه شام اماده باشه تميز باشه منم انسانم نياز به استراحت دارم نياز به خوشي دارم دلم ميخاست خودم رو واسه شوهرم لوس كنم اما كيه كه ناز بخره خيلي محتاج شدم مني كه همه ارزوشون بود من بهشون بله بدم تا منو خوشبخت كنن من خودم خودم رو بدبخت كردم .راه چاره اي ندرام خيلي درمونده و تنهام
    سلام

    متاسفم از انچه که خواندم ولی خوب واقف هستید که خودتان اشتباه کرده اید و بعد اشتباه دوم اونم حاملگی!!!!!

    و حتما ازدواج غلط خیلی خیلی بده ولی طلاق و جدایی غلط خیلی خیلیییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییی... بدتره!

    سعی کنید اگر امکان داره هر دو از یکی از همکاران حاذق مشاوره بگیرید اگر ایشون نیامدند شما به تنهایی اقدام کنید.

    حتما برای خود استقلال مالی داشته باشید چون اولین پله برای استقلال فردیست.

    موفق باشید

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  7. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم از انچه که خواندم ولی خوب واقف هستید که خودتان اشتباه کرده اید و بعد اشتباه دوم اونم حاملگی!!!!!

    و حتما ازدواج غلط خیلی خیلی بده ولی طلاق و جدایی غلط خیلی خیلیییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییی... بدتره!

    سعی کنید اگر امکان داره هر دو از یکی از همکاران حاذق مشاوره بگیرید اگر ایشون نیامدند شما به تنهایی اقدام کنید.

    حتما برای خود استقلال مالی داشته باشید چون اولین پله برای استقلال فردیست.

    موفق باشید

    سپاس
    dr
    همسرم فرد خودخواهيه و فكر ميكنه ر كاري كه ميكنه درسته ونياز به مشاوره نداره مي دونم كه اون بيشتر نياز داره و اون هميشه منو مقصر مي دونه اون مي گه خب تو حرص نخور خودت خودت رو ناراحت مي كني درصورتيكه دليل حرص خوردن من رفتارهاي اونه و دليل اصلي اونه ولي قبول نمي كنه ميگه تو مشكل داري منكه مشكل ندارم بهش ميگم از اين زندكي كه برام ساختي خسته شدم ميگه من از تو بيشتر ميگم دوست ندارم ميگه فكر كردي من دارم ميدونه من از ناراحتي اين حرفها رو ميزنم بجاي اينكه با محبت با من برخورد كنه بيشتر بحث ميكنه و اوضاع رو خرابتر مي كنه و كلا منو نااميد از زندگي .مي دونم نه راه پيش دارم نه راه پس

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    همسرم فرد خودخواهيه و فكر ميكنه ر كاري كه ميكنه درسته ونياز به مشاوره نداره مي دونم كه اون بيشتر نياز داره و اون هميشه منو مقصر مي دونه اون مي گه خب تو حرص نخور خودت خودت رو ناراحت مي كني درصورتيكه دليل حرص خوردن من رفتارهاي اونه و دليل اصلي اونه ولي قبول نمي كنه ميگه تو مشكل داري منكه مشكل ندارم بهش ميگم از اين زندكي كه برام ساختي خسته شدم ميگه من از تو بيشتر ميگم دوست ندارم ميگه فكر كردي من دارم ميدونه من از ناراحتي اين حرفها رو ميزنم بجاي اينكه با محبت با من برخورد كنه بيشتر بحث ميكنه و اوضاع رو خرابتر مي كنه و كلا منو نااميد از زندگي .مي دونم نه راه پيش دارم نه راه پس
    تمام این گفته های شما میگیریم درست و از قبل نیز قابل پیش بینیه! بحث مشکل شما رو حل نمیکنه و نخواهد کرد.

    عرض کردم تنها برید مشاور.

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23851
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    سلام خانم محمد زاده عزیز
    شاید چون توی شرایط جسمی و روحی بدی هستی حرفام رو قبول نکنی
    خانوم ها وقتی باردار میشن خیلی حساس تر از قبل میشوند به دلیل تغییر هورمون های بدنشون
    متنی که نوشتی رو خوندم
    شاید بگی که اشتباه بزرگی کردم و...
    حالا که این اشتباه رو کردی اگه بتونی مدیریتش کنی این درسته
    میدونی شاید بخندی اما زندگیت نقاط قوت زیادی هم داره که چون توی مشکلاتت غرق شدی نمیتونی ببینیشون
    واقعا مسئله شما و همسرت حاد نیست و فقط با دو جلسه مشاور ساده و آموزش این که شما چه رفتاری داشته باشید و ایشان چه رفتاری داشته باشند حل میشه
    الحمدالله حقوق خوبی داری و رفتن به مشاوره برات محیاس
    خیلی هستن همین شرایطی که شما بد میبینش رو آرزو میکنن
    سختش نکن عزیز
    همیشه بدتری هم وجود داره که ذهنت نمیتونه متصورش بشه اما وقتی به وجود بیاد میگی شرایط قبلیم عالی بود ناشکری کردم کاش همون رو مدیریت کرده بودم


  11. 2 کاربران زیر از .confused. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    نقل قول نوشته اصلی توسط .confused. نمایش پست ها
    سلام خانم محمد زاده عزیز
    شاید چون توی شرایط جسمی و روحی بدی هستی حرفام رو قبول نکنی
    خانوم ها وقتی باردار میشن خیلی حساس تر از قبل میشوند به دلیل تغییر هورمون های بدنشون
    متنی که نوشتی رو خوندم
    شاید بگی که اشتباه بزرگی کردم و...
    حالا که این اشتباه رو کردی اگه بتونی مدیریتش کنی این درسته
    میدونی شاید بخندی اما زندگیت نقاط قوت زیادی هم داره که چون توی مشکلاتت غرق شدی نمیتونی ببینیشون
    واقعا مسئله شما و همسرت حاد نیست و فقط با دو جلسه مشاور ساده و آموزش این که شما چه رفتاری داشته باشید و ایشان چه رفتاری داشته باشند حل میشه
    الحمدالله حقوق خوبی داری و رفتن به مشاوره برات محیاس
    خیلی هستن همین شرایطی که شما بد میبینش رو آرزو میکنن
    سختش نکن عزیز
    همیشه بدتری هم وجود داره که ذهنت نمیتونه متصورش بشه اما وقتی به وجود بیاد میگی شرایط قبلیم عالی بود ناشکری کردم کاش همون رو مدیریت کرده بودم

    حرفاتون درسته تو حرفام عرض كرده بودم خودم رو گول ميزنم و دلم رو به چيزهاي الكي خوش ميكنم اين كار هر روزم بود تا كمتر نااميد باشم و كمتر خودم رو سرزنش كنم اخه مي دونيد من فقط الان نيست كه اين احساس رو دارم چند بار سر همين موضوع هابا همسرم بحث كردم قبل بارداريم و بهش گفتم من با اين رفتارات مشكل دارم به هركسي هم كه گفتم حق رو به من داده و ميگن حرف منطقي مي زنم وقتي دعوا بالا ميگيره و طرفين ميان وسط و با همسرم صحبت مي كنن نهايت تا چهار روز خوبه بعدش دوباره وضع به همون منواله. يه سه چهار باري جدي تو اين سه سال به طلاق فكر كردم اما جسارتشو نداشتم چون واقعا كم ميارم معني واقعي تلف شدن رو تو اين زندگي فهميدم لذت مجردي رو الان درك ميكنم.مجرد كه بودم ميگفتم چرا هروز بايكي دوست شم كه اونم بذاره بره و با احساسم بازي كنه ازدواج ميكنم يكي ميشه تكيه گاهم يكي كه بهش تكيه كنم و دوسم داشته باشم و خيلي فكرهاي رويايي ديگه .هيچ چيز زندگي بر وفق مراد من نشد.حرفهاي شما درسته همه حرفاتون رو قبول دارم.ميخواستم يكم درد دل كنم شايد به نحوي خالي بشم.ممنون كه وقت گذاشتيد

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23851
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم .خيليييي

    امیدوار باش عزیزم و تصمیم های درست و به جا بگیر با کمک یه روانشناس خوب
    باور کن که میتونید دست به دست هم درستش کنید
    مردها مثل بچه ان فقط باید یاد بگیری چطوری باهاش رفتار کنی
    هرچی داری رو براش رو نکن
    یا مصمم بگو حقوقم مال خودمه
    یا خرج و مخارج غیر واقعی رو براش بگو و بگو این قدر حقوقم رفت برای فلان کار و بیسار کار...
    بزار به خودش بیاد
    بعضی از مردها بلد نیستن پول جمع کنن
    ازش بگیر و پس انداز کن
    باور کن که همه چیز درست میشه عزیزم
    به رحمت خدا شک نکن


  14. 2 کاربران زیر از .confused. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم

    برعکس دوستان من به شما پیشنهاد میکنم در مورد ادامه زندگی با ایشون بیشتر فکر کنید

    شاید از جدایی واهم داشته باشید که بیشتر این ترس به خاطر عدم استقلال مالیه

    ولی دلیلی نداره که تمام عمرو بخوایت به خاطر یک اشتباه نابود کنید ...

    اتفاقا جدایی میتونه مسیر تازه ای رو به زندگی شما نشون بده فقط کافیه بخوایت که از این حالت خارج بشید

    و گرنه باید تمام این روزهارو تا اخر عمرتون مرور کنید

    به همین خاطر لازمه با مشاوری مجرب در این خصوص مشورت کنید چون خود شما در حال انفجار هستید و بهتره اول به ارامش برسید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  16. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    برعکس دوستان من به شما پیشنهاد میکنم در مورد ادامه زندگی با ایشون بیشتر فکر کنید

    شاید از جدایی واهم داشته باشید که بیشتر این ترس به خاطر عدم استقلال مالیه

    ولی دلیلی نداره که تمام عمرو بخوایت به خاطر یک اشتباه نابود کنید ...

    اتفاقا جدایی میتونه مسیر تازه ای رو به زندگی شما نشون بده فقط کافیه بخوایت که از این حالت خارج بشید

    و گرنه باید تمام این روزهارو تا اخر عمرتون مرور کنید

    به همین خاطر لازمه با مشاوری مجرب در این خصوص مشورت کنید چون خود شما در حال انفجار هستید و بهتره اول به ارامش برسید
    آقاي فرخ مي دونيد من اگر بخام جدا بشم خانواده ها نمي ذارن چون طلاق رو يكجور ننگ براي خانواده
    ميدونن و سعي مي كنند تا رابطمون رو درست كنن وقتي با همسرم صحبت مي كنند البته خانواده خودش چون من با خواهرش راحتم و حرفام رو بهش مي گم و چون شوهرم از مادر و خواهرش حرف شنوي داره و اونا هميشه تو اولوليت هستند براش حرفاي اونا رو گوش ميده و يه مدت خوب ميشه و ايده آل ميشه اما باز دوياره برميگرده به همون شكل مي دونم شخصيت ايشون شكل گرفته و قابل تغيير نيست.دليل ترس من عدم استقلال مالي نيست چون من خودم كار مي كنم و مستقل هستم و من به ايشون كمك هم ميكنم.زندگي براي من خيلي سخت شده ترس از جدايي بخاطر عادت كردن به ايشون هست نميتونم بگم علاقه اي ندارم چون اگر هم علاقه نداشتم اين سه چهار سال رو باهاش زندگي نميكردم.نمي دونم چيكار بايد بكنم شايد بهترين راه جدايي باشه ولي من الان باردارم .خدا كمكم كنه

  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    آقاي فرخ مي دونيد من اگر بخام جدا بشم خانواده ها نمي ذارن چون طلاق رو يكجور ننگ براي خانواده
    ميدونن و سعي مي كنند تا رابطمون رو درست كنن وقتي با همسرم صحبت مي كنند البته خانواده خودش چون من با خواهرش راحتم و حرفام رو بهش مي گم و چون شوهرم از مادر و خواهرش حرف شنوي داره و اونا هميشه تو اولوليت هستند براش حرفاي اونا رو گوش ميده و يه مدت خوب ميشه و ايده آل ميشه اما باز دوياره برميگرده به همون شكل مي دونم شخصيت ايشون شكل گرفته و قابل تغيير نيست.دليل ترس من عدم استقلال مالي نيست چون من خودم كار مي كنم و مستقل هستم و من به ايشون كمك هم ميكنم.زندگي براي من خيلي سخت شده ترس از جدايي بخاطر عادت كردن به ايشون هست نميتونم بگم علاقه اي ندارم چون اگر هم علاقه نداشتم اين سه چهار سال رو باهاش زندگي نميكردم.نمي دونم چيكار بايد بكنم شايد بهترين راه جدايي باشه ولي من الان باردارم .خدا كمكم كنه
    دوست عزیز
    به خاطر مشکلاتی که داری از زندگیت خسته نشو
    میدونی من با هرکی حرف زدم گفته مشکلاتی داره....
    اکثرا زوج ها مشکل دارند که انواع و اقسام داره یکی تو مسائل جنسی و دیگری در مسائل مالی و دیگری در اخلاق و .....
    شما با هرکس دیگری هم ازدواج کنید همین مسائل هست ولی نهایتا سعی کنید مشکلات را از راه درستش حل کنید
    میدانم که مشکلات زندگیتان به دلیل شوهرتان است و شما نقش زیادی در این مشکلات ندارید
    ولی نهایتا درسته مشکلات مسببش شما نیست ولی زندگی که مال شماست...پس شما باید تلاش کنید
    حالا از راه های مختلف از جمله حرف زدن باهاش و واسطه ای که خودتون ذکر کردین و ....
    راستش تغییرات زیادی نمیشه در زوجین ایجاد کرد ولی باز هم با صبر و جوصله و حرف زدن و تشویق و ... مطمئنا میتونی خیلی روش تاثیر بزاری

  19. کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از اين زندگي خسته شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ALI.ENG نمایش پست ها
    دوست عزیز
    به خاطر مشکلاتی که داری از زندگیت خسته نشو
    میدونی من با هرکی حرف زدم گفته مشکلاتی داره....
    اکثرا زوج ها مشکل دارند که انواع و اقسام داره یکی تو مسائل جنسی و دیگری در مسائل مالی و دیگری در اخلاق و .....
    شما با هرکس دیگری هم ازدواج کنید همین مسائل هست ولی نهایتا سعی کنید مشکلات را از راه درستش حل کنید
    میدانم که مشکلات زندگیتان به دلیل شوهرتان است و شما نقش زیادی در این مشکلات ندارید
    ولی نهایتا درسته مشکلات مسببش شما نیست ولی زندگی که مال شماست...پس شما باید تلاش کنید
    حالا از راه های مختلف از جمله حرف زدن باهاش و واسطه ای که خودتون ذکر کردین و ....
    راستش تغییرات زیادی نمیشه در زوجین ایجاد کرد ولی باز هم با صبر و جوصله و حرف زدن و تشویق و ... مطمئنا میتونی خیلی روش تاثیر بزاری
    ممنونم بابت تاپيكتون.نميخام واسه هر حرفي دليل بيارم كه من مقصر نيستم منم اشتباه كردم تو رفتارم شايد اگر از اول سفت و سخت ميگرفتم اينجوري نميشد.سي و سه سال با اين شخصيت زندگي كرده و ديگر نمي شه تغيير داد نمي دونم همه آقايون اينطورن يا فقط همسر من شايد خانمها انعطاف پذير تر هستند نميدونم جز صبر كار ديگه اي نمي شه كرد شايد مجبورش كنم بره پيش مشاور .به هر حال ممنون بابت وقتي كه گذاشتيد

  21. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد