واقعا خسته شدم از اين زندگي سه ساله دارم با شخصي زندگي ميكنم كه بزرگترين اشتباه زندگيم بود دارم زندگي مي كنم و خودم رو گول ميزنم كه من خوشبختم و همه حسرت داشتن زندگي من رو ميخورند خودم رو خوش ميكردم اما وقتي به عقب برميگردم و زندگيم رو نگاه مي كنم مي بينم خيلي عقبم و خودم رو تو اين زندگي تلف كردم چندين بار خواستم جدا شم از همسرم اما جسارتش رو نداشتم و فكر كردم كه بعدش چيكار كنم من چطور بدون شوهرم زندگي كنم چطور فراموشش كنم چطور به زندگي بعدش و برگشتن به خونه پدري عادت كنم .
نتونستم و اشتباه بزرگتر رو با باردار شدن دوباره تكرار كردم به اميد اينكه شايد اخلاقاي شوهرم درست بشه اما نشد من خودم رو گول ميزنم.لعنت به من
من از زندگي چيزي نميخاستم جز عشق .عشقي كه شوهرم به من نميده دائما با من لجبازي مي كنه و با رفتاراش نشون ميده كه علاقه اي به من نداره ارزشي واسه من قايل نيست حتي الان كه باردارم فرقي براش نكرده مي دونه نبايد حرص بخورم ميدونه نبايد استرس داشته باشم اما دائما حرص منو دمياره و لجبازي مي كنه با من دائما غر مي زنه چرا شام درست نمي كني ميدونه حالم خرابه نمي تونم اما فقط يك هفته اول دركم كرد و شام درست كرد دائما دوست داره بره خونه مامانش مي دونه من اونجا راحت نيستم و حالم خوب نيست غر مي زنه تو ميري خونه مامانم حالت بده خونمون ميخ داره اما نميدونه واقعا من عذاب مي كشم هر روز بخام برم اونجا همه اينارو ميدونه اما اهميت نمي ده .حرصم مي ده ميگه خب تو حرص نخور اصلا ادم زبون نفهميه درك نداره فكر ميكردم هفت سال اختلاف سني واسه من ايده ال باشه اما واقعا نبوده من 26 سالمه و او 33 همه اشتباهاتم رو ميدونم و اقدامي نكردم و نتونستم بكنم.همه اينو درك كردند حتي خود من كه ما اختلاف فرهنگي خيلي زيادي داريم من از يك خانواده اصيل و او از يك خانواده بي بند و بار هر كدام از برادر هاش به چيزي اعتياد دارن يكي شيشه يكي ترياك يكي قليون.خودشم قليون مي كشه هزار دفعه قسمش دادم كه قليون نكش هر شب اما اهميت نميده .بديش اينه به خودشون هم افتخار ميكنن به بد دهني هاشون حتي مادرش جلو من حرفهاي ركيك ميزنه (كمر به پايين) و ميخندند.خيلي مسخرست .تحمل اين خانواده .خلاصه خيلي در عذابم از صبح تا شب كار مي كنم كنار شوهرم شايد اينده اي داشته باشيم پس اندازي داشته باشيم اما دريغ از اينكه هيچي نتونستيم پس انداز كنيم اون اصلا بيخياله و واسش مهم نيست .ميگه نداريم قرض مي كنيم .همش قرض مي كنيم بعد واسه پس دادنش عذاب مي كشيم.در ماه با هم دونيم ميليون درامد داريم و هزار تومن پس انداز نداريم اشتباه كردم حساب پولمو بهش دادم منم تو خرج خونه سهمي داشتم گفتم گناه داره فشار مياد بهش اما كاش نمي كردم تا بيشتر اذيت بشه خيلي باهاش راه اومدم اما مي دونم لياقت نداره .
امروز صبح كه داشتيم تو ماشين با هم ميومديم سر كار يه آهنگ داشت پخش مي شد. كه خيلي وصف حال من بود.معني آهنگ ميشد: خدايا گناه من چي بود من چه گناهي كردم كه به اين روز افتادم
منم نمي دونم در حق كي بدي كردم چيكار كردم كه خدا اينجوري منو عذاب مي ده چرا مگه چه گناهي داشتم من حق زندگي شيرين رو نداشتم شوهرمن از ناز كشيدن و قربون صدقه رفتن واسه زنش هيچي حاليش نيست انگار من كلفتشم كار كنم پول دربيارم خرج كنيم بعد خونه هميشه شام اماده باشه تميز باشه منم انسانم نياز به استراحت دارم نياز به خوشي دارم دلم ميخاست خودم رو واسه شوهرم لوس كنم اما كيه كه ناز بخره خيلي محتاج شدم مني كه همه ارزوشون بود من بهشون بله بدم تا منو خوشبخت كنن من خودم خودم رو بدبخت كردم .راه چاره اي ندرام خيلي درمونده و تنهام