نوشته اصلی توسط
ghost town
سلام من یه دختر 16ساله هستم
پدر من خیلی مهربونه و روشن فکر ،وقتی حرف میزنه درکش میکنم و همیشه به حرفاش گوش میدم و تا حد ممکن هیچ کاری انجام ندادم که براش استرس و نگرانی پیش بیاد،حتی شیطنت هایه کوچیکی که بقیه میکنن رو هم انجام نمیدم ... خلاصه خیلی محتاط شدم
میدونم پدرم دچار استرسه و فشار خیلی زیادی روشه ،با اینکه نصیحتاشو گوش میدم اما کوچکترین اشتباهی که بکنم گاهی اوقات با حرفاش منو خورد میکنه جوری که حس میکنم شخصیت خیلی بدی دارم،احساس میکنم منو روانی بار آورده . پدرم خیلی مغروره با اینکه میدونم خیلی دوستم داره ولی به همون اندازه هم آزارم میده ،به غیر از اون هیچکس نمیتونه منو به گریه بندازه ... من شاگرد خیلی زرنگی هستم اما وقتی میرم جلو آیینه کمی به خودم میرسم و موهامو یه طرف میزنم میگه همش تو فکر قیافتی و به هیچ جا نمیرسی
یا مثلا تو عکس یکی از دوستامو بوسیده بود عکسو دیده میگه اون مثل پادشاهه دختر من مثل خدمتکار ژست گرفته ... بهم تف انداخت
تک تک کارامو میسنجه و ازشون ایراد در میاره،از بس منو به گریه انداخته دارم روانی میشم
من یکم صمیمی ام و شوخ میگه دخترم دلقکه ولی به خدا من هیچ وقت خودمو مصحکه ی مردم نکردم و خیلیم مغرورم
اصلا نمیدونم چطور باشم
لطفا راهنماییم کنید