شاید با توجه به مشکلات این انجمن مشکل من خیلی بچگانه باشه اما واقعا نیاز دارم با کسی صحبت کنم من 19 سالمه و 2 سال با پسری که 8 ماه از خودم کوچیکتر بود دوست بودم بعد از 9 ماه که بیش از حد اذیتش کردم کم کم حس کردم دارم عاشقش میشم،مطمئن نبودم اسمش عشق باشه...اما به نظرم بود...و مطمئنم تلقین نبود چون من آدم این بچه بازیا نبودم همیشه ام تو زندگیم فوق العاده حسود بودم و اونم آدمی بود که اندازه ی موهای سرش دوست دختر معمولی داشت اما به خاطر حساسیتام همرو گذاشت کنار چون از لحاظ خانوادگی خیلی محدود بودم شدیدا تو رابطه مشکل داشتم و حتی ماه ها همدیگرو نمیدیدیم یا اون میومد و منو از دور میدید سال اول اینجوری گذشت اما پیش دانشگاهی که شدم بیشتر شد رابطمه مون و همیشه کنار هم بودیم اون از اول اعتقاد عجیبی داشت که عشق به نرسیدنه من کنکورمو به طرز عجیبی بد دادم و حال بدی داشتم تو همون روزا رفتارش بد شده بود و رابطه ش با دوستای قدیمیش دوباره شروع شده بود تا اینکه گفت دیگه نمیخوادم بهش زنگ و اس ام اس میزدم داشتم دیوونه میشدم برگشت اما یه ماه بیشتر نموند و دوباره رفتو این بار گفت که عاشقمه و اینهمه نزدیکی برخلاف اعتقاداتشه...گفت عشق به نرسیدنه و تا همیشه با خودش میجنگه تا بهم برسه...حالا من موندم و دو سال خاطره بهش گفتم ازش متنفرم اما دروغ گفتم در و دیوار انگار میخوان قورتم بدن فکر اینکه بره با کس دیگه ای فکر نبودش دارم دیوونه میشمو باید درسم بخونم چون پشت کنکوریم اما نمیتونم حس میکنم واقعا به روان شناس نیاز دارم خواهش میکنم بهم نگین بچه ام و حرفای تکراری و کلیشه ای نزنین خواهش می کنم من حتی یه دوست نزدیکم ندارم باهاش حرف بزنم اون بهترین دوستمم بود و تنها دوستم