حدود 5 ساله که با پسری اشنا شدم
اشنایی ما جنبه دوست دختر و دوست پسری نداشته
اشنایی فقط کاری بود و کم کم به علاقه ختم شد
اینم بگم که من از 18 سالگی تو محیط کاری بودم و نمونه های متفاوت جنس مخالف دورو برم بودن با درخواست هایی از نوع دوستی یا بیشتر ازدواج
اما به این سادگی ها کسی تو دلم جا نگرفت
شاید گاهی دل کسی رو شکستم و نه محکمی گفتم
اولین بارم بود که دل بستم به کسی
خیلی با من متفاوت بود اما همدیگه رو کامل میکردیم
5 سال از اشنایی ما میگذره و 4 سال از وابستگی ما به همدیگه
تو این مدت 4 بار باهم بیرون رفتیم که البته با موافقت مادرهامون بوده
شغلشون پردرآمدی داشت که بخاطر من بازخرید شدن چون کارشون خطرناک بود
چون پدرش با من مخالفه و نمیخاد پسرش همسر دختر مذهبی باشه
4 ساله دنبال کاره که بتونیم زندگی مشترک تشکیل بدیم
الان حدود 4 ماهه رفتارش تغییر کرده
قبلا وقتی بحثی بینمون در میگرفت
اگه من مقصر بودم با آرامش منو متوجه اشتباهم میکرد
اگر مقصر خودش بود "یا سکوت میکرد یا برای آشتی پیش قدم میشد"
تو این 4 ماه هروقت دلمو میشکنه خیلی بی تفاوت کم محلی میکنه
این بار بعد بحث و دعوا یه جمله گفتم که میدونم بهش حساسه
گفتم :" قبلا دوستت داشتم "
از اون روز کم محلی میکنه .. من نمیخام برگردم چون میترسم این رفتارش دلیلی داشته باشه مثل اینکه کسی جای منو تو زندگیش گرفته که اینهمه نسبت به ناراحتی من بی تفاوت شده
از طرفی اگه دلیل رفتارش اون جمله باشه ممکنه حق داشته باشه که پیش قدم نشه
بین دوراهی موندم و نمیدونم من کجای زندگیش قرار دارم
آیا هنوز دوستم داره و فقط من تو زندگیش هستم ؟
یا این رفتاراش نشونه خوبی نیست و من باید از زندگیش برم بیرون ؟
چون تا قبل ازین دعوا قرار براین بود که منتظر هم بمونیم تا کارش درست بشه
راهنماییم کنید چکار کنم
چه رفتاری از خودم نشون بدم
اصلا پیش قدم بشم یا نه ؟
اینم بگم که :
چون یکسال پیش یکی از دوستانم ضربه بدی تو زندگیش خورد . پسری که بهش وعده ازدواج داده بود لو رفت که یک ماهه متاهل شده و نامزد داره . اما بخاطر عادتی که به دوستم کرده بود حاضر نبود دست از سرش برداره . میخاست هم زنش رو داشته باشه و هم دوستم در کنارش مخفیانه بمونه
الان ترسی تو دلم هست که نکنه طرف من هم تو همچین موقعیتی گیر افتاده باشه
میترسم خودمو بهش تحمیل کنم
از طرفی میترسم من در اشتباه باشم و اون فقط بخاطر تنش های ناشی از بیکاری این چند وقته اخلاقش عوض شده باشه .
تو این چند سال که این مرد تو زندگیم بوده خبری از سردرد و سرگیجه های عصبیم نیست
اما این سه روز انگار داره کم کم میاد سراغم
سردردی که حرکت مردمک چشممو هم تحت تاثیر قرار میداد .
راهنماییم کنید
خواهش میکنم