نوشته اصلی توسط
yaas11
سلام
بعد از 8 سال زندگی مشترک با پسری یک ساله ، باید از همسرم جدا بشم.
سه سال خیانت رو پشت سر گذاشتم و همسرم مکرر رفت و برگشت تا نهایتاً توبه کرد .
او رو خائن ندیدم ، غفلت کرده بود و نتونست لغزشش رو مدیریت کنه و نمی خواست با رها کردن ِ اون زن ، خودش رو سواستفاده گر ببینه . خواست پاش بایسته تا سامان بگیره و وجدانش راحت بشه اما هربار بیشتر فرو رفت . وقتی گفت توبه کردم که پسرم 6 ماهه بود. از اینکه فهمیدم در دوران بارداری و بعد از زایمانم این مساله جریان داشته خیلی به هم ریختم. بخشیدم اما شک دست از سرم بر نداشت . هربار شوهرم خیلی باهام مدارا می کرد اما آخرین بار دعوای سختی با اون کردم و گفتم می خوام جدا بشم .هربار به شدت منو باز می داشت از این تصمیم اما این بار خودش هم موافقت کرد. حالا هرچی من کوتاه میام اون رضایت نمی ده.
قصد انتقام گرفتن نداره . اشک می ریزه . عاشقانه حرف می زنه. می گه من کارتن خواب می شم و در لجن فرو می رم بعد از این زندگی اما دیگه چیزی برای ادامه نیست .
الان 25 روزه من و پسرش رو ندیده و خانواده اش هم نتونستن تصمیمش رو عوض کنن . البته بعد از سه سال تازه سه هفته است خانواده اش فهمیدم موضوع رو و از شهرستان برای دلالت اومدن که متاسفانه هیییییییییییچ اقدامی نکردن و شرمندگی رو بهونهء سکوت کردن.
من هم وکالت طلاق دارم هم حق حضانت بچه رو . اما از هیچکدوم نمی خوام استفاده کنم . شوهرم نمی خواد برای طلاق اقدام کنه و منو می خواد وادار کنه از وکالتم استفاده کنم. اون شاعر و هنرمنده و می دونم احساساتش چند صباح دیگه پشیمونش می کنه و اون روز پسرم بزرگ شده . نمی خوام به بچه ام بگه مامانت خودش برید و دوخت ! از طرفی حاضر به زندگی نیست اما می گه من باید برم اقدام کنم.
حالا که از هم دور شدیم ، کرک و پرش ریخته و به بابام گفته هرکاری بگید می کنم. گفته شرمندگی و گناه و خجالت نمی ذاره ادامه بده . گفته خودش رو نمی تونه ببخشه و از این بهانه ها .
من واقعاً دوستش دارم علیرغم ظلمی که بهم کرده و نمی خوام تباهیش رو ببینم اما می دونم نمی شه با اصرار و التماس یه آدم خاطی رو به زندگی برگردوند. امر بهش مشتبه می شه که خیلی بهش احتیاج هست.
نمی خوام بقیهء عمرم رو باج بدم به کسی که خودش هم می دونه اشتباه کرده. اما نمی خوام هم ببینم زندگی ام داره از دست می ره. خیلی حالم بده اما هیچ اقدامی نمی تونم بکنم. این منتظر موندن و تماشای نقشِ قربانی که شوهرم گرفته داره عذابم می ده. می دونه دوستش دارم و می دونه هر کاری می کنه عذاب می کشم اما این اونه که باید به خودش و زندگیش رحم کنه.
من راهی می خوام که بتونم درست تصمیم بگیرم و آرامش داشته باشم و به بچه ام کمتر لطمه بخوره .