نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: بین شوهر و خانوادم دارم از بین میرم

606
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24494
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بین شوهر و خانوادم دارم از بین میرم

    من یه دختر 22 ساله ام نزدیک یک ساله ازدواج کردم.هنوز عقدیم و خونه خودمون نرفتیم.عاشق همسرم هستم اونم عاشق منه اما مشکل ارتباطیه که خانواده من و شوهرم با هم دارن.شوهرم منو دوست داشت و زمانی که اومد خواستگاری با صداقت تمام گفت که از نظر مالی تو سطح خوبی نیست مادرم مذهبی هستن و بعد تحقیقات و صحبت های زیاد همسرم و مادرشون راضی شدن بالاخره. هرچند از قبل خواستگارایی که برام اومدن شاغل بودن و مادرم به یکی از اونا خیلی راضی بود که من مخالفت کردم.
    همسرم داره امسال درسشو تموم میشه سربازی نداره و داره تمام تلاششو برای زندگی آیندمون میکنه اما اینا به چشم خانواده من نمیاد...مادرم مدام گوشزد میکنه که شوهرت اینو برات بخره اونو بخره..مدام توقع داره خانوادش اینکارو بکنن اونکارو بکنن...
    اما وقتی پای خود خانوادم میاد وسط که مثلا برای شب چله بخوایم مهمون دعوت کنیم که تازه همسرم کادوهاشو بیاره مادرم میگ من حوصله مهمونی ندارم اگه راست میگن دعوتت کنن خونشون و بهت کادوهاشونو بدن.میگن مادرشوهرت ی زنگ نمیزنه قدیما هرهفته میرفتن و میومدن...بهم میگن تو خانوادتو حاضری فدا کنی.مادرم حتی ی لباس ک خوشم میاد دیگ میگ بگو شوهرت برات بخره حالا با هرروشی چ شوخی چ لحن ملایم چ طلبکارانه
    شوهرمم رو رفتارای مادرم حساسه و میگه اونا منو نمیخان مادرت بین تو و داداشت فرق میذاره .(من ی برادر دارم.) من خودمم اینو میفهمم اما هربار ب شوهرم میگم اشتباه میکنی من اینو حس نمیکنم.ی بار حتی از شوهرم خواهش کردم این بحثارو بذاره کنار و حتی اگر من ی روزی خدانکرده ناراحت شدم جلو تو توقع ندارم ب حمایت از من خانوادمو متهم کنی سعی کن آرومم کنی اما شوهرمم میگ من نمیتونم ببینم با زنم اینجوری رفتار میشه.
    زندگی برام خیلی مشکل شده....از دست خانوادم عصبانی میشم شوهرم که اینطوری میگ بدتر میشم (دوست ندارم هیچ کدوم از دوطرف جلو دیگری بد جلوه بده)
    ولی خانوادم دقیقا جلو شوهرم فقط ب من میگن کارای خونه رو انجام بدم.از غذام ایراد بگیرن.کاریو بخوام و طفره برن...خودم میدونم شاید منو ب اندازه خواهر و برادرم نخوان اما نمیخوام شوهرم اینو برداشت کنه.همین درد خودم بسه...
    مادرم نمیتونه منو درک کنه...نظراتم زمین تا آسمون باهاش فرق میکنه...اما نسبت ب من خیلی سرده.یکی از جمله هاش میدونین چی بود؟ بحث سزارین بود گفت: از همون اول لجباز بودی تو اگ سزارینی نبودی مجبور نبودم این دوتا بچه دیگرم سزارین کنم. یا حتی الان به خاطر شرایط شوهرم میگن اشتباه کردیم درصورتی که شوهر من تو فامیل خیلی تو این یه ساله تعریفی شد.هیچ کس حتی پولدارا و شاغلا به خوبی اون نیستن.مشکلش اینه ک پدرش 8 سال جبهه رفته و کلیه نداره حقوق بگیر بنیادم نیست نرفته دنبالش برا همین هیچ پشتوانه ای نداره.خانوادم فرهنگی ان هردوتا معلم و معاون
    هیچکس منو درک نمیکنه...شوهرمم چون از بچگی ی زمینه بد در مورد تفاوت گذاشتن بین بچه های خانواده ( مادرش و خالش ) داشته خیلی حساسه...
    هیچ کس نمیتونه آرومم کنه...چند وقتیه دارم به خودکشی فک میکنم اما ترسوام! مشکل قلبی دارم و فک میکنم این روزا بدتر شدم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بین شوهر و خانوادم دارم از بین میرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahoora.a نمایش پست ها
    من یه دختر 22 ساله ام نزدیک یک ساله ازدواج کردم.هنوز عقدیم و خونه خودمون نرفتیم.عاشق همسرم هستم اونم عاشق منه اما مشکل ارتباطیه که خانواده من و شوهرم با هم دارن.شوهرم منو دوست داشت و زمانی که اومد خواستگاری با صداقت تمام گفت که از نظر مالی تو سطح خوبی نیست مادرم مذهبی هستن و بعد تحقیقات و صحبت های زیاد همسرم و مادرشون راضی شدن بالاخره. هرچند از قبل خواستگارایی که برام اومدن شاغل بودن و مادرم به یکی از اونا خیلی راضی بود که من مخالفت کردم.
    همسرم داره امسال درسشو تموم میشه سربازی نداره و داره تمام تلاششو برای زندگی آیندمون میکنه اما اینا به چشم خانواده من نمیاد...مادرم مدام گوشزد میکنه که شوهرت اینو برات بخره اونو بخره..مدام توقع داره خانوادش اینکارو بکنن اونکارو بکنن...
    اما وقتی پای خود خانوادم میاد وسط که مثلا برای شب چله بخوایم مهمون دعوت کنیم که تازه همسرم کادوهاشو بیاره مادرم میگ من حوصله مهمونی ندارم اگه راست میگن دعوتت کنن خونشون و بهت کادوهاشونو بدن.میگن مادرشوهرت ی زنگ نمیزنه قدیما هرهفته میرفتن و میومدن...بهم میگن تو خانوادتو حاضری فدا کنی.مادرم حتی ی لباس ک خوشم میاد دیگ میگ بگو شوهرت برات بخره حالا با هرروشی چ شوخی چ لحن ملایم چ طلبکارانه
    شوهرمم رو رفتارای مادرم حساسه و میگه اونا منو نمیخان مادرت بین تو و داداشت فرق میذاره .(من ی برادر دارم.) من خودمم اینو میفهمم اما هربار ب شوهرم میگم اشتباه میکنی من اینو حس نمیکنم.ی بار حتی از شوهرم خواهش کردم این بحثارو بذاره کنار و حتی اگر من ی روزی خدانکرده ناراحت شدم جلو تو توقع ندارم ب حمایت از من خانوادمو متهم کنی سعی کن آرومم کنی اما شوهرمم میگ من نمیتونم ببینم با زنم اینجوری رفتار میشه.
    زندگی برام خیلی مشکل شده....از دست خانوادم عصبانی میشم شوهرم که اینطوری میگ بدتر میشم (دوست ندارم هیچ کدوم از دوطرف جلو دیگری بد جلوه بده)
    ولی خانوادم دقیقا جلو شوهرم فقط ب من میگن کارای خونه رو انجام بدم.از غذام ایراد بگیرن.کاریو بخوام و طفره برن...خودم میدونم شاید منو ب اندازه خواهر و برادرم نخوان اما نمیخوام شوهرم اینو برداشت کنه.همین درد خودم بسه...
    مادرم نمیتونه منو درک کنه...نظراتم زمین تا آسمون باهاش فرق میکنه...اما نسبت ب من خیلی سرده.یکی از جمله هاش میدونین چی بود؟ بحث سزارین بود گفت: از همون اول لجباز بودی تو اگ سزارینی نبودی مجبور نبودم این دوتا بچه دیگرم سزارین کنم. یا حتی الان به خاطر شرایط شوهرم میگن اشتباه کردیم درصورتی که شوهر من تو فامیل خیلی تو این یه ساله تعریفی شد.هیچ کس حتی پولدارا و شاغلا به خوبی اون نیستن.مشکلش اینه ک پدرش 8 سال جبهه رفته و کلیه نداره حقوق بگیر بنیادم نیست نرفته دنبالش برا همین هیچ پشتوانه ای نداره.خانوادم فرهنگی ان هردوتا معلم و معاون
    هیچکس منو درک نمیکنه...شوهرمم چون از بچگی ی زمینه بد در مورد تفاوت گذاشتن بین بچه های خانواده ( مادرش و خالش ) داشته خیلی حساسه...
    هیچ کس نمیتونه آرومم کنه...چند وقتیه دارم به خودکشی فک میکنم اما ترسوام! مشکل قلبی دارم و فک میکنم این روزا بدتر شدم.
    عززززززيزززم
    به اين چيزها فكر نكن بذار بگن تو دوران نامزدي همه اينا اتفاق ميوفته همه اينا پيش مياد مي فهممت چون من زمانيكه نامزد بودم پدرم اينطور بود لجباز ي ميردن البته شوهرم هم كم نميذاشت تو لجبازي بابام ميگفت هر عيد كه ميشه بايد برات مفصل كادو بگيرن مهموني بگيرن حتي اكر چند سال نامزد باشيد بايد برات اينو بخرن اونو بخرن(البته الان ميفهمم چون خانواده همسرم هم بايد بهم بها ميدادن چون بعدها خودم ناراحت مي شدم كه چرا واسه من اينكارو نكردن چرا فلان چيزو نخريدن برام اين يعني طرف مقابل بودنه دختري كه گرفتن بايد بهش بها بدن البته همه چيز ماديات نيست ولي اينا هم مهمه)خلاصه بهت بگم تو دوران نامزدي اينا پيش مياد بعدها همه چي خوب ميشه البته واسه من درست شد الان مثل دو تا دوست هستند گوش شيطون كر
    شما هم خودت رو ناراحت نكن سعي كن بيشتر تو بري خونشون يا بريد بيرون و كمتر بياد خونتون تا اين مسايل پيش نياد به خدا توكل كن تا زمانيكه ميريد زير يك سقف و ديگه اين حرفها تموم مي شه.
    مادرشما كه فرهنگيه چرا اين حرفو ميزنه كه بخاطر تو چون سزاريني چه ربطي داره مگه خودشون انتخاب كرده بودن كه طبيعي بدنيا بيان يا سزارين بدنيا بيان
    اهميت نده عزيزم بيخيال باش زندگي كن و از اين دوران لذت ببر هرچند سخته ولي خواستن توانستنه
    سعي كن بيشتر به فكر برنامه ريزي جشن عروسيت باشي كه حسابي برنامه ريزي شده جشن بگيري هم مشغول ميشي هم نميفهمي روزا چجوري گذشت

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24432
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بین شوهر و خانوادم دارم از بین میرم

    سلام
    عزیزم من هم مثل تو بودم تازه بدتر از تو پدر و مادرم با شوهرم دعوا کردن یک هفته قهر کرد خودم رفتم دنبالش .اون هم منو خیلی دوست داشت فقط و فقط به زندگی با اون فکر کن اصلا به حرفهای دیگران اهمیت نده حتی پدر و ماردت چون اون هم تو رو دوست داره هیچ وقت نا امیدش نکن بهش بگو دوستش داری یه هیچ قیمتی هم نمی خوای او رو از دست بدی .به خدا هم توکل کن و ازش کمک بخواه خیلی مهمه . امیدوارم موفق باشی

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بین شوهر و خانوادم دارم از بین میرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahbob1365 نمایش پست ها
    اصلا به حرفهای دیگران اهمیت نده حتی پدر و ماردت
    اين حرفتون كه به حرف پدر و مادرت اهميت نده رو اصلا قبول ندارم چون هيچ كس اندازه پدر و مادر خير و صلاح فرزندشون رو نميخان هميشه بايد بهشون اهميت داد هر چيزي بايد سرجاي خودش باشه همسر به كنار خانواده به كنار نداريم همه اعضا جز خانواده هستند .فكر كنيد همسرشون مشكل داشت اگر خانواده خود آدم پشتبان خانم نباشند چه كسي به داد اون خانم ميرسه جز پدر و مادر .
    حرفتون منطقي نبود اون يه تيكه ش

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بین شوهر و خانوادم دارم از بین میرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahoora.a نمایش پست ها
    من یه دختر 22 ساله ام نزدیک یک ساله ازدواج کردم.هنوز عقدیم و خونه خودمون نرفتیم.عاشق همسرم هستم اونم عاشق منه اما مشکل ارتباطیه که خانواده من و شوهرم با هم دارن.شوهرم منو دوست داشت و زمانی که اومد خواستگاری با صداقت تمام گفت که از نظر مالی تو سطح خوبی نیست مادرم مذهبی هستن و بعد تحقیقات و صحبت های زیاد همسرم و مادرشون راضی شدن بالاخره. هرچند از قبل خواستگارایی که برام اومدن شاغل بودن و مادرم به یکی از اونا خیلی راضی بود که من مخالفت کردم.
    همسرم داره امسال درسشو تموم میشه سربازی نداره و داره تمام تلاششو برای زندگی آیندمون میکنه اما اینا به چشم خانواده من نمیاد...مادرم مدام گوشزد میکنه که شوهرت اینو برات بخره اونو بخره..مدام توقع داره خانوادش اینکارو بکنن اونکارو بکنن...
    اما وقتی پای خود خانوادم میاد وسط که مثلا برای شب چله بخوایم مهمون دعوت کنیم که تازه همسرم کادوهاشو بیاره مادرم میگ من حوصله مهمونی ندارم اگه راست میگن دعوتت کنن خونشون و بهت کادوهاشونو بدن.میگن مادرشوهرت ی زنگ نمیزنه قدیما هرهفته میرفتن و میومدن...بهم میگن تو خانوادتو حاضری فدا کنی.مادرم حتی ی لباس ک خوشم میاد دیگ میگ بگو شوهرت برات بخره حالا با هرروشی چ شوخی چ لحن ملایم چ طلبکارانه
    شوهرمم رو رفتارای مادرم حساسه و میگه اونا منو نمیخان مادرت بین تو و داداشت فرق میذاره .(من ی برادر دارم.) من خودمم اینو میفهمم اما هربار ب شوهرم میگم اشتباه میکنی من اینو حس نمیکنم.ی بار حتی از شوهرم خواهش کردم این بحثارو بذاره کنار و حتی اگر من ی روزی خدانکرده ناراحت شدم جلو تو توقع ندارم ب حمایت از من خانوادمو متهم کنی سعی کن آرومم کنی اما شوهرمم میگ من نمیتونم ببینم با زنم اینجوری رفتار میشه.
    زندگی برام خیلی مشکل شده....از دست خانوادم عصبانی میشم شوهرم که اینطوری میگ بدتر میشم (دوست ندارم هیچ کدوم از دوطرف جلو دیگری بد جلوه بده)
    ولی خانوادم دقیقا جلو شوهرم فقط ب من میگن کارای خونه رو انجام بدم.از غذام ایراد بگیرن.کاریو بخوام و طفره برن...خودم میدونم شاید منو ب اندازه خواهر و برادرم نخوان اما نمیخوام شوهرم اینو برداشت کنه.همین درد خودم بسه...
    مادرم نمیتونه منو درک کنه...نظراتم زمین تا آسمون باهاش فرق میکنه...اما نسبت ب من خیلی سرده.یکی از جمله هاش میدونین چی بود؟ بحث سزارین بود گفت: از همون اول لجباز بودی تو اگ سزارینی نبودی مجبور نبودم این دوتا بچه دیگرم سزارین کنم. یا حتی الان به خاطر شرایط شوهرم میگن اشتباه کردیم درصورتی که شوهر من تو فامیل خیلی تو این یه ساله تعریفی شد.هیچ کس حتی پولدارا و شاغلا به خوبی اون نیستن.مشکلش اینه ک پدرش 8 سال جبهه رفته و کلیه نداره حقوق بگیر بنیادم نیست نرفته دنبالش برا همین هیچ پشتوانه ای نداره.خانوادم فرهنگی ان هردوتا معلم و معاون
    هیچکس منو درک نمیکنه...شوهرمم چون از بچگی ی زمینه بد در مورد تفاوت گذاشتن بین بچه های خانواده ( مادرش و خالش ) داشته خیلی حساسه...
    هیچ کس نمیتونه آرومم کنه...چند وقتیه دارم به خودکشی فک میکنم اما ترسوام! مشکل قلبی دارم و فک میکنم این روزا بدتر شدم.

    دوست عزیز داشتن موقعیت مالی خوب و مناسب و استقلال مالی لازمه یک زندگی موفقه

    اینو بدونید اگر مشکل مالی داشته باشید همین خود شما در اینده به یکی از مخالفان شوهرتون اضافه خواهید شد

    پس بهتره خودتون رو با کلمات عاشقانه ای که خیلی زود رنگ می بازند سردرگم نکنید

    یک سری واقعیت هست که از همین امروز باید بدونید اگر به ایشون جواب مثبت دادید پس تا اخرش بمونید و زبان به گله و شکایت باز نکنید

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
    مشاوره تلفنی از خط ثابت تهران:
    ۹۰۹۲۳۰۱۵۳۹
    مشاوره تلفنی از خط ثابت از شهرستانها:
    ۹۰۹۹۰۷۰۳۵۴
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد