سلام. من 30 سالمه.5 ساله ازدواج کردم تحصیلات من و همسرم هر دو مهندسی است ه جفتمون حدود 10 سال است که کار میکنیم. از لحاظ مالی هم تقریبا متوسط هستیم و خونه و ماشین داریم. مشکل اصلی من که مدتیه داره حادتر میشه تنهایی است. همسرم شبا تا دیر وقت سرکاره و یا نیست و ماموریته. کار منم شده شبا تا صبح بیدار موندن و گریه کردن. وقتی تنها هستم انرژی ندارم حتی غذا هم نمیخورم چون اشتها ندارم فقط چراغها رو خاموش میکنم و میرم رو تخت و گریه میکنم. افکار منفی رهام نمیکنه همش احساس میکنم همسرم دوستم نداره و ماموریت میره که آزاد باشه و مسیولیت زندگی رو قبول نکنه. اینم بگم همسرم خیلی آزاد و راحته . شاید کسی همسرم منو ببینه نفهمه متاهله چون از اول ازدواج حلقه دستش نکرد و گفت دوست ندارم بگذریم مشکلات من خیلی بزرگتر از ابنهاست موضوع اینه که همسرم 2 هفته در ماه و بیشتر میره ماموریت که الان دیگه شده خارج ایران و با اینکه میدونه من خیلی تنهام و دلتنگ ولی اهمیتی نمیده و میره و فقط میگه تحمل کن احساس میکنم چیزی از زندگیم نمیفهمم و همسرم هم فقط کارش رو دوست داره نه من و زندگیش رو. نمیدونم ازش جدا بشم و رهاش کنم با کارش یا نه در ضمن بگم تو زندگی سعی کردم همیشه باهاش صادق و روراست باشم و توقع ازش نداشته باشم بارها هم گفتم پول خوشبختي نمیاره و من قانعم. لطفا کمکم کنید بتونم تصمیم درست بگیرم