نوشته اصلی توسط
samaneh36
6 سال است باهم زندگی می کنیم اما 6 ماه بعد از عروسی متوجه شدم او با شماره های دوستانم که از موبالم برداشته تماس می گیرد و با آنها دوست می شود. بارها توبه کرده و معذرت خواسته ولی تا کنون بیش از 6 نفر بمن ثابت شده که با آنها ارتباط کلامی داشته. حتی به خواهرم نیز پیامک های جنسی می فرستاده.
بازم بخشیدم بریا دوام زندگی عشق ورزیدم اما از زمانی که پسرمان بدنیا آمده تا کنون که 2 سالش شده رفتارش عوض شده. دیگه خیانت تلفنی ازش ندیدم اما همیشه بارفتارهاش سعی می کنه من رو عصبی کنه آنقدر گیر می ده و فحش که عصبی می شم و دوست دارم سرمو بزن به دیوار. تا حرفی می زنی میاد کتک می زنه اونم جلوی پسرم.
دیگه دوستش ندارم اونم می گه که دوستم نداره او حتی به مادر زنش که محرمشه هم فحش ناموسی می ده تا منو عصبی کنه بعد میگه تو روانی هستی. دیگه خسته شدم . از طلاق می ترسم و اینکه بچمو ازم بگیره. هیچوقت تو این 6 سال با من درد دل نکرد اما به دوست دختراش می گفت من تنهام. هرکاری کردم تنهایش پر شه نشد.
فرسنگ ها از خانواده ام دوره حتی یکسال هم میشه اونارو ندیدم در این شرایط سخت هر شب فحش و ناسزا داریم توقع داره همه رو با فحش کفن کنه من هیچی نگم. با اینکه کارمندم اما هیچکاری کمک نمی کنه و می گه باید جونت دربیاد. عوضش حقوق رو از من می گیره. بدتر از همه اینه که تا حرفی می زنم می ره تو اتاق با موبایلش ور می ره و مسئولیتی قبول نمی کنه.
خسته شدم از زندگی بارها به طلاق فکرکردم و زندگی که اون نباشه اما آرزوی مرگشو دارم تا طلاق اینقد عصبی ام کرده تو این سال ها که هرچه عشق بهش داشتم نابود شده. لطفا راهنماییم کنین چکارکنم بریدم .