نمایش نتایج: از 1 به 20 از 20

موضوع: فاتحه این زندگی رو خوندم!

2583
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    فاتحه این زندگی رو خوندم!

    سلام. مشکلی که من دارم میدونم خیلی های دیگه هم دارن.واسه همین اومدم اینجا شاید راه حلی واسم باشه .
    من 20 سالمه.3 ساله بیکارم. مشکلم ترس از قضاوت دیگران و خجالتی بودن بیش از حد . اعتماد به نفس داغون. واسه همین نمیتونم به تحصیلم ادامه بدم نمیتونم برم سر کار نمیتونم برم خدمت سربازی .وضع مالی هم زیاد خوب نیست در کل بدبختم . بخاطر فاصله ای که بین دندون جلومه اصلا نمیخندم چون از مسخره شدن میترسم. . بیشتر مواقع قرمز میشم .از خونه هم بیرون نمیرم اگه هم برم اعصابم داغون میشه. شب که میشه باید تلویزیون روشن باشه یا یه سر و صدایی باشه تا خوابم ببره وگرنه فکری میشم شدید. چند وقتی بود که به متادون اعتیاد پیدا کرده بودم. فکر میکردم اگه ترک کنم مشکلاتم حل میشه ولی هیچ فرقی نکردم بدترم شدم واسه همین دوباره شروع کردم به خوردن اما خیلییی کم.دوستام زیاد بودن اما الان 2 نفرن که اگه دنبالم بیان واسه بیرون رفتن باهاشون نیمرم. مخصوصا الان که هوا سرده و من به محض سرما بدجور قرمز میشم. خداییش خودم خندم گرفت از این حرف اما حرف زدنمم مثه آدم نیس. 1ساله واسه گواهینامه رانندگی ثبت نام کردم اما مغزم کشش هیچی نداره که اگه هم داشته باشه بخاطر شلوغ بودن جلسات روم نمیشه برم. عروسی و عزا که اصلاااا نمیرم مگه این که قرص بخورم.هنوز مشکل هست اما مغزم نمیکشه نمیدونم چی بگم دیگه .

    ببخشید اگه خوب منظورمو نرسوندم اما بهتر از این بلد نیستم. یه دنیا ممنون میشم کسی بتونه واسم کاری کنه خودم که نتونستم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23235
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    دیدگاهای غلط...هیشکی مسخرتون نمیکنه ولی فک میکنین که ایطوریه این هراس اجتماعیه و بدون روانشناس درست نمیشه چون شما دیدگاهاتون غلطه و باید با دیدگاهای درست و منطقی جایگزین بشه این مشکل درمان داره و با رفتن به روانشناس خوب میشه

  3. 2 کاربران زیر از 3taare33 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    ممنون که توجه کردین.

    میدونم مشکلم از طرز تفکرمه. با خودم میگم میرم بیرون بدون توجه به اینکه مردم دربارم چطور قظاوت کنن.میخندم اما به طرز تفکرشون درباره خودم توجه نکنم. با خودم میگم میرم تو یه جمع و نظرات خودمو میگم. اما همین که میرم تو جمع انگار زبونم قفل میشه.موقع راه رفتن سرم پایینه همیشه انگار ذهنم پر شده با بدبینی.میدونم شاید خنده دار بشه.اما کسی که مثل منه یا بوده فقط درک میکنه حالمو

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12914
    نوشته ها
    271
    تشکـر
    214
    تشکر شده 178 بار در 112 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezac نمایش پست ها
    سلام. مشکلی که من دارم میدونم خیلی های دیگه هم دارن.واسه همین اومدم اینجا شاید راه حلی واسم باشه .
    من 20 سالمه.3 ساله بیکارم. مشکلم ترس از قضاوت دیگران و خجالتی بودن بیش از حد . اعتماد به نفس داغون. واسه همین نمیتونم به تحصیلم ادامه بدم نمیتونم برم سر کار نمیتونم برم خدمت سربازی .وضع مالی هم زیاد خوب نیست در کل بدبختم . بخاطر فاصله ای که بین دندون جلومه اصلا نمیخندم چون از مسخره شدن میترسم. . بیشتر مواقع قرمز میشم .از خونه هم بیرون نمیرم اگه هم برم اعصابم داغون میشه. شب که میشه باید تلویزیون روشن باشه یا یه سر و صدایی باشه تا خوابم ببره وگرنه فکری میشم شدید. چند وقتی بود که به متادون اعتیاد پیدا کرده بودم. فکر میکردم اگه ترک کنم مشکلاتم حل میشه ولی هیچ فرقی نکردم بدترم شدم واسه همین دوباره شروع کردم به خوردن اما خیلییی کم.دوستام زیاد بودن اما الان 2 نفرن که اگه دنبالم بیان واسه بیرون رفتن باهاشون نیمرم. مخصوصا الان که هوا سرده و من به محض سرما بدجور قرمز میشم. خداییش خودم خندم گرفت از این حرف اما حرف زدنمم مثه آدم نیس. 1ساله واسه گواهینامه رانندگی ثبت نام کردم اما مغزم کشش هیچی نداره که اگه هم داشته باشه بخاطر شلوغ بودن جلسات روم نمیشه برم. عروسی و عزا که اصلاااا نمیرم مگه این که قرص بخورم.هنوز مشکل هست اما مغزم نمیکشه نمیدونم چی بگم دیگه .

    ببخشید اگه خوب منظورمو نرسوندم اما بهتر از این بلد نیستم. یه دنیا ممنون میشم کسی بتونه واسم کاری کنه خودم که نتونستم


    سلام

    از خودت بپرس چرا به خودم اعتماد ندارم؟ آیا برای یک بار هم که شده می توانم به خودم اعتماد کنم؟ راه های جلب اعتمادم نسبت به خودم کدامند؟ خوب فکر کن از عقلت کمک بگیر و کشفشون کن قطعا آدم اراده کنه هر چی بخواد بدست میاره اما به شرط اینکه در کنار اراده تلاش هم کنه و کرده باشه... پس وقتی دیدی به خودت میتونی اعتماد کنی این فرصت بزرگی برات میشه که روابط اجتماعیت کم کم بهتر میشه... میتونی واسه تقویت اعتماد به نفس جلو آینه با خودت تمرین حرف زدن رو انجام بدی... ببین به چه کارهایی علاقه داری... هدفتو مشخص کن ... درس هم اگه بخونی فردا که وارد دانشگاه شدی روز به روز یه سری تغییراتی در رفتارت پیدا هم میشه و در این باره شک نکن. در ضمن تفریح و مسافرت و گردش با افراد شاد و پرانرژی خیلی هم خوبه... خوشبختانه مشکل شما حل شدنی هم هست اونم بدون قرص و دارو

  6. کاربران زیر از Shadi.hedayat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    ممنون که اهمیت دادین.

  8. کاربران زیر از Rezac بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    ممنون میشم تیم مشاوره هم یه نظری بده.

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11780
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    65
    تشکر شده 12 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    عشق در بعد از ظهر ( دیالوگ های ماندگار )



    فرانک: همه چیِ تو عالیُ بدون نقصه...
    آرین:من خیلی لاغرم,گوشام یه کم جلو هست,دندونام کجه و گردنمم زیادی درازه!
    فرانک:شاید,ولی من عاشقِ ترکیبی هستم که همه ی اینا باهم میسازن

    من بلد نیستم راهنمایی کنم همینطوری یاد این دیالوگه افتادم گذاشتم جو عوض شه منظور اینکه لازم نیست حتما چهره بی نقص باشه
    راستی آواتارت خیلی باحاله این فسقلیه چیه دقیقا؟؟؟
    ویرایش توسط Elahe.vsn : 12-01-2015 در ساعت 02:48 AM

  11. کاربران زیر از Elahe.vsn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    عزیز نگفتم که زشتم با این دیالوگ داغون شدم ولی ممنون.اون آواتاره هم نمیدونم چرا اینجوری شده خیلی کوچیکش کردم .برش میدارم.

    مشکل من طرز فکرمه. میدونم مشکلم با عوض کردن فکرم حل میشه. اماااااا نمیتونم عمل کنم. نمیدونم چطور شروع کنم.

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    شرمنده سرتونم درد اوردم با این همه چرت و پرت که گفتم .گفته بودم مشکل زیاده اما مخم نمیکشه یه چیزه دیگه که زیاد درگیرشم مخصوصا شبا قبل خواب اینه که رفیقام همشون یا الا سر کارن یا دانشگاه یا خدمت تموم کردن یا در حال خدمتن و اخر خدمتشونه. بیشتر درگیری ذهنیم اینه که از هم سن و سالام خیلی عقبم. همش با خودم میگم دیره و کار از کار گذشته که بخوام از نو شروع کنم. بخدا میدونم هنوز سنی ندارم که بخوام اینطور تفکراتی داشته باشم. اما درگیری ذهنی دارم دیگه. این تفکرات اشتباهم باعث ضربه به ایندم جوونیم خوانوادم میشه.
    نمیدونم از کجا و چطوری شروع کنم! دوستان اگه فکر میکنین راه حلی دارین دریغ نکنین. ثواب داره به یه ادم درمونده کمک کنین

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezac نمایش پست ها
    شرمنده سرتونم درد اوردم با این همه چرت و پرت که گفتم .گفته بودم مشکل زیاده اما مخم نمیکشه یه چیزه دیگه که زیاد درگیرشم مخصوصا شبا قبل خواب اینه که رفیقام همشون یا الا سر کارن یا دانشگاه یا خدمت تموم کردن یا در حال خدمتن و اخر خدمتشونه. بیشتر درگیری ذهنیم اینه که از هم سن و سالام خیلی عقبم. همش با خودم میگم دیره و کار از کار گذشته که بخوام از نو شروع کنم. بخدا میدونم هنوز سنی ندارم که بخوام اینطور تفکراتی داشته باشم. اما درگیری ذهنی دارم دیگه. این تفکرات اشتباهم باعث ضربه به ایندم جوونیم خوانوادم میشه.
    نمیدونم از کجا و چطوری شروع کنم! دوستان اگه فکر میکنین راه حلی دارین دریغ نکنین. ثواب داره به یه ادم درمونده کمک کنین
    ببین شما باید از یه جایی شروع کنی ، اینو بدون خودت داری دامن میزنی به عدم اعتماد به نفست ، درستو ادامه نمیدی ، سرکار نمیری ، سربازی نمیری ، دلیلت چیه ?!?! میگی چون اعتماد به نفس ندارم . ولی خبرنداری که اگه کار کنی ، سربازیتو تموم کنی درستو ادامه بدی اعتماد به نفس پیدا میکنی با همینکارا ، اگه سرکار بری چنان انرژی پیدا میکنی که خودت لذتشو میبری ، همینکه احساس مفید بودن کنی اعتماد به نفس میده بهت ، یا اینکه درستو بخونیو وارد دانشگاه بشی کم کم خواه نا خواه وارد اجتماع و رابطه با آدمای بیشتر میشی که برای مبارزه با خجالتی بودنتم خوبه ، با چند نفر میشینی حرف میزنی باعث میشه ترست از حرف زدن تو جمع های بزرگتر بریزه .

    پس ببین تو نشستی هیچ کاری نمیکنی ، تمامه کارات انباشته شده اعتماد به نفست کم شده ، بیشتر ترس پیدا میکنی از اینکه تو جمعی حضور پیدا کنی ، همینا دست به دست هم میدن تا تورو از بین ببرن . شاید الان بگی وای اینهمه کار عقب مونده دارم ولی قرار نیست همشونو با هم انجام بدی ، یکی یکی انجام بده و برو جلو ، سنت زیاد نیست که بگی دیگه عقب موندم ، اتفاقا خداروشکر کن که وقت زیاد داری برای بالا کشیدن خودت . اول سربازیتو برو که خیالت راحت بشه ، بعد میتونی کارو درسو داشته باشی. اینکه میگی از هم سنو سالام عقب موندم ، چون اونا ننشستنو غم عالمو بریزن رو سرشون ، سعی کردن جلو برنو کم کم مراحلو بگذرونن .

    با دوستات برو بیرون ، برو تا ترست از بیرون رفتن بریزه ، اینکه میگی سرخ میشم تو سرما خب بشو مگه رنگ لبو میشی که انقدر واهمه داری !!! خب بعضیا طبیعتشونه که با سرما پوستشون به سرخی میزنه ، میگی بین دندونای جلوت فاصله هست مگه فقط تو اینطوری هستی ?!?! خیلیارو سراغ دارم که مثل توان و هیچ ترسی از هیچی ندارن ، کلی هم تو اجتماعو بین مردم میگردنو قهقهه میزنن ، خیلی حساس شدی رو خودت ، تو فکر افکاره دیگران راجب خودت نباش ، حالا که تو از زندگی عقب موندیو به خاطر ترس از حرف مردم خودتو از همه چیز محروم کردی با متادون خودتو آروم میکنی کی ضرر کرده ?! تو یا مردم ?!?!?!

    درصورتیکه اگه خودتو بالا میکشیدی اونا حسرته تو و موقعیتتو میخوردن .

    اینو با خودت تکرار کن بدون اینکه تو فکر حرف مردم باشم باید خودمو بکشم بالا ، باید به جایی برسم که اونا حسرت منو بخورن نه من !

    نشین تو خونه و غصه بخور جاش بلند شو و برو کارای عقب موندتو تمام کن .

  15. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24659
    نوشته ها
    92
    تشکـر
    69
    تشکر شده 77 بار در 48 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    خوبیش به اینه خودت میدونی مشکلت چیه!طرز فکرت داغونه...اگه دوس داری دیگران به تواحترام بذارن و ارزش قائل بشن خودت به خودت بها بده هرجور باخودت برخورد کنی هرجور درمورد خودت فکرکنی نظر دیگران هم همین خواهد بود ....نمیدونم تجربه داشتی یانه،بعضی وقتا مجبور میشی باشلوارکثیف بری بیرون همش به این فکر میکنی خداکنه دیگران متوجه کثیفی شلوارم نشن ،امااون روز هرچی آدم توخیابون باشه متوجه تومیشن چون خودت بافکرت داری جذبشون میکنی......تاوقتی بگی بدبختی راهی برای شادی ومقبولیت پیدانمی کنی ....ازاین باارزش ترکه خدا واس زندگیت و خلقتت وقت گذاشته؟؟خودتوباورداشته باش گل بی خار فقط خداست......

  17. کاربران زیر از mahsan91 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    ببین شما باید از یه جایی شروع کنی ، اینو بدون خودت داری دامن میزنی به عدم اعتماد به نفست ، درستو ادامه نمیدی ، سرکار نمیری ، سربازی نمیری ، دلیلت چیه ?!?! میگی چون اعتماد به نفس ندارم . ولی خبرنداری که اگه کار کنی ، سربازیتو تموم کنی درستو ادامه بدی اعتماد به نفس پیدا میکنی با همینکارا ، اگه سرکار بری چنان انرژی پیدا میکنی که خودت لذتشو میبری ، همینکه احساس مفید بودن کنی اعتماد به نفس میده بهت ، یا اینکه درستو بخونیو وارد دانشگاه بشی کم کم خواه نا خواه وارد اجتماع و رابطه با آدمای بیشتر میشی که برای مبارزه با خجالتی بودنتم خوبه ، با چند نفر میشینی حرف میزنی باعث میشه ترست از حرف زدن تو جمع های بزرگتر بریزه .

    پس ببین تو نشستی هیچ کاری نمیکنی ، تمامه کارات انباشته شده اعتماد به نفست کم شده ، بیشتر ترس پیدا میکنی از اینکه تو جمعی حضور پیدا کنی ، همینا دست به دست هم میدن تا تورو از بین ببرن . شاید الان بگی وای اینهمه کار عقب مونده دارم ولی قرار نیست همشونو با هم انجام بدی ، یکی یکی انجام بده و برو جلو ، سنت زیاد نیست که بگی دیگه عقب موندم ، اتفاقا خداروشکر کن که وقت زیاد داری برای بالا کشیدن خودت . اول سربازیتو برو که خیالت راحت بشه ، بعد میتونی کارو درسو داشته باشی. اینکه میگی از هم سنو سالام عقب موندم ، چون اونا ننشستنو غم عالمو بریزن رو سرشون ، سعی کردن جلو برنو کم کم مراحلو بگذرونن .

    با دوستات برو بیرون ، برو تا ترست از بیرون رفتن بریزه ، اینکه میگی سرخ میشم تو سرما خب بشو مگه رنگ لبو میشی که انقدر واهمه داری !!! خب بعضیا طبیعتشونه که با سرما پوستشون به سرخی میزنه ، میگی بین دندونای جلوت فاصله هست مگه فقط تو اینطوری هستی ?!?! خیلیارو سراغ دارم که مثل توان و هیچ ترسی از هیچی ندارن ، کلی هم تو اجتماعو بین مردم میگردنو قهقهه میزنن ، خیلی حساس شدی رو خودت ، تو فکر افکاره دیگران راجب خودت نباش ، حالا که تو از زندگی عقب موندیو به خاطر ترس از حرف مردم خودتو از همه چیز محروم کردی با متادون خودتو آروم میکنی کی ضرر کرده ?! تو یا مردم ?!?!?!

    درصورتیکه اگه خودتو بالا میکشیدی اونا حسرته تو و موقعیتتو میخوردن .

    اینو با خودت تکرار کن بدون اینکه تو فکر حرف مردم باشم باید خودمو بکشم بالا ، باید به جایی برسم که اونا حسرت منو بخورن نه من !

    نشین تو خونه و غصه بخور جاش بلند شو و برو کارای عقب موندتو تمام کن .
    یه دنیا ازت ممنونم واقعا دنبال کسی بودم که حرفمو بزنم.حرفات خیلی تاثیر گذار بود.ممنون که وقت گذاشتی.احساس میکنم سبک تر شدم.همیشه شاد و موفق باشی.

  19. کاربران زیر از Rezac بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsan91 نمایش پست ها
    خوبیش به اینه خودت میدونی مشکلت چیه!طرز فکرت داغونه...اگه دوس داری دیگران به تواحترام بذارن و ارزش قائل بشن خودت به خودت بها بده هرجور باخودت برخورد کنی هرجور درمورد خودت فکرکنی نظر دیگران هم همین خواهد بود ....نمیدونم تجربه داشتی یانه،بعضی وقتا مجبور میشی باشلوارکثیف بری بیرون همش به این فکر میکنی خداکنه دیگران متوجه کثیفی شلوارم نشن ،امااون روز هرچی آدم توخیابون باشه متوجه تومیشن چون خودت بافکرت داری جذبشون میکنی......تاوقتی بگی بدبختی راهی برای شادی ومقبولیت پیدانمی کنی ....ازاین باارزش ترکه خدا واس زندگیت و خلقتت وقت گذاشته؟؟خودتوباورداشته باش گل بی خار فقط خداست......
    ممنون که امیت دادین.فکر نمیکردم اومدن به این انجمن تا این حد سبکم کنه. احساس بهتری دارم

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23235
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezac نمایش پست ها
    ممنون که توجه کردین.

    میدونم مشکلم از طرز تفکرمه. با خودم میگم میرم بیرون بدون توجه به اینکه مردم دربارم چطور قظاوت کنن.میخندم اما به طرز تفکرشون درباره خودم توجه نکنم. با خودم میگم میرم تو یه جمع و نظرات خودمو میگم. اما همین که میرم تو جمع انگار زبونم قفل میشه.موقع راه رفتن سرم پایینه همیشه انگار ذهنم پر شده با بدبینی.میدونم شاید خنده دار بشه.اما کسی که مثل منه یا بوده فقط درک میکنه حالمو
    بینید من سه سال پیش تصمیم گرفتم اجتماعی بشم وضعمم خیییلی از شما بدتره از قضاوت دیگران وحشت دارم طوریکه مردمو میبینم همش استرس و دلهره دارم و اصلا نمیتونم حرف بزنم و فقط وقتیکه مجبور باشم اونم با استرس...درحالیکه از درون شیطونم و دلم نمیخواد اینجوری باشم هرکاریم کردم اما درست نشد تا فهمیدم که هراس اجتماعی دارم و اصلا نمیشه خودمو درمان کنم چون دیدگاه غلط اصلا نمیذازه ادم راحت باشه و باید حتما مشاور کمک کنه ی درمانی هس بنام شناختی رفتاری که دیدگاهای غلطو با دیدگله منطقی جایگزین میکنه شماهم اصلا نگران نباشین تنها راه درمان همینه اینو از تجربه ای که داشتم میگم

  22. کاربران زیر از 3taare33 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط 3taare33 نمایش پست ها
    بینید من سه سال پیش تصمیم گرفتم اجتماعی بشم وضعمم خیییلی از شما بدتره از قضاوت دیگران وحشت دارم طوریکه مردمو میبینم همش استرس و دلهره دارم و اصلا نمیتونم حرف بزنم و فقط وقتیکه مجبور باشم اونم با استرس...درحالیکه از درون شیطونم و دلم نمیخواد اینجوری باشم هرکاریم کردم اما درست نشد تا فهمیدم که هراس اجتماعی دارم و اصلا نمیشه خودمو درمان کنم چون دیدگاه غلط اصلا نمیذازه ادم راحت باشه و باید حتما مشاور کمک کنه ی درمانی هس بنام شناختی رفتاری که دیدگاهای غلطو با دیدگله منطقی جایگزین میکنه شماهم اصلا نگران نباشین تنها راه درمان همینه اینو از تجربه ای که داشتم میگم
    شناختی رفتاری؟ چند جلسه طول میکشه؟ شما مشکلتون به طور کامل رفع شد؟
    1 سال پیش رفته بودم بهش گفتم مشکلم اینه که نمیتونم برم تو مجالس و جاهای شلوغ. برام قرص ریلاتین نوشت. اما اصلا انگار نه انگار واسه همین دیگه پشیمون شدم از رفتن پیش روانشناس!

  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezac نمایش پست ها
    شناختی رفتاری؟ چند جلسه طول میکشه؟ شما مشکلتون به طور کامل رفع شد؟
    1 سال پیش رفته بودم بهش گفتم مشکلم اینه که نمیتونم برم تو مجالس و جاهای شلوغ. برام قرص ریلاتین نوشت. اما اصلا انگار نه انگار واسه همین دیگه پشیمون شدم از رفتن پیش روانشناس!


    ببین به نظر من یه راه مقابله برای رفع مشکل اینه که بری تو دلش . مخصوصا مشکلی مثل این مورد که بعضیا ترس از اجتماع و صحبت تویه جمع بزرگو دارن .

    تو موقعیتش نبودم ولی فکر میکنم اینکه به زور خودتو هل بدی تو جمعای بزرگ ، اینکه گاهی مجبور میشی حرف بزنی تو اون جمعها همین باعث میشه ترست بریزه .

    لازمم نیست از جمعهای بزرگ شروع کنی ، همینکه بین دوتا از دوستات یا بین چهار پنج تا از دوستات باشی خوبه برای شروع ، خودت سعی کن حرف بزنی تا لرزش صدات توی جمع بایسته و استرسو ترست کم بشه .

    الان که هی کناره گرفتی هی ترست بیشتر میشه ولی وقتی رفتی تو دلش ترست میریزه و بعدا متوجه میشی چقدر راحته حضور پیدا کردن تو جمع و حرف زدن .

  25. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    ببین به نظر من یه راه مقابله برای رفع مشکل اینه که بری تو دلش . مخصوصا مشکلی مثل این مورد که بعضیا ترس از اجتماع و صحبت تویه جمع بزرگو دارن .

    تو موقعیتش نبودم ولی فکر میکنم اینکه به زور خودتو هل بدی تو جمعای بزرگ ، اینکه گاهی مجبور میشی حرف بزنی تو اون جمعها همین باعث میشه ترست بریزه .

    لازمم نیست از جمعهای بزرگ شروع کنی ، همینکه بین دوتا از دوستات یا بین چهار پنج تا از دوستات باشی خوبه برای شروع ، خودت سعی کن حرف بزنی تا لرزش صدات توی جمع بایسته و استرسو ترست کم بشه .

    الان که هی کناره گرفتی هی ترست بیشتر میشه ولی وقتی رفتی تو دلش ترست میریزه و بعدا متوجه میشی چقدر راحته حضور پیدا کردن تو جمع و حرف زدن .
    ممنون که اهمیت دادین. متاسفانه منم زیاد شنیدم این تنها راهه که بری تو دله ترسی که داری تا خوب شی. ایشالا همین کارو میکنم ببینیم چی میشه.

  27. کاربران زیر از Rezac بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23235
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Rezac نمایش پست ها
    شناختی رفتاری؟ چند جلسه طول میکشه؟ شما مشکلتون به طور کامل رفع شد؟
    1 سال پیش رفته بودم بهش گفتم مشکلم اینه که نمیتونم برم تو مجالس و جاهای شلوغ. برام قرص ریلاتین نوشت. اما اصلا انگار نه انگار واسه همین دیگه پشیمون شدم از رفتن پیش روانشناس!
    من هنوز نرفتم پيش روانشناس بعد كنكورم ميرم نميدونم چن جلسه ولي بستگي به خود ادم داره كه ك چقد طول ميكشه خب شايد اون تشخيصش غلط بوده چطورادم تحقيق ميكنه ميره دكترخوب بايد واسه روانشناس هم تحقيق كنه!!

  29. کاربران زیر از 3taare33 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23235
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    ببین به نظر من یه راه مقابله برای رفع مشکل اینه که بری تو دلش . مخصوصا مشکلی مثل این مورد که بعضیا ترس از اجتماع و صحبت تویه جمع بزرگو دارن .

    تو موقعیتش نبودم ولی فکر میکنم اینکه به زور خودتو هل بدی تو جمعای بزرگ ، اینکه گاهی مجبور میشی حرف بزنی تو اون جمعها همین باعث میشه ترست بریزه .

    لازمم نیست از جمعهای بزرگ شروع کنی ، همینکه بین دوتا از دوستات یا بین چهار پنج تا از دوستات باشی خوبه برای شروع ، خودت سعی کن حرف بزنی تا لرزش صدات توی جمع بایسته و استرسو ترست کم بشه .

    الان که هی کناره گرفتی هی ترست بیشتر میشه ولی وقتی رفتی تو دلش ترست میریزه و بعدا متوجه میشی چقدر راحته حضور پیدا کردن تو جمع و حرف زدن .
    ترسا و كمروييهاي معمولي اينجوري كم كم خوب ميشه ولي اگه اين خيلي بيشتر از حد باشه تبديل ميشه به اختلال طوريكه افكارهاي منفي ديگه به ادم امون نميده و ترس و ااضطراب بوجود مياد حالا هرچقدم كه ادم خودشو با اين شرايط روبرو كنه هم خييلي غيرقابل تحمله هم اين افكارمنفي بيشتر شدت ميگيره و عذاب اورتر ميشه پس بايد ي درمانگر اول اين افكارمنفي رو شناسايي كنه و بجاش فكرمنطقي جايگزين كنه بعد كم كم با موقعيتا ادم روبرو بشه و ترسش بريزه:

  31. کاربران زیر از 3taare33 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24453
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    56
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فاتحه این زندگی رو خوندم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط 3taare33 نمایش پست ها
    من هنوز نرفتم پيش روانشناس بعد كنكورم ميرم نميدونم چن جلسه ولي بستگي به خود ادم داره كه ك چقد طول ميكشه خب شايد اون تشخيصش غلط بوده چطورادم تحقيق ميكنه ميره دكترخوب بايد واسه روانشناس هم تحقيق كنه!!
    درسته باید تحقیق کرد در مورد یه روانشناس خوب وگرنه اوضاع وخیم تر میشه!

  33. کاربران زیر از Rezac بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد