نوشته اصلی توسط
negar
سلام من الان 5ساله که ازدواج کردم.اوایل ازدواج و مخصوصا در دوران عقد مادر شوهرم توی کوچکترین کارهای ما دخالت میکرد تا اینکه عروسی کردیم.بعد از عروسی هم به اینکاراش ادامه میداد.خودش کارشو دخالت نمی دونست و فکر میکرد بهترین مادر شوهر دنیاست.منو مثل هووی خودش میدونه و خیلی بهم حسادت میکنه.اما من دیگه تحمل کاراشو نداشتم و باعث دعوای خیلی سختی بین من و شوهرم شد و شوهرم کم کم متوجه شد که داره اشتباه میکنه و کمی دست از بچه ننه بازی برداشت.ما در اصفهان زندگی میکنیم و متاسفانه اینجا خیلی اهل تجملات هستن.الان من هفت ماهه باردارم و اینجا رسمه که توی ماه هفتم باید سیسمونی چیده بشه.خواهر شوهرم تک دختره و نه جهاز و نه سیسمونی خوبی داشت و چندین بار هم سر این موضوع با شوهرش و مادر شوهر من بحث و دعوا داشتن.از اونجایی که خانواده من از سطح اجتماعی بالاتری نسبت به خانواده شوهرم قرار دارن خوشبختانه برام سنگ تمام گذاشتن و وقتی دعوتشون کردم برای مهمونی سیسمونی اعلام کرد که اینا همه اش تجملاته و کوچکترین نگاهی به وسایل اتاق بچه نکرد.من از کارش خیلی ناراحت شدم چون به هرحال خانواده من زحمت کشیده بودن و مطمئنم که اگر کمبودی داشت مادر شوهرم سریع اعلام میکرد که فلان چیزو نداری.الان 1 ماهه که خونشون نرفتم و اصلا دلم نمیخواد باهاش روبرو بشم.من اصلا اهل جواب دادن یا جرو بحث با خانواده شوهر نیستم اما اینبار خیلی بهم برخورد.چون سر جهیزیه خیلی بهم ارد میداد که چی بخرم و چیکار کنم.
در ضمن تا بحال کاری هم برای همسرم نکردن نه کار،نه خونه نه خرج عروسی و شوهرم کاملا روی پای خودشه.امامادرشوهرم هرجا میشینه میگه خرج عروسی پسرمو ما دادیم.
بهم بگید باهاش چطور رفتار کنم؟بهتر نیست به کم محلی ادامه بدم؟از طرفی میگم بهتره حرفشو به روش بیارم که شنیدم و بفهمه که چرا ناراحتم.دیگه دارم کلافه میشم از دستش