نوشته اصلی توسط
sam127
بچه ها یه قضیه ای چند وقته ذهنمو مشغول کرده گفتم مطرحش کنم نظر شماهارم بدونم ماجرا از این قراره که ما یه همکار داریم تو شرکتمون که 21 سالشه تقریبا و نسبتش میشه باهام برادر زن پسر خالم این حاجی پا تو یه رابطه ای گذاشته که پایین میگم قضیش چیه که منو نگران کرده ماجرا از این قراره که :
ایشون 18 سالش که بوده یعنی 3 سال پیش تو کلاس زبان با یه دختری آشنا میشه که اون زمان 15 سالش بوده و الان 18 سالشه و از همون اول بهش قول ازدواج میده و ماجرا را میبره به سمت ازدواج و حتی بدون اجازه از خانوادش با خانواده دختره حرف میزنه و با برادرش رفیق میشه و این حرفا تا الان رسما دختره را زن خودش میدونه و از این لوس بازیا در میاره نامه بنویسه و حلقه واسش خریده بهش داده و گردنبند داده ساختن اسم دختره را توش نوشته و حتی رفته تو کل فامیل پخش کرده فلانی زن منه و بعد از تموم شدن درسم میخوام عقدش کنم و دختره و خانوادش هم دیگه کاملا باورش شده عرض این چند سال که این شوهرشه و این دامادشونه حتی مثلا مامان پسره که از کربلا میومده پسره دختره و خانوادشو برداشته برده بازدید فرودگاه که مامان پسره هم سر سنگین برخورد کرده
حالا چیزی که منو نگران کرده اینه که : اینا از نظر وضعیت زندگی در یک سطح نیستن بابای دختره نگهبان یه درمانگاه هستش و بابای پسره رئیس بانک وضع مالی خانواده دختره را نمیدونم ولی با توجه به شغل پدرش وضع مالیشون به پسره و خانوادش نمیخوره و پایین ترن وقتی به پسر خالم گفتم فلانی ( برادرزنت) هم که میخواد دوماد شه گفت که ولش کن این دیوونه رو و بابا مامانش گفتن ما به شدت مخالفیم و باباش گفته یا ما یا این دختره و عاقت میکنم و این حرفا و اگه خیلی میخوای ازدواج کنی بیا ماشینی که واست خریدم را پس بده پول و خونه هم بهت نمیدم خودت برو کار کن و اونوقت ببینم بهت دخترشون را میدن یا نه بعدشم پسر خالم گفت باباش اینا میگن این خانواده ( خانواده دختره ) پسره مارو خام گیر آووردن و چون دیدن تک پسره میخوام لقمه را از دست ندن من حتی به خواهرشم که گفتم داداشت اینطوری گفته بهم گفت چرت و پرت میگه و جدیش نگیر و هنوز بچه هستش و این حرفا و ما هم جدیش نمیگیریم او هنوز نه کار درست حسابی داره نه سربازی رفته نه درآمد داره و نه درسش تموم شده
وقتی من به پسره گفتم ببین فلانی خانوادت شنیدم خیلی مخالفن تاحالا فکر کردی چه ظلمی داری در حق دختره میکنی اومد و خانوادت گفتن یا ما یا دختره تو چیکار میکنی گفت دختره را انتخاب میکنم ولی چیزی که من میدونم این بچه اینقدر تیتیش مامانی هستش که یه هفته هم نتونه دووم بیاره بدون خانوادش ولی خیلی الان تو فاز عشق و عاشقی و این حرفا هستش مثلا شماره دختره را سیو کرده همسرم شماره باباشو نوشته پدر خانم شماره داداششو نوشته برادرزن و این حرفا کربلا که بودم بهش پیام دادم واست دعا کردم اگه قسمت هستش خدا شماها را به هم برسونه برگشته میگه ما عاشق همیم حتما به هم میرسیم
بچه ها من اصلا نگران این بچه نیستم چشمش کور هرچی سرش بیاد حقشه ولی خیلی نگران دختره هستم چون با رفتارایی که ازشون دیدم به راحتی درک میکنم که اگه این ماجرا به ازدواج نرسه دختره نابود میشه به معنای واقعی از اونور هم رفتارای خانواده پسره را دارم میبینم و خیلی خوشبین نیستم که این ازدواج اصلا صورت میگیره یا نه تقریبا زیر 10 درصد هستش که ازدواج اتفاق بیوفته واقعا نمیدونم باید چیکار کنم یا چجوری باهاش صحبت کنم که سر عقل بیاد و یکم واقع بینانه رفتار کنه و دست از این مسخره بازیا برداره؟