من حدود یک سال ونیمه که ازدواج کردم شوهرم نمونه کامل یه انسان شریف وشوهر ایده آله.ما همه جوره بهم احترام میذاریم وعاشق همیم اما مشکل من مادرشه.مادری که بی اندازه سیاست داره وجلو همه خودشو خوب جلوه میده.منوشوهرم بامادرش زندگی میکنیم اون تنهاست وبقیه بچهاش ازدواج کردن.اما مشکل اینه که ماهیچوقت قرار نیس ازشرش راحت شیم وهمش باید ازش نگهداری کنیم اون بهر طریقی امور خونرو کنترل میکنه وحتی خرجیی که شوهرم برای خونه میده برای دخترانش خرج میکنه همش منوتحقیر میکنه بعد که قراره شوهرم ازسرکاربیادازترس اینکه مبادا بهش بگم خودشو میزنه به مریضی.رفتاراش باعث افسردگیم شده وشوهرم فقط میگه تحمل کن!من از یک خانواده متوسطم که بهم جهیزیه ندادن اما من دارم خودمو برای ازمون مربیگری اماده میکنم که بعدش مربی انگلیسی بشم تابتونم این کمبودو جبران کنم اما بعضی وقتا واقعا کم میارم ونمیتونم بمادرم وخواهرم نگم که اینجا چه روزایی رو مادر شوهرم برام پرازعذاب میکنه.البته اینم بگم که مادرم وخوهرم نباید بدونن چون جز سرکوفت کار دیگه نمیکنن که این خودش اوضاعمو وخیم تر میکنه. اولاش بشوهرم که میگفتم ارومم میکرد اما حالا دیگه حتی نمیخاد بشنوه میگه ما کاری جز تحمل نمیتونیم بکنیم دارم منجفر میشم از صب تا شب تواتاقمم دیگه تحمل ندارم لطفا بگین چکار کنم؟نمیخام روابط خانوادگیم بهم بخوره نه میشه ازینجا بریم ومستقل بشیم نه میتونم این وضع رو تحمل کنم.احساس میکنم مادر شوهرم داره همه جوره از محبت شوهرم بنفع خودش ودختراش سو استفاده میکنه. تصور کن هر هفته از پنج شنبه تاجمعه میاردشون اینجا بعد هرچی غذا اضافه میاد وتو فریزر هست رو میده ببرن واسه فرداشون!!!!بعد بمن میگه شماکه نمیخوردین!!مساله من خوردن نیست موذیگریشه که حرص منو در میاره تو این دوره زمونه سختی که هرکی بزور گلیمشو از آب میکشه رفتار مادرشوهرم ظلم آشکار به منوشوهرمه.مثلا کل تابستو فقط بخاطر غرزدناش من کولر روشن نکردم چون میگفت پول برقش به شوهرت فشارمیاره بعدخودش...!هرچقد میخام رفتاراشوندیده بگیرم یا بیخیال باشم نمیشه واقعا نمیشه شوهرم شغلش آزاده ومن دلم میخاد همجوره هوای خرجمونو داشته باشیم اما نمیشه.یعنی نمیذارن حالا بگین بااین مادرشوهر من چکار کنم؟