نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: احساس پوچی...

667
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25762
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    احساس پوچی...

    سلام...
    من یه دختر ۱۶ساله هستم.تو یه خانواده ای هستم که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی متوسط رو به ضعیفن...
    ما تو روستا زندگی میکردیم...کلاس دوم ابتدایی اومدیم شیراز...من اصلا نمیتونستم با کسی ارتباط برقرار کنم...
    و تا الان که ۱۶سالمه هیچ دوست صمیمی و هیچ رابطه صمیمانه ای نداشتم...
    فک میکنم مامانم احساس میکنه من شروع همهی بدبیاری ها و بدبختیای زندگیشم...اخه از بدو تولدم قهر و دعواهاش با خانواده بابام شروع میشه...
    من یه خواهر بزرگتر و یه داداش کوچکتر دارم...امسال خواهرم دانشجو هست و هزینه دانشگاه و خوابگاهش تقریبا ترمی ده میلیونه...یعنی نه بخوریم نه بپوشیم و نه هیچ کار دیگه...
    حالا هر چی میشه هم مامانم خواهرمو میکوبه تو سرم که اون پزشکی اورده اونوقت تو میخای بری ریاضی...
    پیگر هیچکدوم از کارام نیس...حتی واسش مهم نیس اگه وسط امتحانای ترم میشینم اهنگ گوش میدم...یا اینکه دارم درد میکشم...حتی منو نمیبره دکتر ببینه کی قراره بمیرم...من از لحاظ وجودی تو این خانواده حداقل خنثی بودم...حالا واقعا تنفر این خانواده از من محسوسه..
    احساس پوچی میکنم....گاهی وقتا یهو یخ میکنم...پنج دقیقه بعدش تمام بدنم داره میسوزه....
    دیگه تحمل ندارم...

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : احساس پوچی...

    عزيزم به اين چيزها فكر نكن با فكر كردن به اين مسائل خودت رو اذيت ميكني تو الان بايد به درست فكر كني اينكه پيشرفت كني اينكه نمونه باشي به اين فكر نكن اي مامان چي گفت چرا منو دوست نداره و اين حرفها (كه همه اينها تصورات توست)
    به مادرت هم حق بده اونم داره تو اين زندگي سختي ميكشه خودت ميگي ترمي ده ميليون(البته چرا انقدر زياده نميدونم) بلاخره اسون نيست زندگي با اين شرايط .همم سه تا بچه داره سختي هاي زندگي حرفها و كنايه هاي فاميل اينها تحمل كردنشون خيلي سخته به مادرت حق بده يكم عصبي باشه البته خودت در آينده متوجه همه اينها ميشه ولي الان دركش برات خيلي سخته
    مگه ميشه مادري بچش رو دوست نداشته باشه يكسري ها بروز ميدن يكسري ها هم بخاطر همون مسايل كه گفتم نميتونن بروز بدن

  3. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25762
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی...

    ممنون از اینکه جوابمو دادین...
    من ادمی نیستم که بخاطر حرف بقیه ناراحت بشم...تو این نه سال زندگی تو شیراز و نیش و کنایه هایی که از فامیلو دوستامو و خانوده و همه و همه شنیدم حسابی محکم شدم....
    وضعیت درسیم خیلی خوبه یعنی تقریبا رتبه اول کلاسم...
    مشکلم اینه که هیچ کس پیشرفتامو نمیبینه ...
    و کسی به علاقه هام اهمیت نمیده....
    حتی اجازه گریه هم ندارم حتما باید براش دلیل داشته باشم...
    شدم یه ادم دم دمی مزاج که حتی تکلیفش با خودشم مشخص نیست...

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : احساس پوچی...

    نقل قول نوشته اصلی توسط youtab نمایش پست ها
    ممنون از اینکه جوابمو دادین...
    من ادمی نیستم که بخاطر حرف بقیه ناراحت بشم...تو این نه سال زندگی تو شیراز و نیش و کنایه هایی که از فامیلو دوستامو و خانوده و همه و همه شنیدم حسابی محکم شدم....
    وضعیت درسیم خیلی خوبه یعنی تقریبا رتبه اول کلاسم...
    مشکلم اینه که هیچ کس پیشرفتامو نمیبینه ...
    و کسی به علاقه هام اهمیت نمیده....
    حتی اجازه گریه هم ندارم حتما باید براش دلیل داشته باشم...
    شدم یه ادم دم دمی مزاج که حتی تکلیفش با خودشم مشخص نیست...
    سنت اينطور ايجاب ميكنه كه حساس بشي منم تو سن شما اينطور بودم افسرده بودم گريه ميكردم هيچ چيز برام اهميتي نداشت همش غصه ميخوردم البته كه بعدها كم كم خوب شدم
    زياد به اين مسائل فكر نكن براي خودت برنامه ريزي كن تو درس خوندت مطالعه كردنات يا خيلي از كارهاي ديگه حتي ميتوني تو كارهاي خونه طبق برنامه به مامانت كم كني بگي من امروز گرد گيري ميكنم مامان جونم تو استراحت كن
    قوي باش نشون بده كه تو يه دختر محكم و قوي هستي..

  6. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25762
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی...

    و یه موضوعی که امسال درگیرش شدم و خوب این باعث میشد علاوه بر دردی که میکشم گریه هام هم بشه یه مشکله دیگه....پارسال حس کردم میتونم با یکی از بچه های کلاس صمیمی بشم و این باعث شد که ناخاسته به کاراش علاقه مند بشم ....
    اخرای سال بود و بخاطر دعوایی که بین دو تا از بچه های حیلی صمیمی کلاسمون بود و یه سری مسایل دیگه...ما با هم در ارتباط نبودیم...
    بعد متوجه شدم که برای امسال میره فیروز اباد ...
    و چیز دیگه ای که هست علاقه ام به موسیقی...بعد از دو سال وقفه حالا دیگه اجازه ندارم موسیقی رو دنبال کنم...
    اخه فشار روحی از یکی دو طرف نیست...
    گاهی وقتا دیگه فقط منتظر مرگم تا منو از این وضعیت فلاکت بار نجات بده...

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25762
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی...

    و مشکل دیگه ای که مشکل اساسیمه و بخاطر اون.الان اینجام
    خده های بی موردمه...
    نمیتونم مستقیم با یه نفر حرف بزنم و نخندم....کاملا بی دلیل...
    خودم از این وضع متنفرم....
    و می دونم و مطمینم که توی زندگی اجتماعیم مشکل ایجاد میکنه...
    و این مشکل فقط بین دوستام یا خانواده یا افراد بزرگتر از خودم نیست....
    من همه جا اینطوری ام...
    ممنون میشم اگه کمکم کنید...

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : احساس پوچی...

    نقل قول نوشته اصلی توسط youtab نمایش پست ها
    و مشکل دیگه ای که مشکل اساسیمه و بخاطر اون.الان اینجام
    خده های بی موردمه...
    نمیتونم مستقیم با یه نفر حرف بزنم و نخندم....کاملا بی دلیل...
    خودم از این وضع متنفرم....
    و می دونم و مطمینم که توی زندگی اجتماعیم مشکل ایجاد میکنه...
    و این مشکل فقط بین دوستام یا خانواده یا افراد بزرگتر از خودم نیست....
    من همه جا اینطوری ام...
    ممنون میشم اگه کمکم کنید...
    منم مثل توام كلا خوشحالم هركي حرف ميزنه يا لبخند ميزنم يا كلا باهاش شوخي ميكنم كه آخرش به خنده ختم ميشه البته اين تو بحثهاي خودموني ايرادي نداره خيلي هم خوبه ولي سعي كن تو روابط اجتماعي كنترلش كني همه چي دست خودته با تمرين ميتوني اين مسئله رو هم حل كني جلو آينه با خودت صحبت كن تمرين كن
    توصيه من به تو اينه حالا كه نت داري و ميتوني اين جو مطالب رو سرچ كني درباره موسيقي درباره بالا بردن اعتماد بنفس و خيلي چيزهاي ديگه كه هم مشغول ميشي هم مطالعت ميره بالا به خودتم كمك زيادي ميكني

  10. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25762
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : احساس پوچی...

    بازم ممنون...هم بخاطر اینکه به حرفام گوش دادین....هم بخاطر راهکاری که ارایه دادین...
    سعی خودمو میکنم و تمرین میکنم...
    امیدوارم همه چی درست شه...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پول و یک دعوای دلچسب پولکی!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 01-16-2017, 03:54 PM
  2. ترس از امپول و جراحی
    توسط mr74 در انجمن مشاوره پزشکی
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 05-09-2015, 07:43 PM
  3. درباره روانشناسی پول و پولدار شدن!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-26-2013, 01:02 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد