اوایل مربوط میشه مثلا10 سال پیش شایدم بیشتر ازینکه برم بیرون از خونه احساس خجالت زیادی داشتم از بس سرم کف آسفالت بود گردن درد میشدم به هیچکی سلام نمیدادم بخاطر خجالت طوری شده بود که خونوادم فکر میکردن من سلام کردن بلد نیستم حتی تو خونه با اعضای خونواده به ندرت حرف میزدم آدم کم حرفی بودم تا اینکه رفتم سربازی که اونجا تازه مشکلاتم شروع شد اینکه بخوای ادا اطفار نظامیو این چیزارو انجام بدم خیلی خجالت میکشیدم بعضی وقتای بخاطر انجام ندادنش توبیخ میشدم اینا بگذرد بعد سربازی رفتم دانشگاه این احساس خجالت هنوزم بود وقتی استاد مثلا ازم میپرسید برای آشنایی خودتو معرفی کن نمیتونستم خیلی استرس داشتم وهیچ درسیو نمره های کنفرانسشو نمیگرفتم تا اینکه دانشگاهو تموم کردم دوباره وارد دانشگاه دیگه شدم که ایندفعه دانشگاش مختلط بود اونجا همش میرفتم اون ته ته کلاس قایم میشدم که کسی منو نبینه به مرور با همکلاسیهای پسر تا حدودی طبیعی شدم ولی همیشه از همکلاسیهای دخترم خیلی خجالت میکشیدم وقتی کسی از همکلاسیهای خانم بهم سلام میداد واقعا از خجالت رنگم گچ میشد وقتی کار اداری تو خود دانشگاه داشتم ومسئولش خانم بود به ندرت میرفتم واسه انجام دادنش کلا سعی میکردم از نظر درسی با هیچکدوم از خانما برخورد نکنم بلا خره این دورانم تموم شده رفت پی کارش الان بنظرم خجالتم کم شده ولی در مورد ارتباط با یک جنس مخالف واقعا مشکل دارم مخصوصا اگه دفعه اول باشه کسیو ببینم دیگه این خجالت ده برابر میشه.یکی دوبارم به اصرار خونواده واقوام واسه ازداوج در حد دیدن دختره رفتم اما اصلا نتونستم طرفو ببینم حتی نگاهشم نمیتونستم بکنم ازینکه بخوام واسه ازدواج با دختری اصلا حرف بزنم احساس ناتوانی میکنم تو یکی از دفعاتی که واسه دیدن یک دختری واسه امر ازدواج رفتم خود دختره درمورد رشته تحصیلیم سوال کرد ولی من نتونستم جوابشو بدم وخواهرم گفت بجای من.الان نمیدونم با این خجالنم باید چکارکنم