نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: روانشنــاسی موفقیـــت

883
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    روانشنــاسی موفقیـــت

    وقتی قوانین به شکل قابل فهم و ترجیحا به تعداد کمی وضع شوند، ساده تر و تاثیرگذارتر می توانند بر رفتارها، حالات و واکنش های مردم اثر بگذارند.

    کتاب " قوانین تفریق " اثر متیو مای می توانند شما را برای تلاش بیشتر و یافتن مسیری آسان تر به سمت آنچه می خواهید بدان برسید، یاری کنند :

    1 - آنچه از آن دست می کشید، دقیقا به اندازه آنچه حفظ می کنید، مهم است
    در دنیای امروز که سرشار از انواع و اقسام اطلاعات ریز و درشت است، نگرانی درباره از دست دادن اطلاعات همواره همراه ماست و به همین دلیل قانون اول تمام حرفش این است که اهداف کوچیکتر، ساده تر به دست می آیند و این ساده ترین طرح ها و کوتاه ترین سخنترانی ها هستند، که از همه تاثیرگذارترند.

    2 - ساده ترین قوانین کارسازترین آنها هستند
    وقتی قوانین هم ساده باشند، بهتر می توان نتیجه گرفت. ساده بودن در اینجا نه به مفهوم ساده گذشتن و سرهم بندی کردن که به معنای "قابل فهم" بودن است. پس براساس قانون دوم وقتی قوانین به شکل قابل فهم و ترجیحا به تعداد کمی وضع شوند، ساده تر و تاثیرگذارتر می توانند بر رفتارها، حالات و واکنش های مردم اثر بگذارند.

    3 - اطلاعات و داده ها را محدود کنید و به دیگران اجازه دهید تا خودشان به جواب برسند
    قانون سوم راجع به اطلاعاتی است که به شکل کاملا حرفه ای و ماهرانه به صورت ناقص به مخاطب داده می شود و در واقع این کار عامدانه است تا مخاطب را درگیر خود کرده و وی به دنبال پاسخ برود.حرف این قانون این است : گاهی شما می خواهید قابل فهم نباشید، آنقدری به مخاطب اطلاعات بدهید که کنجکاوی اش را جلب کنید و بعد بگذارید خودش باقی مراحل را طی کند. همه چیز را کف دستش نگذارید.

    4 - کمی محدودیت های هوشمندانه می تواند شما را خلاق تر کند
    بسیاری بر این باورند که محدودیت، خلاقیت می آورد و باعث می شود فکر آدمها به کار بیفتند که چگونه این محدودیت را بردارند که نتیجه اش همان خلاقیت و ابتکار می شود. البته باید توجه داشت که محدودیت ها باید هوشمندانه باشد، در غیر این صورت اگر انسان دستش باز نباشد و آزادی لازم را نداشته باشد، نمی توان از او انتظار نوآوری داشت.این قانون بر هوشمندانه بودن محدودیت ها تاکید می کند که بهترین راه شکوفایی استعدادها و بروز خلاقیت هاست.


    5 - باید حصاری را بشکند تا به دستاوردی غیرمنتظره برسید
    الگوها و روزمرگی ها زندگی را ساده می کنند و دردسری کلا برای کسی ندارند، اما براساس قانون پنجم شکستن الگوها و پشت سر گذاشتن روزمرگی ها شما را وادار به دیدن ابزارها و امکاناتی می کند که تا کنون زیر سایه الگو و روزمرگی ها پنهان شده بودند.

    6 - انجام کار به هر قیمتی همیشه بهتر از انجام ندادن کاری نیست
    اینکه سرمان شلوغ است و آنقدر کار داریم که به هیچ کاری نمی رسیم! و این نوع تفسیر ها معمولا راه بر ایده پردازی می بنند. حالا چرا؟ چون ما با تلقین این موضوع که خیلی سرمان شلوغ است و وقت سر خاراندن نداریم و این نوع افکار به افکار دیگر اجازه راه یافتن به مغزمان را نمی دهیم.

    قانون ششم حرفش ساده است : وقتی جایی منتظر چیز هستید به جای اینکه خود را درگیر فکرهای روزانه و یا افکار منفی کنید، سعی کنید به ایده های خلاقانه اجازه دهید به ذهنتان برسند.




    منبع: جاست لیدی

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    اولین گام موفقیت: تصمیم گیری

    انتخاب بین اهداف بی ارتباط مثل این می ماند که سیب را با پرتقال مقایسه کنید. با این استثنا که برحسب تعداد اهدافتان، مثل این می ماند که سیب را با پرتقال و فیل و پودر ماشین لباسشویی بخواهید مقایسه کنید.






    روانشناسی - تصمیمات ما زندگی ما را شکل می دهند. "آیا باید کارم را عوض کنم؟"، "کجا باید زندگی کنم؟"، "پولم را چطور سرمایه گذاری کنم؟" تصمیم گیری یکی از اصلی ترین مهارت ها در زندگی است و همه ما می توانیم در آن پیشرفت کنیم. در این مقاله، رویکردی بسیار ساده و سیستماتیک برای اتخاذ تصمیمات درست تر و هوشیارانه تر به شما معرفی می کنیم.
    بهترین مدل موجود برای تصمیم گیری


    این رویکرد بهترین مدل تصمیم گیری موجود است که به شما کمک می کند هر دو جنبه عینی و ذهنی موقعیت را ببینید و از همه وقایع، نقطه نظرات، باورها و توصیه ها استفاده کرده و بهترین تصمیم ممکن را بگیرید.

    5 عنصر اصلی این رویکرد از قرار زیر است:

    **مشکل یابی**اهداف**گزینه ها**نتایج**سبک سنگین کردن هادر این روش هر یک از 5 عنصر بالا باید جداگانه بررسی شود و از آنها برای روشن کردن و مرتب کردن افکارتان استفاده کنید.اجازه بدهید نگاهی به هریک از این عناصر بیندازیم.
    مشکل یابی


    پشت هر تصمیمی که می گیرید، سعی دارید که مشکلی را حل کنید. طریقه عنوان کردن مشکلتان، چارچوب تصمیم شما را مشخص می کند و جایگزین هایی که در نظر می گیرید و طریقه ارزیابی آنها را تعیین می کند. مطرح کردن صحیح مشکل اهمیت بسیار زیادی دارد چون روی کلیه افکار بعدیتان اثر می گذارد.با این وجود بسیاری از ما این مرحله را کلاً نادیده می گیریم. عنوان کردن مشکلات کار ساده ای است. هرچه مشکلتان بهتر تعریف شود حل کردن آن ساده تر خواهد شد.برایتان یک مثال می زنم. یکی از دوستانم علاقه زیادی به کار کردن در شرکتی داشت که آنجا استخدام بود اما از رئیسش متنفر بود. مشکلش این بود که استعفا بدهد یا آنجا بماند. به جای اینکه بین این دو مورد انتخاب کند، مشکلش را طور دیگری تعریف کرد که چطور شغلش را حفظ کند اما از شر رئیسش هم خلاص شود. او بیوگرافی رئیسش را برای جاهای دیگر فرستاد و برای شغلهای بالاتر برای او وقت مصاحبه گرفت. به این ترتیب رئیسش به شغل دیگری رفت و دوست من در همان شرکت ماند و به مقام قبلی رئیسش ارتقاء یافت. می بینید که تعریف هوشیارانه مشکلات نیاز به فکر کردن دقیق دارد.برای تعریف دوباره مشکلات می توانید از تکنیک های مختلف استفاده کنید. مثلا، از خودتان بپرسید "چرا این فکر را کردم؟" یا "چرا چنین احساسی داشتم؟"
    اهداف


    وقتی تعریف بهتری از مشکلتان به دست آوردید وقتش است که مشخص کنید که می خواهید با تصمیمتان چه کاری را انجام دهید.
    این قدم را هم اکثر ما اشتباه برمی داریم: به نظرمان اهدافمان کاملاً مشخص و واضح هستند و نیازی به بیان دوباره ندارند.اهداف عناصری هستند که تصمیم ما را هدایت می کنند. مشخص کردن آنها درک ما را از مشکل بهتر می کند و انتظاراتی را برای راه حل های ممکن به وجود می آورد. همچنین به شما کمک می کند وقتی می خواهید مشکلتان را برای بقیه توضیح دهید آنها را بهتر بیان کنید.پس بنشینید و اهدافتان را تا حد ممکن شفاف لیست کنید. چرا می خواهید شغلتان را عوض کنید؟ آیا به خاطر رئیستان است؟ شاید می خواهید ساعت کارتان کمتر شود؟ این دلایل را کاملاً واضح بنویسید.اگر اهدافتان به طور طبیعی به ذهنتان نیامد، پشت هم از خودتان بپرسید چرا؟ با این روش می توانید از دیدگاه های مختلف به اهدافتان نگاه کنید.
    گزینه‌هایتان را لیست کنید


    حالا که مشکلتان کاملاً مشخص شد و اهدافتان را هم تعیین کردید، وقتش است که گزینه هایتان را ارزیابی کنید و تصمیم بگیرید، درست است؟اما نه به این سرعت. اول باید گزینه ها و انتخاب هایی برای خودتان ایجاد کنید، آنها را گسترش بدهید و امکانات موجود را بررسی کنید. دقت کنید که به هیچ وجه نباید این مرحله را نادیده بگیرید.درواقع پیدا کردن انتخاب های بیشتر و بهتر خیلی بهتر از آن است که مجبور باشید بین دو گزینه انتخاب کنید.هیچوقت نباید اولین گزینه ای که به ذهنتان می رسد را انتخاب کنید و یا حتی به دو گزینه هم نباید بسنده کنید.برای خلق گزینه های جدید باید هرکدام از اهدافتان را در نظر بگیرید و بپرسید"چطور؟" یادتان باشد که گزینه هایتان باید تا می توانید زیاد باشد. برای تصمیمی که می‌خواهید بگیرید، همه انتخاب‌ها و گزینه‌های موجود را لیست کنید، آن را بیرون ذهنتان بکشانید و زمانی را به بررسی هر کدام به تنهایی اختصاص دهید.برای موفقیت بیشتر و پیشبرد بهتر برنامه تصمیم گیری تان پیشنهاد می کنیم که سوالات را بازنویسی کنید.روان شناسان معتقدند : برای اتخاذ یک تصمیم درست و منطقی مهم این است که سوالات درست بپرسید. هر مشکلی که دارید، سعی کنید آن را به سه یا چهار شکل مختلف بنویسید. اینکه خودتان را مجبور کنید به طرق مختلف به آن مشکل نگاه و فکر کنید باعث می‌توانید بتوانید راهکارهای متفاوتی نیز پیدا کنید.
    نتایج


    حالا وقت آن رسیده که بالاخره مزایا و فواید هرکدام از گزینه هایتان را ارزیابی کنید و اولین روش انجام این کار این است که نتایجی که هرکدام در بر خواهند داشت را ارزیابی کنید.هر کدام از گزینه ها را به طور جداگانه برداشته و نتایجی که انتخاب آن گزینه برایتان به همراه دارد را زیر آن یادداشت کنید. بااینکار تصمیمتان خیلی واضحتر و شفاف تر می شود.متاسفانه گفتن این خیلی ساده تر از انجام دادنش است. پیش بینی نتایج به طور کامل و دقیق کار بسیار دشواری است چون هیچکس از آینده خبر ندارد.پس حواستان باشد که این مرحله را به شوخی نگیرید. تا جاییکه می توانید واقع بینانه نتایج را بررسی کنید و از هر ابزاری که در دسترستان است برای این منظور استفاده کنید تا آینده ای شفاف تر برای هر گزینه ترسیم کنید. می توانید با افراد باتجربه مشورت کنید و از آنها اطلاعات بگیرید.همچنین به این فکر نکنید که باید یک گزینه را انتخاب کنید. در بررسی هر گزینه تصور کنید که آن گزینه انتخاب شده شماست و ببینید که چه احساسی درمورد آن دارد.برای موفقیت حتمی خود در این مرحله، راهکار ذیل نیزمی تواند مفید باشد؛ به گزینه ی انتخابی تان بعنوان یک آزمایش نگاه کنید: بدین صورت که:تصور کنید که قرار است برای تصمیمی که می‌گیرید به شما نمره بدهند ...بی تردید، چنین اندیشه ای باعث می شود که شما اتوماتیک‌وار توجه بیشتری به آن ‌کنید. بنویسید که چرا چنین تصمیمی گرفتید و بعد فکر کنید: "این یک امتحان است. من از پس آن برمی‌آیم و فرصت دیگری برای تغییر آن ندارم. بقیه قرار است تصمیم من را ببینند و به آن نمره بدهند". اینکار باعث می‌شود بیشتر به چرای تصمیمی که می‌گیرید فکر کنید و برنامه‌ها و دیدگاه‌های ضعیف را کنار بگذارید
    سبک و سنگین کردن


    اگر تا اینجا بدون اینکه به راه حلی دست پیدا کنید پیش آمده باشید یعنی تصمیمتان بسیار سخت است. همچنین می تواند به این دلیل باشد که اهداف متناقضی هم دارید باید به طور جدی بین آنها سبک و سنگین کنید.همانطور که ممکن است انتظار داشته اید، اینکار به هیچ وجه آسان نیست. انتخاب بین اهداف بی ارتباط مثل این می ماند که سیب را با پرتقال مقایسه کنید. با این استثنا که برحسب تعداد اهدافتان، مثل این می ماند که سیب را با پرتقال و فیل و پودر ماشین لباسشویی بخواهید مقایسه کنید.
    پس قبل از هر چیز وقت بسیار خوبی است که اهدافتان را دوباره بررسی کنید و سعی کنید با تکیه بر اطلاعاتی که تا اینجا جمع کرده اید، به طریقی آنها را ساده تر کنید. اگر باز هم کافی نبود و تصمیم برایتان مشخص نشده بود و نتوانستید با سبک سنگین کردن ذهنی به تصمیمتان برسید، نیاز به یک رویکرد سیستماتیک برای سبک سنگین کردنتان دارید.در چنین رویکردهایی شما نتایج را از هم جدا می کنید و به جای مقایسه هر گزینه با بقیه هرکدام را جداگانه سبک و سنگین می کنید.
    حرف آخر


    این فرایند تصمیم گیری شاید به نظرتان پرکار بیاید اما بعد از اینکه چند بار از آن استفاده کردید متوجه می شوید که اگر با نظم و دقت هر مرحله را طی کنید چندان وقت گیر نخواهد شد.یکی از ویژگی های جالب این روش این است که هرکدام از 5 عنصر به روشن کردن مراحل دیگر کمک می کند. وقتی نتایج را بررسی می کنید ممکن است به یک هدف جدید برسید یا با سبک و سنگین کردن ها ممکن است مجبور شید که مشکلتان را دوباره تعریف کنید. این یعنی باید مدام بین مراحل بالا و پایین بروید.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    تنبلی و ترس و رابطـه شان با موفقیــت

    وقتی با خود حساب می کنیم تغییرات در زندگی تا چه اندازه می تواند ما را آسیب پذیر کنند یا موجب شکست شوند، به طور داتی گرایش داریم در همین وضعیت باقی بمانیم.




    وقتی با خود حساب می کنیم تغییرات در زندگی تا چه اندازه می تواند ما را آسیب پذیر کنند یا موجب شکست شوند، به طور داتی گرایش داریم در همین وضعیت باقی بمانیم.


    اگر به طول زندگی خود تا به امروز نگاه کنید، متوجه می شوید خیلی وقت ها بوده است که آرزو داشته اید شجاع تر باشید، بیشتر به خود اعتماد و کمتر احتیاط و دو دو تا چهار کنید تا بتوانید تغییرات مورد نظر را در زندگی خود به وجود بیاورید. خیلی از مردم این حسرت ها، ترس و آرزوها را دارند.

    بیشتر آنها معتقدند اگر زمان به عقب بر می گشت حتما با خطرپذیری بیشتری کار و زندگی می کردند. اغلب اوقات می دانیم چه می خواهیم اما هنوز آن را انجام نداده ایم. چرا؟ زیرا به طور ذاتی محافظه کار هستیم و می ترسیم نقطه ضعف هایمان رو شوند. وضع موجود با اینکه خیلی رضایت بخش نیست اما راحت تر، کم خطرتر و بی دردسرتر به نظرمان می رسد.
    تحیقات ثابت کرده اند برای انسان بسیار راحت است در همین وضعیت موجود بماند، دهانش را ببندد و به همان روش همیشگی پیش برود تا اینکه تغییراتی در زندگی ایجاد یا حرف هایش را بازگو کند.
    وقتی با خود حساب می کنیم تغییرات در زندگی تا چه اندازه می تواند ما را آسیب پذیر کنند یا موجب شکست شوند، به طور داتی گرایش داریم در همین وضعیت باقی بمانیم.

    1. همیشه احتمال می دهیم همه چیز بد پیش می رود
    همان طور که «دانیل خانمان» در کتاب «فکر کردن، سریع و آرام» نوشته است، وقتی به ریسکی در زندگی خود فکر می کنیم، همیشه شکست ها بیشتر از موفقیت ها در ذهنمان نقش می بندند. ما همیشه به تمرکز روی مسایلی گرایش داریم که بد پیش می روند مسایلی که باعث شکست یا قربانی شدن ما می شوند نه مواردی که موفقیت در بر دارند. همین تمرکز غلط است که منجر به کژ داوری می شود. واقعیت این است که خطرات کاری که هنوز انجام نشده است به آن اندازه ای نیست که انسان برای خود متصور می شود.

    2. ما در تصور عواقب کارهای اشتباه زیاده روی می کنیم
    این چیزی است که کارشناسان به آن «فاجعه هراسی» می گویند. به واسطه این طرزفکر، انسان بدترین سناریو را برای کارهای در دست انجام در ذهن خود متصور می شود و فکر می کند که ای وای اگر کاری اشتباه پیش برود دیگر او قادر به کنترل شرایط نیست و همه چیز در بدترین حالت ممکن پیش خواهد رفت. خیر! این گونه نیست. ما انسان هستیم و روی کارها و شرایط می توانیم تا حدی کنترل داشته باشیم. اگر کاری بد پیش رفت، کنترل آن را به دست بگیرید و دوباره به مسیر درست بازگردانید. نیازی به اغراق و هیجان های منفی نیست. همیشه انسان ها تصور می کنند بی پول یا از خانواده و دوستان طرد می شوند. حالا شاید به این بدی هم تصویرسازی نکنید اما انسان عادت دارد در خطرات احتمالی بالفعل کردن تصمیمات خود بدترین تصورات را داشته باشد. به همین دلیل نمی تواند توانایی های خود را بشناسد و آنها را در مسیر موفقیت پرورش دهد.

    3. ما خودمان را در کنترل عواقب خطرهایمان دست کم می گیریم
    این فاکتور با مواردی که در بالا ذکر کردیم مرتبط است اما بیش از آن به توانایی های کلی انسان مربوط می شود. با اینکه دوست نداریم این حرف را بزنیم، اما مجرمان اصلی خانم ها هستند که کمتر خودشان را قبول و توانایی هایشان را باور دارند. بیشتر مواقع با بدگمانی به آینده کار خود نگاه می کنیم و تصور می کنیم نمی توانیم از عهده مشکلات آن بر بیاییم. به همین دلیل،میگناirدر همین شرایط باقی می مانیم و باور نداریم که می توانیم با مشکلات مسیر خود رودررو شویم. شاید شما هم با خانم هایی روبه رو شده باشید که حاضر نیستند مسوولیت مدیریتی به عهده بگیرند زیرا از عواقب آن می هراسند. این گونه افراد همیشه توانایی های خود را نادیده می گیرند و به استعدادهای ذاتی خود هیچ توجهی ندارند.
    4. ما هزینه های تنبلی و عدم فعالیت خود را نادیده می گیریم و به همین وضعیت موجود می چسبیم
    همیشه خودمان را با این جمله گول می زنیم که «این خیلی هم بد نیست» و امید داریم با گذشت زمان همه چیز بهتر شود. این مساله را نیز اینگونه برای خود حل می کنیم که وضعیت موجود بسیار هم خوب است. باید بدانید اگر شرایط در حال حاضر بد باشد با گذشت زمان بدتر می شود نه بهتر!باید کمی به خود تکان دهیم و سعی کنیم با تصمیمات درست در مسیر بهتر قدم بگذاریم. این چهار تمایل انسان ها دست در دست یگدیگر باعث می شوند تا انسان هایی که تصور می کنیم باهوش هستند، در همین چرخه محدود زندگی خود باقی بمانند و برای تغییر آن هیچ تلاشی نکنند. بنابراین برای دانستن اینکه چه خطرهایی ارزش انجام دارند سوالات زیر را از خود بپرسید:
    1. اگر شجاعت بیشتری داشته باشم چه کارهایی انجام می دهم؟
    2. منفعل بودن و تنبلی های من از اکنون تا یک سال آینده چه هزینه هایی برای من خواهد داشت؟
    3. کجا ترس های من از شکست باعث شده است تا ریسک انجام آن را برای خود بزرگ کنم و به واسطه آن هیچ اقدامی برای ایجاد تغییر در زندگی انجام ندهم؟

    به هر پاسخی که به ذهنتان خطور می کند توجه کنید. این پاسخ ها تصویر روشنی از آینده در خود دارند. همچنین می توانید به واسطه آنها برای انجام اصلاحات شجاعت بیشتری پیدا کنید. باید باور کنید انسان بیشتر از آنچه تصور می کند قدرت و توانایی دارد.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    آیا رابطه ای بین قد و موفقيت وجود دارد؟

    شايد افراد قدبلند راحت‌تر کار پيدا کنند، اما ممکن است به دليل نداشتن مهارت کافي کارشان را از دست بدهند. در صفحه «موفقيت» اين هفته به اين موضوع پرداخته ايم.
    آيا قد شما موفقيتتان را تحت?تاثير خودش قرار مي‌دهد؟ اگر اين‌طور است، چرا و چگونه؟ آيا بلندقدها واقعا باهوش‌ترند؟ اين سوال‌هايي است که ممکن است براي شما هم پيش آمده باشد...


    اين خيلي هم عجيب نيست؛ چون در دنياي امروز درباره بلندي و کوتاهي قد افراد و تاثير اين عامل بر جلوه‌گري و موفقيت افراد اظهارنظرهاي متفاوتي مي‌شنويم. نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد بلندقدها، چه مرد و چه زن، در پيداکردن شغل، خوش‌شانس‌تر از افراد كوتاه‌قد هستند در حالي که خيلي از افراد كوتاه‌قد در شغلشان از بلندقدها بسيار موفق‌ترند. شايد افراد قدبلند راحت‌تر کار پيدا کنند، اما ممکن است به دليل نداشتن مهارت کافي کارشان را از دست بدهند. در صفحه «موفقيت» اين هفته به اين موضوع پرداخته ايم.





    پرسشي از دکتر پرويز رزاقي روان‌شناس


    هـرکـه قـدش بـيـش، بـخـتـش بـيـشـتـر؟



    «آلفرد ادلر، روان‌شناس بنام اتريشي، در يك خانواده ثروتمند به دنيا آمد. او كودكي خوبي نداشت. ادلر اندام كوچكي داشت، بيمار بود و خانواده‌اش طردش كرده بودند، اما با جديت كار كرد و در بين همسالانش محبوبيت به دست آورد و اين موفقيت ادامه پيدا كرد.» دكتر پرويز رزاقي، روان‌شناس، از او مثال مي‌زند تا بگويد به بهانه قد بلند نبودن، نبايد به اين نتيجه رسيد كه نمي‌توان موفق بود. با ايشان در مورد اين موضوع گفت‌وگو كرده‌ايم.


    سلامت: تا به حال تحقيقي انجام شده که بتواند به صورت علمي ثابت کند قد روي موفقيت افراد تاثير دارد؟


    ببينيد، آب در دماي 98 درجه سانتي‌گراد جوش مي‌آيد و اين پديده از لحاظ علمي ثابت شده در حالي كه رابطه بين قد بلند و موفقيت افراد از نظر علمي اثبات نشده است، اما تحقيقات مطرح شده در اين زمينه‌ نشان مي‌دهد افراد قد بلند در جوامع مختلف احساس بهتري به خودشان و موقعيت اجتماعي‌شان دارند كه اين احساس بهتر، باعث بروز رفتار بهتر و مناسب‌تري مي‌شود؛ رفتاري كه مي‌تواند موفقيت را براي آنها رقم بزند، بنابراين موفقيت آنها ناشي از قد بلندشان نيست، بلكه در اصل ناشي از احساسي است كه به خودشان داشته‌اند. مثلا اگر دقت كنيد مي‌بينيد بين دخترهاي هم سن و سال بلندقدترها بيشتر مورد توجه هستند و بيشتر به آنها به عنوان رهبر يك گروه توجه مي‌شود.


    سلامت: يعني فرد قد بلند راحت‌تر و شايد بدون کمترين تلاشي جلب توجه مي‌کند؟


    بله، اما فرد كوتاه قد اگر مي‌‌خواهد توجه بيشتري را جلب كند، بايد بر ساير توانايي‌هاي خود تمركز داشته باشد و آنها را بالا ببرد، مثلا از نظر علمي خودش را مطرح كند يا از نظر مالي وضعيتي پيدا كند كه مورد توجه قرار بگيرد يا روي بالا بردن قدرت كلامي يا ارتباط‌هايش متمركز شود.


    البته هميشه هم اين اتفاق نمي‌افتد، مثلا مراجعي داشتم كه يك آقايي بود با 1 متر و 90 سانتي‌متر قد. وقتي وارد مطب شد، ديدم با اين قدبلندش يك كفش پاشنه تخم‌مرغي هم پوشيده تا بلندتر به نظر برسد. وقتي علت را پرسيدم، گفت: «احساس مي‌كنم 5/1 متر زيرزمين هستم!» وقتي اين فرد را روانكاوي و روان‌درماني كردم؛ متوجه شدم در دوران كودكي، چاق و قد كوتاه بوده و هميشه دوستانش او را مسخره مي‌كرده‌اند و هنوز همان فرد کوتوله درونش زندگي مي‌کند!


    سلامت: به نظر مي‌رسد قد بلند براي مردان و در جامعه مردانه عامل مهم‌تري است؟


    بله، طبيعي هم است زيرا به مردان احساس توانمندي و احساس قدرت بيشتر مي‌دهد؛ شبيه احساسي مثل داشتن يك اتومبيل 100 يا 200 ميليوني كه باعث مي‌شود فرد احساس قدرت كند.


    سلامت: زنان به اين نوع احساس توانمندي و قدرت نياز ندارند؟


    چرا، اما بايد بگويم در اين مقوله تفاوت جنسيتي حاكم است. مردها بيشتر به «قدرت» نياز دارند و خانم‌ها به «پذيرفته‌شدن» و «دوست‌‌داشته‌شدن». زنان نياز دارند ديگران آنها را بپذيرند و به آنها محبت كنند.


    سلامت: پس چرا ميل به داشتن قد بلند بين خانم‌ها و به‌خصوص دختران هم زياد شده است؟


    خانم‌ها بيشتر دنبال متوسط قد در جامعه هستند و نه قد بلند! اتفاقا من خانم‌هاي زيادي را ديده‌ام كه قدبلند باعث بروز احساس منفي در آنها شده بود تا جايي كه به تنهايي تن داده‌ بودند چون اعتقاد داشتند بايد فردي هم قدشان پيدا شود تا با آنها ازدواج كند.


    سلامت: مي‌گويند يكي از مشكلات احساسي و رواني‌اي كه ناپلئون بناپارت داشت، قد كوتاهش بود. آيا درست است و اين موضوع را مي‌توان به ديگران هم تعميم داد؟



    نه، بناپارت فقط قد كوتاهي نداشت، وضعيت‌ خانوادگي او هم مناسب نبود. در يک خانواده پرجمعيت و فقير بزرگ شده بود، مادرش احساس حقارت داشت و خيلي مسايل ديگر که شايد قد يکي از کمرنگ‌ترين آنها بود.


    سلامت: پس فقط يك عامل نمي‌تواند باعث عقده حقارت يا مشکلات رواني و... شود؟


    نه! قد فقط يك عامل است و نمي‌توان گفت حتما باعث ايجاد عقده حقارت در همه شود، اما مثلا «آلفرد ادلر»، يکي از پيشگامان علم روان‌شناسي كه عقده حقارت را مطرح مي‌کند، خودش کسي بوده که در زمان کودکي قد كوتاهي داشته و چاق بوده و در مدرسه مورد تمسخر ديگران قرار مي‌گرفته است. اما تلاش کرد و نتيجه‌اش شد روان‌شناس بزرگي که اين مشکل را مطرح و بررسي مي‌کند.


    سلامت: به هر حال قد کوتاه‌تر از متوسط، محدوديت‌هايي براي افراد به‌خصوص آقايان ايجاد مي‌کند. راهکار خارج شدن از اين وضعيت چيست؟ اصلا وجود دارد؟


    بله، بايد روي توانمندي‌هايمان تمركز و تفكر مثبت را در خودمان تقويت كنيم.


    سلامت: براي بچه‌ها چه بايد كرد؟



    اگر متوجه شديم كودك ما قد كوتاه‌تري نسبت به هم سن و سال‌هايش دارد، بايد تحت‌نظر متخصص غدد قرارگيرد. در مرحله بعد مي‌توان رفتار مثبت را تقويت و او را در رشته‌هاي خاصي توانمند و به سمت رفتاري تشويق كرد كه باعث موفقيتش مي‌شود. بايد توانمند‌ي‌هاي مثبتش را به او يادآوري كرد و خودش را براي خودش مثال زد.


    سلامت: در مورد افراد بزرگسال چه مي‌توان کرد؟


    اين موضوع را به افراد بزرگسال هم مي‌توان يادآوري كرد كه هر فردي خصوصيات فيزيكي خاص خودش را دارد كه نمي‌توان خيلي آنها را تغيير داد. مثلا خصوصيتي مثل قد را مثل وزن نمي‌توان بالا و پايينش برد، اما مي‌توان با توانمند كردن خود، احساس مثبتي درباره خود به وجود آورد، احساسي كه باعث بروز رفتار درست و در نتيجه موفقيت ‌شود.


    رابطه قد و خوشايندهاي ما


    قد در روابط خصوصي افراد هم تاثيرگذار است؛ بيشتر خانم‌ها ترجيح مي‌دهند مردي را انتخاب کنند که از خودشان بلندتر باشد و مردان زناني را مي‌پسندند كه قد بلندي ندارند و شيوه صحبت کردنشان احساسي‌تر است. مردان برخلاف زنان، توجه چندان زيادي به قد طرف مقابلشان ندارند حتي اگر خودشان کمي از حد معمول هم قدبلندتر باشند.



    رابطه قد و هوش


    نتايج خيلي از بررسي‌ها به علت قضاوت زودهنگام و توجه صرف انجام‌دهندگان آنها به شرايط ظاهري، اين نظريه را مطرح مي‌كنند که بلندقدها به سادگي مي‌توانند بسيار موفق‌تر از آنهايي باشند که قدشان کوتاه است. اين روش مي‌تواند براي مشاهده دنياي اطراف، روش جالبي باشد اما خيلي سطحي است چون با نگاهي دقيق‌تر به اين نظريه درمي‌يابيم تنها علت بلندقدتر بودن برخي افراد، به دليل ژنتيک نيست بلکه شرايط اقتصادي و اجتماعي جامعه و خانواده‌ هم در اين زمينه تاثير دارد. بچه‌هاي طبقه محروم جامعه موادغذايي و ويتامين‌هاي لازم براي رشد را دريافت نمي‌كنند. بسياري از آنها حتي در دوره جنيني و دوره خردسالي هم از موادغذايي و ويتامين‌هاي ضروري محروم بوده‌اند. چنين شرايطي، نه تنها روي قد بلكه روي ذهن و توانايي‌ فکرکردن و يادگيري كودكان نيز تاثير دارد. اين شواهد خود مي‌تواند دليل واضحي باشد بر اهميت تغذيه مادران در دوران بارداري و سرنوشت بچه‌هاي اين مادران که فرزندان آينده سرزمين ما هستند. اين‌طور نيست؟


    شايد تا اينجا به اين نتيجه رسيده باشيم که بلندقدها خوش‌شانس‌تر و موفق‌تر هستند، اما با تمام اين اوصاف، آنچه براي موفق شدن مهم و ضروري است، بلنداي همت افراد است. شايد فردي بلندقد باشيد که همتتان قد نکشيده يا برعکس. آنچه امروز «اصغر فرهادي» را به فردي موفق تبديل کرده، نه قد او- نسبتا جزو مردان کوتاه محسوب مي‌شود- که همت بلندش است.



    کارمندان قدبلند موفق ترند؟


    به نظر مي‌رسد کارفرمايان هم هنگام انتخاب کارمندانشان ناخودآگاه قد افراد را زير نظر مي‌گيرند و در زمان تصميم‌گيري، نمره بيشتر را به افراد قد بلند مي‌دهند. نکته جالبي هم که اين قضيه را تاييد مي‌کند، اين است که بين 28 رييس‌جمهور آمريکا در بين سال‌هاي 1790 تا2011، 18 نفر از آنها بلندتر از افرادي بودند که کنار زده شدند.




    قد براي شما مهم است؟


    با همه اين احوال نظر شما درباره قد افراد چيست؟ آيا قد آنها مساله بسيار مهمي براي شماست؟ ايا فکر مي‌کنيد افراد قدبلند باهوش‌ترند و قابليت‌هاي بيشتري براي برقراري روابط اجتماعي دارند؟ خجالت نکشيد و صادق باشيد. بسياري از کوتاه قدها را به مشکلي چون مشکل ناپلئون بناپارت متهم مي‌کنند. قدكوتاه اين سردار پر آوازه فرانسوي خيلي وقت‌ها او را رنج داد، تا جايي که بسياري از روان‌شناسان ريشه مشکلات عصبي و رفتاري‌اش را در قد کوتاه او مي‌دانستند.


    اگر بخواهيم تمام باورها را درباره قد مرور کنيم، به خياباني بي‌انتها مي‌رسيم. نظرها مختلف و گاهي بسيار متناقض با يکديگر هستند اما مرور اين مطلب حداقل نيشگوني است بر ذهن شما که نمي‌خواهد به تمام جنبه‌هاي يک موضوع فکر کند و مي‌خواهد ساده و راحت تصميم بگيرد و قضاوت کند مثل اينکه «قد بلندها خوش شانس‌تر و موفق‌ترند!»


    اگر به طور نظري هم به اين موضوع نگاه کنيم، مي‌بينيم اهميت دادن به قد، نه در ميان انسان‌ها بلکه در ميان ديگر جانداران هم وجود دارد؛ حيوانات هم از قد و هيبت خود به عنوان مشخصه‌اي در جنگ و پرواز استفاده مي‌کنند. هرچند بسياري از محققان قوانين حاکم بر طبيعت را بسيار قوي‌تر از نيروي حيوانات مي‌دانند اما جامعه‌شناسان معتقدند بلندي قد به اندازه قدرت بدني مي‌تواند احترام و ترس بيشتري را در طرف مقابل برانگيزد.


    بروک شيلد: اين خانم بلندبالا با قدي حدود 183سانتي?متر در زمينه هنرپيشگي در سال‌هاي جواني بسيار درخشيد. بروک شيلد پس از آن با تنيسور معروف آندره آغاسي ازدواج کرد. در حال حاضر وي يکي از خانم‌هاي سرشناس در زمينه بازيگري و همچنين تجارت است؛ البته با قدي بلند.


    پيتر ميهو: يکي از قدبلندترين افراد مشهور است. او تصويرساز فيلم معروف جنگ ستارگان است. قد پيتر حدود 2 متر و 6 سانتي?متر است. او مي‌گويد فيلم معروف جنگ ستارگان برايش چندان هم معروف نبوده، ضمن تصويرسازي قدبلند پيتر از هر موضوع ديگري بحث‌برانگيز‌تر بوده است.


    برد گرت: به خاطر بازي در فيلم «همه ريموند را دوست دارند» تبديل به چهره مشهوري شد، اما علت ديگر معروف‌شدن گرت، قد بسيار بلند او در مقايسه با ساير هنرپيشه‌هاست. وي با قد حدود 2 متر و 4 سانتي?متر يکي از معروف‌ترين هنرپيشه‌هاي هاليوود است.


    بريجيت نيلسون: در فهرست بالابلندهاست با قدي حدود 184سانتي?متر. اين خانم هنرپيشه با بازي در سري فيلم‌هاي راکي به محبوبيت رسيد و بعد از آن راکي يا همان سيلوستر استالونه خودمان با اين خانم قدبلند به شراکت تجاري رسيدند که سال‌ها دوام داشت.


    فرانکلين روزولت: اين رييس?جمهور آمريکا که 4 بار پياپي در اين سمت انتخاب شد از نظر قدي هم متمايز بود، حدود 184سانتي?متر.


    بيل کلينتون: او اگرچه در زمينه سياست نمره چندان بالايي نمي‌گيرد اما در ميان رؤساي جمهور آمريکا قطعا او يکي از بلندترين‌ها به حساب مي‌آيد.


    آبراهام لينکلن: نفر آخر بلندقدهاي کاخ سفيد، آبراهام لينکلن با قدي حدود 166?سانتي?متر است.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    راه هایی برای، از ته دل خوشحال شدن از موفقیت دیگران

    حسادت، دشمنی و خشم نسبت به آنها و همچنین خودتان، در شما ریشه دوانده و کم‌کم همه وجودتان را می‌گیرد اما وقتی با آن افراد روبه‌رو می‌شوید و می‌خواهید به آنها تبریک بگویید، این احساسات منفی را را با نقاب لبخند می‌پوشانید.


    برای همه اتفاق افتاده است.
    زندگی خوب است تا اینکه یکدفعه، کسی که می‌شناسید کارش حسابی می‌گیرد. یک نفر دیگر با فردی بسیار عالی و موقعیتی فوق‌العاده ازدواج می‌کند. یک نفر دیگر کاری عالی که همیشه دوست داشت را پیدا می‌کند. و شما هنوز در کاری هستید که از آن متنفرید، بدهی‌هایتان روز به روز بیشتر می‌شود و هنوز هم نتوانسته‌اید شریک‌زندگی مناسب خود را پیدا کنید. حسادت، دشمنی و خشم نسبت به آنها و همچنین خودتان، در شما ریشه دوانده و کم‌کم همه وجودتان را می‌گیرد اما وقتی با آن افراد روبه‌رو می‌شوید و می‌خواهید به آنها تبریک بگویید، این احساسات منفی را را با نقاب لبخند می‌پوشانید.
    با خودتان فکر می‌کنید، «چرا من نه؟»
    زندگی عادلانه نیست!
    اما این همه حسادت برای چه؟
    آیا نمی‌شود نه تنها از ته دل برای موفقیت دیگران خوشحال شویم بلکه از خودمان هم راضی و خوشنود باشیم؟
    آیا امکان‌پذیر است؟
    آیا خواستن هر دوی اینها بیش از اندازه است؟
    اینجا به دو راه برای فکر کردن به آن اشاره می‌کنیم و بعد از آن یک روش خیلی بزرگ‌تر مطرح می‌کنیم که دید شما نسبت به همه چیز را تغییر می‌دهد. اول، هر کاری را قبل از اینکه خیلی «بزرگ» شوند، تحسین کنید. هیچ موفقیتی یک شبه به دست نیامده است. مردم یک بوکسور را می‌بینند که ۲ دقیقه وارد رینگ می‌شود، و آخر روز ۵۰۰،۰۰۰ دلار دستمزد می‌گیرد. ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار! هیچ کس نیست که این را نخواهد. اما این واقعاً ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار نبوده است. ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای سال‌ها و سال‌ها تمرین کردن، عرق ریختن، خون ریختن، کتک خوردن، کبود شدن، درد کشیدن، سردرگم بودن درمورد اینکه آیا این کار واقعاً به دردتان می‌خورد ، آیا ارزشش را دارد، سال‌ها اشک ریختن، افسردگی، شک، ترس، زود بیدار شدن، دویدن، نخوردن چیزهایی که دوست دارید، تحمل فشارهای زیاد، شنیدن کُری‌های حریفان، جراحی زخم‌ها و آسیب‌ها، هزینه کردن برای مربی، احساس تهوع در اتاق رختکن، انتظار شروع مسابقه، انتظارات طرفداران و فشاری که روی شما وارد می‌کند، ترس از حریف که قصد صدمه زدن به شما را دارد و خیلی خیلی چیزهای دیگر. بله، در ظاهر به نظر می‌رسد که موفقیت هر فردی فوری به دست آمده است، اما به‌ندرت اینطور است. کمی به آن فکر کنید.
    مسیری که آنها را به آنجا رسانده است را تحسین کنید. خود همین به تنهایی کمی از نیش حسادتتان را کمتر می‌کند. این اولین راهکار بود، تحسین روند و مسیر کار فرد موفق.
    دومین چیزی که طبیعتاً به دنبال آن می‌آید؟
    بگذارید این روند کار به شما انگیزه دهد. تا جاییکه می‌توانید سعی کنید از آن درس بگیرید. بگذارید آن مسیر موفقیت به شما انگیزه دهد نظم بیشتری به کارهایتان بدهید.
    حالا آن روش بزرگ! شاید خیلی از شما صفحه را پایین آورده‌اید که فقط آن روش بزرگ را بخوانید، اما اگر اینکار را کرده‌اید و الان مشغول خواندن این جملات هستید، دوباره به بالای صفحه برگردید و مطلب را به ترتیب خوانده و دنبال کنید. ما هیچ جمله‌ای درمورد آن روش بزرگ را مشخص ننوشته‌ایم، یعنی نه زیرش خط کشیده‌ایم نه رنگ آن را تغییر داده‌ایم که چشم شما را نگیرد. فقط اگر خط به خط مطلب را دنبال کنید به آن می‌رسید. خوب.
    حالا برسیم به آن راهکار بزرگ. یک چیزی که واقعاً باید بفهمید این است که موفقیت آنها چیزی از سهم شما از آن کیک کم نمی‌کند. درواقع کیکی وجود ندارد. ما از کیک بعنوان استعاره استفاده کردیم تا بفهمید که طرزفکر اشتباهتان کجا بوده است. ما همیشه فکر می‌کنیم مردم به فلان چیز و بهمان چیز می‌رسند اما ما هیچوقت نمی‌رسیم. وقتی کسی به چیزی می‌رسد، از چیزهایی که ما می‌توانیم به آن برسیم کم نمی‌کند. کمی به آن فکر کنید. ما به این دلیل زود حسادت می‌کنیم که احساس می‌کنیم وقتی کسی به چیزی می‌رسد دیگر ما نمی‌توانیم به آن برسیم. انگار آن چیز را از ما می‌گیرند و دور می‌کنند. این طرزفکر آگاهانه نیست. یک مثال کلاسیک می‌زنیم. آرش علاقه زیادی به سارا دارد. آنها کمی با هم معاشرت کردند اما هیچ چیز جدی بینشان اتفاق نیفتاد. آرش نمی‌خواست وارد اقدام جدی شود. در این میان، سارا یک نفر را پیدا می‌کند و با او ازدواج می‌کند. واکنش کلاسیک آرش؟ حسادت، دشمنی، خشم به شوهر سارا، و به دنبال آن افسوس خوردن برای اینکه باید زودتر وارد عمل می‌شد و تکانی به خود می‌داد و اینکه دیگر هیچوقت با کسی مثل سارا برخورد نخواهد کرد.
    اجازه بدهید سوال بپرسیم. تصور کنید به اندازه یک وان حمام پاپکُرن در سینما به شما می‌دهند. بله، می‌دانم کمی غیرواقعی است اما کمی تحمل کنید. واقعاً دوست دارید آن پاپکرن را مزه کنید به همین دلیل یکی از آنها را از وان با دستتان برمی‌دارید، به سمت دهانتان می‌آورید و بعد تصادفاً از دستتان می‌افتد روی زمین. آیا خودتان را به زمین می‌اندازید و شروع می‌کنید به گریه کردن؟ یا دستتان را دراز می‌کنید تا یک پاپکرن دیگر از وان بردارید؟
    مشخص است که منظورمان این نیست که سارا یک تکه پاپکرن است. مطمئنیم که متوجه منظورمان شده‌اید. محدود بود فکرمان باعث می‌شود وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، آسیب‌پذیرتر شویم.
    باید ذهنمان را تا جایی گسترده کنیم که بفهمیم دستاوردها و موفقیت‌های دیگران مساوی با شکست ما نیست.ميگنا دات آي آر.«پاپکرن»های زیاد دیگری بیرون برای ما وجود دارد و وقتی این را بدانیم ناراحت نخواهیم شد.
    دیگر آنقدر به آن موفقیت‌ها فکر نمی‌کنیم، دوباره و دوباره آن را در ذهنمان باز نمی‌کنیم و اینطور فکر نمی‌کنیم که انگار چیزی را از دست داده‌ایم.
    از آن می‌گذریم چون می‌دانیم فرصت‌های زیادی برای ما وجود دارد. فقط باید مسیری که آنها را به آنجا رسانده تحسین کنیم، اجازه بدهیم آن مسیر به ما انگیزه دهد و بدانیم که فرصت‌هایی بیشتر از حد کافی برای ما وجود دارد. وقتی اینها را بدانیم، وقتی خبر موفقیت کسی را بشنوید، واقعاً خوشحال خواهید شد.
    این حس شادی از ته دل برای دیگران بسیار لذت‌بخش است. در کنار آن برای خودتان هم خوشحال می‌شوید زیرا آنها فرصت‌های «ممکنی» که در اختیار شما هم هست را نشانتان داده‌اند.

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    افراد موفق صبح ها را چگونه می گذرانند؟

    برای آنکه عادتی برای خود بسازید، به برنامه خود وفادار بمانید، یادداشت برداری کنید و به خودتان جایزه های کوچکی برای زود بیدار شدن بدهید.

    یک عادت برای خود بسازید: «این مهمترین مرحله است.» واندرکم می گوید برای آنکه عادتی برای خود بسازید، به برنامه خود وفادار بمانید، یادداشت برداری کنید و به خودتان جایزه های کوچکی برای زود بیدار شدن بدهید.

    ادیتورهای سایت یاهو این مقاله را به عنوان مقاله محبوب سال 2012 انتخاب کرده اند. این مقاله ابتدا در ماه ژوئن در بخش کسب و کار های کوچک سایت قرار گرفت و یکی از محبوب ترین مقالات سایت بود.

    خوانندگان ترفندهای خودشان را با هم رد و بدل کردند در مورد اینکه صبح ها چه کاری انجام دهند بهتر است و چرا. یک کاربر گفته بود: «من در یک مزرعه لبنیاتی بزرگ شدم و بدون آنکه انتخاب خودم باشد، صبح ها خیلی زود بیدار می شدم. اکنون که 52 سال دارم هم صبح ها ساعت 4 بیدار می شود و برای پیاده روی 5 مایلی ساعت 4:30 از خانه بیرون می زنم.»

    به گزارش برترین ها لورا واندرکم نویسنده می گوید: «یک شبانه روز 24 ساعت مساوی دارد، ولی هر ساعت بطور مساوی آفریده نشده است.» او به پژوهش خود، نظرات مسئولین اجرایی و علوم جدید درباره اراده در کتاب اینترنتی آتی خود در مورد این مسئله حرف می زند که "موفق ترین افراد قبل از صبحانه چه می کنند؟" واندرکم می گوید استفاده هوشمندانه از صبح زود کاری است که اغلب افراد موفق انجام می دهند.

    او در کتابش می نویسد: «استفاده از صبح برابر است با همان توصیه مالی سالمی که باید قبل از فکر کردن به پول، به آن فکر کنید. اگر برای جمع کردن پولی که برایتان مانده است تا آخر ماه صبر کنید، هیچ چیزی برای شما نمی ماند. همچنین اگر برای انجام کارهای معنادار و نه ضروری مثل ورزش کردن، دعا خواندن و فکر کردن به پیشرفت در کار و توسعه سازمانتان، یا وقت گذراندن با خانواده خود، تا آخر روز صبر کنید، شاید هیچکدام اینها اتفاق نیفتد. اگر قرار است این اتفاقات بیفتند باید اول از همه انجام شوند.»

    ولی اگر شما ذاتاً مثل جغدها شب ها بیدار می مانید چه؟ واندرکم توضیح می دهد که تقریباً برای همه امید هست.

    حدود 10 تا 20 درصد از افراد مثل جغدها شب ها بیدار می مانند. پیروی نکردن از برنامه و زمان بندی برای این افراد اصلاً عاقلانه نیست – آنها باید شغل ها و روش های کاری و نحوه رسیدگی به خانواده را به همین طریق انتخاب کنند. من فکر می کنم که آموزش به خودتان برای نزدیک شدن به مسائل شادتر می تواند مزایایی داشته باشد.

    واندرکم در کتاب خود یک فرآیند 5 مرحله ای برای کمک به خود در تغییر عادت بیدار شدن با کمترین مشکل می دهد:

    زمان خود را در طول روز رصد کنید: «بخشی از بهتر گذراندن زمان دانستن این است که چگونه این زمان را سپری می کنید. تا آنجا که می توانید کارهایی که انجام می دهید را بنویسید و هر چه جزئیات بیشتری بنویسید بیشتر برایتان مفید است.»

    یک صبح عالی را تجسم کنید: «از خودتان بپرسید که یک صبح عالی برای شما چگونه است. این به شما الهام می دهد. بعضی افراد از زمانی که در صبح زود دارند برای نوشتن استفاده می کنند، بعضی ها مدیتیشن می کنند. بعضی دیگر هم به کارهای جنبی خود می رسند.»

    در مورد یک استراتژی برای کارهایتان فکر کنید: «یک برنامه برای صبحتان بریزید. چه کارهایی باید انجام دهید تا بتوانید برنامه خود را عملی کنید؟ چه زمانی باید بیدار شوید؟ و مهمتر از همه این است که شب ها چه وقت باید به رختخواب بروید تا صبح بتوانید در ساعت مورد نظر از خواب بیدار شوید؟»

    یک عادت برای خود بسازید: «این مهمترین مرحله است.» واندرکم می گوید برای آنکه عادتی برای خود بسازید، به برنامه خود وفادار بمانید، یادداشت برداری کنید و به خودتان جایزه های کوچکی برای زود بیدار شدن بدهید.

    در صورت لزوم برنامه خود را تنظیم کنید: «زندگی در جریان است. پس عادات و آداب هم می توانند تغییر کنند.»

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    شماره عضویت
    25
    نوشته ها
    2,627
    تشکـر
    52
    تشکر شده 531 بار در 311 پست
    میزان امتیاز
    13

    عادتهایی که برای موفقیت باید کنار بگذارید

    افراد موفق باور شگرفی به خود دارند و جاه‌طلب هستند و استانداردهای بالایی برای زندگی خود در نظر می‌گیرند. آیا شما خودتان را پایین می‌کشید؟ اعتمادبه‌نفستان را از دست داده‌اید؟ از اول شروع کنید.

    همه ما خیلی وقت‌ها لیستی از کارهایی که باید انجام بدهیم آماده می‌کنیم. اما درمورد کارهایی که باید از آنها دست بکشیم چطور؟
    افراد موفق کارهایی که در زیر عنوان می‌کنیم را انجام نمی‌دهند اما این احتمال وجود دارد که شما هنوز انجامشان می‌دهید. همین امروز تصمیم بگیرید و این کارها را به لیست کارهای کنارگذاشتنی اضافه کنید.

    1. بهانه آوردن. افراد موفق دیگران را مقصر نمی‌کنند و بهانه نمی‌آورند و از بدشانسی‌شان شکایت نمی‌کنند. آنها مسئولیت کامل زندگی خود را بر عهده می‌گیرند. آنها می‌دانند که موفقیت و شکست در دستان خود آنهاست. پس سعی نکنید خود را قربانی جلوه دهید یا بهانه‌ بیاورید.

    2. بی مقصد پیش رفتن. افراد موفق برنامه دارند. زندگی آنها جهت و مقصد دارد. هیچوقت بی اراده کاری نمی‌کنند و بی مقصد پیش نمی‌روند به امید اینکه بهترین‌ها برایشان اتفاق بیفتد. آنها برای خود هدف تعیین می‌کنند و بعد برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی می‌کنند. اگر شما از آن دسته آدمهای هرچه پیش آید خوش آید هستید، از این رویکرد دست بکشید و شروع به برنامه‌ریزی کنید.

    3. تمام روز نشستن پای کامپیوتر (یا بدتر از آن تلویزیون). درست است که کارهای مهم زیادی را می‌توانید پشت کامپیوتر انجام دهید اما نباید همه روزتان را به آن بگذرانید. بیرون رفته و با آدمها ملاقات کنید.

    4. به تاخیر انداختن کارها. تعویق در کارها دشمن موفقیت است. روی هدفتان تصمیم بگیرید، کارهایی که باید انجام دهید را لیست کرده، اولویت‌بندی نموده و آغاز به کار کنید.

    5. فقط انجام کارهای ساده. برای چه کارهایی بیشتر وقت می‌گذارید؟ کارهای مهم، فوری یا کارهای ساده روزانه؟ اگر بیشتر وقت خود را به کارهای جزئی و کم‌اهمیت می‌گذرانید، باید روند خود را تغییر دهید. باید اول روی کارهای مهمتر تمرکز کنید، کارهایی که شما را به سمت هدفتان پیش می‌برند. تا جاییکه می‌توانید کارها و فعالیت‌های بی‌ارزش را نادیده بگیرید.

    6. نشستن در جلسات بیهوده. آیا در محل‌کار وقتتان را در جلسات بی‌ارزش تلف می‌کنید؟ خیلی از کارمندان شرکت‌ها این وضعیت را دارند. هر جلسه‌ای باید یک هدف، دستورکار و یک مدیر ماهر داشته باشد که کمک کند جلسه از هدف اصلی خود دور نشده و روی همان متمرکز بماند. در جلسات بیهوده و ضعیف شرکت نکنید—فقط خلاصه آن را از دیگران بگیرید.

    7. محدود کردن جاه‌طلبی‌هایتان. افراد موفق باور شگرفی به خود دارند و جاه‌طلب هستند و استانداردهای بالایی برای زندگی خود در نظر می‌گیرند. آیا شما خودتان را پایین می‌کشید؟ اعتمادبه‌نفستان را از دست داده‌اید؟ از اول شروع کنید. برای خودتان اهداف بلندپروازانه تعیین کنید. مهارت‌ها، استعدادها و دستاوردهایتان را به خود یادآور شوید و هر روز به خودتان انگیزه بدهید.

    اگر بتوانید از فعالیت‌های بی‌ارزش و منفی که انجام می‌دهید دست بکشید، خود را به موفقیت نزدیک‌تر خواهید کرد. از انجام کارهایی که می‌دانید فقط وقتتان را تلف می‌کند خودداری کنید و شروع به ساخت موفقیتتان کنید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد