نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مخالفت خانواده با ازدواج

806
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26394
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy مخالفت خانواده با ازدواج

    سلام.من پسری 22 ساله فارغ التحصیل کارشناسی رشته مدیریت صنعتی هستم و قصد بعدیم سربازی رفتنه. من سه ساله که با یک دختری اشنا شدم و شدیدا بهم علاقه داریم و فاصله زیادی باهم داریمو نمیتونیم هر وقتی که خواستیم همو ببینیمو وقتی هم که من میرم پیشش یا اون نمیتونه بیادو یا بزور یک ساعت همو ببینیم برای اینکه دیر نشه. پدر مادرا و کل فامیل هم از رابطه ما خبر دارنو میدونن که همو میخوایم. پدرش با اینکه میدونه با همیم ولی نمیدونه که همو میبینیم و از طرف دیگه خانواده و اطرافیا روی پدر مادرش فشار میارن که اگه پسره دخترتونو میخواد چرا نمیاد یه شیرینی بخورنو یه نشون بندازن,پدر مادرشم جواب اونایی که این حرفو میزنن رو میدن و سخته که هی بخوای جواب مردم رو هر روز تکراری بدی. سره همین ما تصمیم گرفتیم که با پدر مادرا صحبت کنیم که بیام خواستگاری و با یه انگشتر نشون کنیمو هم خودمون راحت بشیمو همو راحت ببینیم هم دهن مردم بسته بشه طرفم با پدرمادرش صحبت کردو موافقت کردن ولی وقتی من با خانوادم صحبت کردم پدرم بی دلیل میگه که از خانوادشون خوشم نمیاد مادرم هم حرفی نداره البته حرفی هم داشته باشه وقتی بابام هست به مادرم چیزی نمیرسه چیزی که من تو خانوادم میبینم. با هزار زورو زحمت توستم راضیشون کنم و گفتن مدرکتو گرفتی میریم الان که گرفتم پدرم میگه برو سربازی بیا بعد و مطمئنا بعد از سربازی هم یه بهانه دیگه. پدر مادر طرفمم هیچ انتظاری ندارنو فقط میگن یه خواستگاریو یه انگشتر که فشار از روشون کم بشه و خواستگارایی که میانو راحت رد کنن ولی پدر مادر من فوق العاده منفی گرا هستنو جنبه های منفی قضیه رو در نظر میگیرن مثلا مادرم نشون کردنو در حد یه ازدواج میدونه.یکی دیگه اینکه میگه ما بریم خواستگاری بعد عیدا باید برای عروس کادو برد نکنه از این چیزا بخوان پدرمم بخاطر یه برداشت اولیه نسبت به پدرش که کاشی کاره و کاره خونه مارو انجام دادو یخورده تموم شدنش طول کشید و تو کارش جدی بودو اخلاق تندی بنظر پدرم داشت قبول نداره و کلا میگه من از خانوادشون خوشم نمیاد. الان پدرم داره یه خونه میسازه و هرچی پول درمیاره میریزه تو اون خونه و بهونه ای که الان میاره میگه که پول ندارم در صورتی که از چهارتا جنسی که دم عید میخواد برای خونه تهیه کنه از قبیل رادیات.فرش یخچال.مبل حاظر نیست از یه فرش برنه 500هزار برای منو شادیم خرج کنه.مگه یه نشون کردن چقدر میتونه وحشتناک باشه که پدرمادرم ازش فرار میکنن.میگن میری نشون میکنی بعد میان میگن باید بیای عقد کنی درصورتی که خوده پدرمادرش گفتن یه نشون الان باقی بعد از سربازیه من.جدا از هر چیزی من خودم میخوام وقتی میرم سربازی دلم به یچیزی تو خدمت خوش باشه بهم سخت نگذره ولی پدرمادرم چنان وحشتی دارن که به بهانه های مختلف میخوان عقب بندازن. پدرم عقیده داره که دختری که بخواد یکیو پاش میمونه و یکی از دلایلشم شاید این باشه که وقتی من سربازی هستم پای من میمونه یا نه . اینم نمیدونه که ما چقدر همو دوست داریم با اینکه بهش گفتم.و با اخلاقای دیکتاتوری مانع میشه. و الانم گفته بریم پیش مشاور هر چی مشاور گفت همون اگه گفت برین نشون کنین من میام. این نشون میده که میتونه بیادو نمیاد یجایی میگفت که اگه دختر فلانی بود من الان رفته بودم خواستگاری. پس میتونه و اینکارو برام نمیکنه این شخصی که من دوسشدارم یدختره باحیا و پاکه خوده پدرمم میدونه ولی ...
    خواهشا راهنمایی و جوابو بدین که من به پدرم نشون بدمو عیدو خوشحال باشم با کسی که دوسش دارم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مشاوره خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط nima mu نمایش پست ها
    سلام.من پسری 22 ساله فارغ التحصیل کارشناسی رشته مدیریت صنعتی هستم و قصد بعدیم سربازی رفتنه. من سه ساله که با یک دختری اشنا شدم و شدیدا بهم علاقه داریم و فاصله زیادی باهم داریمو نمیتونیم هر وقتی که خواستیم همو ببینیمو وقتی هم که من میرم پیشش یا اون نمیتونه بیادو یا بزور یک ساعت همو ببینیم برای اینکه دیر نشه. پدر مادرا و کل فامیل هم از رابطه ما خبر دارنو میدونن که همو میخوایم. پدرش با اینکه میدونه با همیم ولی نمیدونه که همو میبینیم و از طرف دیگه خانواده و اطرافیا روی پدر مادرش فشار میارن که اگه پسره دخترتونو میخواد چرا نمیاد یه شیرینی بخورنو یه نشون بندازن,پدر مادرشم جواب اونایی که این حرفو میزنن رو میدن و سخته که هی بخوای جواب مردم رو هر روز تکراری بدی. سره همین ما تصمیم گرفتیم که با پدر مادرا صحبت کنیم که بیام خواستگاری و با یه انگشتر نشون کنیمو هم خودمون راحت بشیمو همو راحت ببینیم هم دهن مردم بسته بشه طرفم با پدرمادرش صحبت کردو موافقت کردن ولی وقتی من با خانوادم صحبت کردم پدرم بی دلیل میگه که از خانوادشون خوشم نمیاد مادرم هم حرفی نداره البته حرفی هم داشته باشه وقتی بابام هست به مادرم چیزی نمیرسه چیزی که من تو خانوادم میبینم. با هزار زورو زحمت توستم راضیشون کنم و گفتن مدرکتو گرفتی میریم الان که گرفتم پدرم میگه برو سربازی بیا بعد و مطمئنا بعد از سربازی هم یه بهانه دیگه. پدر مادر طرفمم هیچ انتظاری ندارنو فقط میگن یه خواستگاریو یه انگشتر که فشار از روشون کم بشه و خواستگارایی که میانو راحت رد کنن ولی پدر مادر من فوق العاده منفی گرا هستنو جنبه های منفی قضیه رو در نظر میگیرن مثلا مادرم نشون کردنو در حد یه ازدواج میدونه.یکی دیگه اینکه میگه ما بریم خواستگاری بعد عیدا باید برای عروس کادو برد نکنه از این چیزا بخوان پدرمم بخاطر یه برداشت اولیه نسبت به پدرش که کاشی کاره و کاره خونه مارو انجام دادو یخورده تموم شدنش طول کشید و تو کارش جدی بودو اخلاق تندی بنظر پدرم داشت قبول نداره و کلا میگه من از خانوادشون خوشم نمیاد. الان پدرم داره یه خونه میسازه و هرچی پول درمیاره میریزه تو اون خونه و بهونه ای که الان میاره میگه که پول ندارم در صورتی که از چهارتا جنسی که دم عید میخواد برای خونه تهیه کنه از قبیل رادیات.فرش یخچال.مبل حاظر نیست از یه فرش برنه 500هزار برای منو شادیم خرج کنه.مگه یه نشون کردن چقدر میتونه وحشتناک باشه که پدرمادرم ازش فرار میکنن.میگن میری نشون میکنی بعد میان میگن باید بیای عقد کنی درصورتی که خوده پدرمادرش گفتن یه نشون الان باقی بعد از سربازیه من.جدا از هر چیزی من خودم میخوام وقتی میرم سربازی دلم به یچیزی تو خدمت خوش باشه بهم سخت نگذره ولی پدرمادرم چنان وحشتی دارن که به بهانه های مختلف میخوان عقب بندازن. پدرم عقیده داره که دختری که بخواد یکیو پاش میمونه و یکی از دلایلشم شاید این باشه که وقتی من سربازی هستم پای من میمونه یا نه . اینم نمیدونه که ما چقدر همو دوست داریم با اینکه بهش گفتم.و با اخلاقای دیکتاتوری مانع میشه. و الانم گفته بریم پیش مشاور هر چی مشاور گفت همون اگه گفت برین نشون کنین من میام. این نشون میده که میتونه بیادو نمیاد یجایی میگفت که اگه دختر فلانی بود من الان رفته بودم خواستگاری. پس میتونه و اینکارو برام نمیکنه این شخصی که من دوسشدارم یدختره باحیا و پاکه خوده پدرمم میدونه ولی ...
    خواهشا راهنمایی و جوابو بدین که من به پدرم نشون بدمو عیدو خوشحال باشم با کسی که دوسش دارم

    دوست عزیز حرفهای شما درست

    ولی تا وقتی که استقلال مالی نداشته باشید هیچ نشانه و انگشتری نمیتونه زندگی شمارو پایدار نگه داره

    مورد بعد پذیرش واقعیته .. اگر پدر شما واقعا" از این ازدواج ناراضی باشه چاره ای جز صبر کردن تا بعد از سربازی و

    کمک گرفتن از افراد قابل اعتماد در فامیل به عنوان واسطه ندارید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    به نظرم سن شما برای ازدواج کمی پایینه.
    حق با پدرتونه.
    من اگه بچه خودم هم بود، ترجیح میدادم اول به یه ثباتی تو زندگی برسه بعد بره سراغ ازدواج.
    حالا من به اخلاق پدرشما کاری ندارم ولی این حرفش به نظر درست و عاقلانه میاد.
    شما الان خیلی جوونید. مسلما اون دخترخانم هم سن کمی داره. هردو تحت تاثیر هیجانات هستین که ممکنه زود از بین بره.
    شما اگه واقعا قصد خوشبخت کردن همسر اینده تون رو دارین، باید تو شرایطی ایشونو بیارین تو زندگیتون که حداقل تنش ها بوجود بیاد.
    زندگی به حد کافی پستی و بلندی داره پس بهتره قبل از ورود به زندگی مشترک، تا جایی که میشه شرایط ارام تر و مناسبتری رو مهیا کنین.
    بعد هم دوسال سربازی فرصت خوبیه برای تصمیم گیری قاطعانه.
    شما تو این دوسال فرصت فکر کردن دارین.
    اما تو جامعه ما اگه دخترخانم رو نشون کنین، انگار عقد کردین!
    هم فرصت تجدید نظر رو از خودتون گرفتین، هم فرصت ازدواج مناسب رو از اون خانم گرفتین.
    من خیلی اطرافم از این ازدواج ها دیدم.
    اقا پسر رفته سربازی، وقتی برگشته گفته این خانم رو نمی خوام.
    تو این دوسال هم اون خانم تموم خواستگاراشو به هوای اون اقا رد کرده، الان مونده معطل.
    شما سربازی تونو برین، بعد اگه باز هم نظرتون رو همین خانم بود، با واسطه بزرگترا، پدرتون رو قانع کنین.
    ازدواج عجله بردار نیست. مطمئن باشین اگه اون خانم قسمت شما باشه، به هم میرسین. فقط به خدا توکل کنین.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد