نوشته اصلی توسط
nima mu
سلام.من پسری 22 ساله فارغ التحصیل کارشناسی رشته مدیریت صنعتی هستم و قصد بعدیم سربازی رفتنه. من سه ساله که با یک دختری اشنا شدم و شدیدا بهم علاقه داریم و فاصله زیادی باهم داریمو نمیتونیم هر وقتی که خواستیم همو ببینیمو وقتی هم که من میرم پیشش یا اون نمیتونه بیادو یا بزور یک ساعت همو ببینیم برای اینکه دیر نشه. پدر مادرا و کل فامیل هم از رابطه ما خبر دارنو میدونن که همو میخوایم. پدرش با اینکه میدونه با همیم ولی نمیدونه که همو میبینیم و از طرف دیگه خانواده و اطرافیا روی پدر مادرش فشار میارن که اگه پسره دخترتونو میخواد چرا نمیاد یه شیرینی بخورنو یه نشون بندازن,پدر مادرشم جواب اونایی که این حرفو میزنن رو میدن و سخته که هی بخوای جواب مردم رو هر روز تکراری بدی. سره همین ما تصمیم گرفتیم که با پدر مادرا صحبت کنیم که بیام خواستگاری و با یه انگشتر نشون کنیمو هم خودمون راحت بشیمو همو راحت ببینیم هم دهن مردم بسته بشه طرفم با پدرمادرش صحبت کردو موافقت کردن ولی وقتی من با خانوادم صحبت کردم پدرم بی دلیل میگه که از خانوادشون خوشم نمیاد مادرم هم حرفی نداره البته حرفی هم داشته باشه وقتی بابام هست به مادرم چیزی نمیرسه چیزی که من تو خانوادم میبینم. با هزار زورو زحمت توستم راضیشون کنم و گفتن مدرکتو گرفتی میریم الان که گرفتم پدرم میگه برو سربازی بیا بعد و مطمئنا بعد از سربازی هم یه بهانه دیگه. پدر مادر طرفمم هیچ انتظاری ندارنو فقط میگن یه خواستگاریو یه انگشتر که فشار از روشون کم بشه و خواستگارایی که میانو راحت رد کنن ولی پدر مادر من فوق العاده منفی گرا هستنو جنبه های منفی قضیه رو در نظر میگیرن مثلا مادرم نشون کردنو در حد یه ازدواج میدونه.یکی دیگه اینکه میگه ما بریم خواستگاری بعد عیدا باید برای عروس کادو برد نکنه از این چیزا بخوان پدرمم بخاطر یه برداشت اولیه نسبت به پدرش که کاشی کاره و کاره خونه مارو انجام دادو یخورده تموم شدنش طول کشید و تو کارش جدی بودو اخلاق تندی بنظر پدرم داشت قبول نداره و کلا میگه من از خانوادشون خوشم نمیاد. الان پدرم داره یه خونه میسازه و هرچی پول درمیاره میریزه تو اون خونه و بهونه ای که الان میاره میگه که پول ندارم در صورتی که از چهارتا جنسی که دم عید میخواد برای خونه تهیه کنه از قبیل رادیات.فرش یخچال.مبل حاظر نیست از یه فرش برنه 500هزار برای منو شادیم خرج کنه.مگه یه نشون کردن چقدر میتونه وحشتناک باشه که پدرمادرم ازش فرار میکنن.میگن میری نشون میکنی بعد میان میگن باید بیای عقد کنی درصورتی که خوده پدرمادرش گفتن یه نشون الان باقی بعد از سربازیه من.جدا از هر چیزی من خودم میخوام وقتی میرم سربازی دلم به یچیزی تو خدمت خوش باشه بهم سخت نگذره ولی پدرمادرم چنان وحشتی دارن که به بهانه های مختلف میخوان عقب بندازن. پدرم عقیده داره که دختری که بخواد یکیو پاش میمونه و یکی از دلایلشم شاید این باشه که وقتی من سربازی هستم پای من میمونه یا نه . اینم نمیدونه که ما چقدر همو دوست داریم با اینکه بهش گفتم.و با اخلاقای دیکتاتوری مانع میشه. و الانم گفته بریم پیش مشاور هر چی مشاور گفت همون اگه گفت برین نشون کنین من میام. این نشون میده که میتونه بیادو نمیاد یجایی میگفت که اگه دختر فلانی بود من الان رفته بودم خواستگاری. پس میتونه و اینکارو برام نمیکنه این شخصی که من دوسشدارم یدختره باحیا و پاکه خوده پدرمم میدونه ولی ...
خواهشا راهنمایی و جوابو بدین که من به پدرم نشون بدمو عیدو خوشحال باشم با کسی که دوسش دارم