نوشته اصلی توسط
zsaffary
سلام زنی 37 ساله و کارمند هستم. دو پسر بچه 11 و 9 ساله دارم. همسرم هم شغل دولتی داره و هم عصرها مغازه داره.وضعیت مالی نسبتا خوبی داریم . از همون اوایل ازدواج به همسرم مشکوک بودم. دیراومدن ها و غیب زدنها و دروغهاش. اولش من فهمیدم مواد مصرف می کنه و انکار کرد ولی سال 89 گفت که مصرف می کنه. اولش رفت کنگره 60 و بعد ولش کرد. بیش از ده بار خودش گرفته خوابیده ترک کنه و به یک هفته نکشیده. زیر بار درمان تحت هیچ کلینیک و ان جی اویی نمی ره. مصرفش خارج از خونه است و شبها ساعت 12 شب به خونه میاد. من زندگی خودمو دارم و همه بار زندگی پسرا به دوش منه. اگر کاری به کارش نداشته باشم آزاری نداره ولی زندگی اینطوری برام خیلی سخت و غیر قابل تحمل شده. بخصوص که مصرف مواد به وضوح روی اخلاق و رفتارش تاثیر وحشتناکی گذاشته. هر روز قبیح تر از قبل داره می شه و برای خودش داره عشق و حال می کنه. نمی دونم این مدل زندگی و این طلاق عاطفی درسته در شرایطی که از لحاظ مالی و حمایت خانواده شرایط طلاق رو ندارم. آیا باید من همچنان زندگی خودمو بکنم که ایشون یه روزی سرش به سنگ بخوره؟ از طرفی نمی تونم باهاش مهربون باشم و این عیبش رو نبینم و ما دو نفر توی خونه همیشه حالت قهر داریم و البته بیشتر از جانب من. چجوری می تونم این همه خشم درونم رو بیرون بریزم و حداقل فضای خونه رو از این حالت در بیارم؟