با سلام .من دختری هستم که در ده سالگی که معنی واقعی ازدواج (ارتباط جنسی )روفهمیدم احساس انزجار وتنفر پیداکردم وهمچنین از علایم بلوغ که درمن ایجاد شده بود تنفرداشتم .من از سنین حدودا15 سالگی افسردگی دارم یعنی هیچ هدفی در زندگی نداشتم .فردی گوشه گیر هستم .هیچ امیدی در زندگی ندارم .احساس فرد پیری رودارم که هیچی از این دنیا نمی خوام. از نظرمن مردن خیلی بهتر از ازدواج کردن است. من از ارتباط جنسی و...فوق العاده متنفرم .برام مثل این است که انگار بدنمو سوزن سوزن کنند وازاینکه دخترای اطرافمو می بینم که چه شوری واسه ازدواج دارن تعجب می کنم و از نظر من منزجرترین وبیهوده ترین وبی مصرف ترین کار ارتباط جنسی است.دربرابر همه اینها مشکلم این هست که همه ازمن سوال می پرسن چر ازدواج نمی کنی؟ من با خیلی ها مشاوره کردم اما تاثیری نداره .یعنی من هیچ میلی به درمان ندارم.من احساس یک فرد هفتاد ساله رودارم.وضعیتم الان این است که از سمت خانواده تحت فشارهستم .ولی خوب بامن تا حدودی کنارمی آیند.از طرفی نگران آینده ام هستم. با همه این چیزهایی که گفتم نظرتون چیه .من چه کارکنم؟
حتی وقتی که خواستگابرام میاد یک عالمه بهم می ریزم وگریه می کنم با خودم می گم ای خدا منواز این زندگی راحت کن همین بس.