سلاممیخام اول این دو سه سال اخیرو واستون بگم تا بتونین بهتر راهنماییم کنینحدودا سه ال پیش بود ک مشکلاتمون شروع شدبابام با شاگرد مغازش پیام کاری میکرد از روی لجبازی با مامانم چون مامانم خیلی روی این زنه کلیک کرده بودخیلی مشاجره باهم داشتنمن دانشجو بودم اصلا نمیفهمیدم چی دارم میخونم.تا اینکه همه کلید کردن روم ک شوهر کن شاید بابات دست ازین کاراش برداره.منم تصمیم گرفتم شوهر کنم.شوهرم قبل از ازدواج ی دروغایی بهم گفته.یکی اینکه اصلا از قلیون خوشش نمیاد،من تو شهرای بزرگ چادر سرم نکنم اشکال نداره و... . وقتی ک ازدواج کردیم تو عقد خیلی مشاجره داشتیم باهم.یکی بخاطر قلیون کشیدنش،یکی بخاطر دیدن فیلمای مستهجن، یکی بخاطر اینکه همش نسبت ب خانواده من بدگمان بود و همش طرف خانواده خودشو میگرفت و... . تا اینکه یک ماه بعد از عقدمون بابامو با همون خانم گرفتن. چون جایی ک زندگی میکنیم محیط کوچیکیه حرفمون همه جا پیچید.هی مادرشوهرم گفت اصلا ما همچین خانواده ای نمیخاستیم و ازینجور حرفا. بعد از ی مدت دیگه مامانم دوباره بابامو خودش با ی خانومه دیده بود.این دفه نتونست تحمل کنه و از بابا جدا شد. اینم بگم ک تو طول این مدت منو شوهرم تا مرز طلاق هم رفتیم. بخاطر همین مشکلات خانوادم سر شکسته شدم بین خانواده شوهرم جوری ک جرأت میکنن جلو من از خانوادم بد بگن.همش هم کل زندگی شون رو محوریت پول میگرده.تا جایی ک هم حرف پول میشه نظرشون عوض میشه.چون مامان بابام از هم جدا شده بودن ماهم مجبور شدیم بیایم خونه خودموناما هرچقد با شوهر ب خاطر قلیونش حرف میزنم و بخاطر دیدن فیلمای مسهجنش حرف میزنم اثر نداره و اصلا نمیتونم تحمل کنم این کاراشو.یک اخلاق بد دیگه هم ک داره هر حرفی ک میخاد بزنه بدجور حرف میزنه.مثلا میگه وقتی مثل گاو کار میکنی اینجوری میشه دیگه.یا عین خر کاراتو انجام میدی.یا اینکه همش عادت داره کارایی ک میخام انجام بدمو بهم گوشزد کنه.بعدم ک انجام میدم میگه چ عجب تا من نگم ک کاری نمیکنی.بعدم همش فکر میکنه که کارایی ک من میکنم وظیفمه یا اینکه اگه تو دعواهامون کوتاه میام وظیفمه.وقتی میرم شهرای دیگه نمیذاره بدون چادر باشم.همش واسه خانوادم بد میگه جامهمش انتظار داره خانوادم پول بدن بهمون،هم کیشی از کشمش میشه میگه به بابات بگو پول اینو بده به مامانت بگو پول اونو بده.جوری ک تا الآن ک حدود دوساله ازدواج کردیم وبچه دار شدیم اصلا یک دونه لباس نخریده واسم یا پول دکتر رفتنمو نداده.چون داریم خونه میسازیم و قبلا بابام گفته بوده کمک میکنه اما الآن وسعش نمیرسه و چون مامان بابای اون همش کمک میکنن همش ب من متلک میگن چون بابام کمک نکردهبه خاطر همین که خونه میسازیمو دستمون خالیه و خانوادش دارن کمک میکنن تو خونه ساختنمون همین باعث شده مامانش تو زندگیمون دخالت کنه،تا جایی ک به غذا درس کردن تو خونمون به وقت خوابمون و... کار داره.کم کم داره اعصابم خورد میشهازین ناراحتم ک شوهرمم همش طرف خانوادشو میگیره.این روزا داره بهم خیلی سخت میگذره.بماند ک مشکلات خانواده خودمم باید تحمل کنم همه دعواهارو.لطفا کمکم کنید مشکلاتمو حل کنم.1. قلیون2.فیلم مستهجن3.طرف صحبت کردن4.طرفداری از خانواده خودش5.اصلا سر حرفاش وانمیسته6.دخالت مادرشوهر7.خسیس بودن شوهرملطفا تاجایی که میتونید کمکم کنیدببخشید طولانی شد.