نمایش نتایج: از 1 به 29 از 29

موضوع: خیانت بعد از 10 سال زندگی عاشقانه

25012
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    906
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت بعد از 10 سال زندگی عاشقانه

    21 سالم بود که ازدواج کردم با کسی که برام میمرد و براش جون میدادم.زندگیم بود زنم بود همه کسم بود و همه هدفم خوشحالی و خوشی اون.خیلی منو دوست داشت و 10 سال تموم یک دقیقه ام ازم جدا نمیشد.نفسش به نفسم بسته بود.بعد 10 سال و نوزده روز بعد اینکه برای بار هزارم به من گفت که "آرزو میکنم زود تر از تو بمیرم که روزی نیاد که سایت بالا سرم نباشه"شروع کرد به سرد شدن،بیتوجهی کردن کم حرفی کردن و... پرسیدم هزار بار و جواب شنیدم هزار بار که چسزس نیست و سر کار خسته میشم و...تا 15 شهریور 91 که از دانشگاه اومد خونه و خواستم ازش که"گلم گشنه ای زود بیا شام بخور معدت درد نگیره"آخه زخم معده داشت و زیاد نباید گشنه میموند.ولی جوابی نداد.دوباره پرسیدم و گفت "اصلا حرف نزن حالم از صدات بهم میخوره میبینمت استفراغم میگسره".نفهمیدم چطور دنیا رو سرم خراب شد.دلم گرفت گفتم حتما کاری کردم اذیتش کردم.فرداش بهم میگه از دلش در میارم.از خونه زدم بیرون.شب که برگشتم در قفل بود و بازش نکرد.فرداش درخواست طلاق و مهریه و سه روز بعد نامه توقیف خونم رو بهم دادن.به هیچکس نگفتم و 2/5 ماه تو پارک موندم و به کسی حرفی نزدم تا بعد از دو ماه فهمیدم که با رئیس 55 سالش رابطه داره.5 ماهه .جدا شدیم.رفت .همه هدفمو برد.امیدمو برد.زندگیمو برد.نمیفهمم چرا.نگین که اشتباه از من بوده و از همون اول خیانت میکرده و زندگیمون ایراد داشته و این حرفا.10 سال همه چیز هم بودیم و همه لحظه هامون و با هم میگزروندیم.همه اشنا ها و فامیلا و دوستا حتی پدر و مادرهمون از رابطه و زندگیمون راضی بودم اینقدر که دوست داشتن همیشه زندگی مارو مثال بزنن.چرا اینجوری؟من حتی تو این 10 سال خواب خیانت کردن بهش رو هم ندیدم.چرا اینقدر پست؟چرا الان من باید ادامه بدم در حالی که نهایت خوشبختی رو 10 سال تجربه کردم؟زندگی ای که جوونهای الان خوابش رو میبینن.چرا باید بمونم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    767
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    187
    تشکر شده 120 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    متاسفم... شما پشیمان نباشید از این همه خوبی که سال ها کردید.پشیمان نشید از اینکه بهش خیانت نکردید. شما راه درست رو رفتید. شما خوب بودید.
    مطمئنا ایشون خیلی زود پشیمون خواهند شد. شما باید سعی کنید آیندتونو بسازید ولی جایی واسه خیانت دوست نداشتن و کمرنگ کردن صداقت توی زندگیتون باز نکنید .امیدوارم حالتون خوب بشه

  3. کاربران زیر از shirin1364 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    906
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    ممنونم ازراهنماییتون ولی من مشکلم همین آیندس.32 سال از عمرم رفت و برای خودم هدف داشتم که درست کردن زندگی برای کسی بود که دوستش داشتم.الان هیچ دلیلی برای توجیه آیندم ندارم..وقتی رفت همه چیزو با خودش برد حتی همه چیزایی که براش دمدتها زحمت کشیده بودم. الان تو خونه خودم رو کارتن میخوابم.بعد طلاق دلیلی ام برای کار کردن نداشتم.دیگه درس ندادم.از همه بدم میومد و سر کلاس با شاگردا بد رفتاری میکردم مخصوصا با خانومها.از اسفند تا مرداد حتی یک دقیقه هم ازخونه بیرون نیومدم.الانم جز 3 تا کلاس کار دیگه ای ندارم و به جز اونا برای هیچ چیز دیگه ای نمیتونم از خونه بیرون برم.حالم از مردم بهم میخوره.چرا نباید خیانت کرد وقتی خیلی راحت به همه وجودت،علاقت،دوست داشتنت وهدفت تو یه چشم به هم زدن خیانت میشه؟پشیمون شد و بعد طلاق بعد از یک ماه زنگ زد ولی بعد معلوم شد که به این خاطر زنگ زده که به اون مردک حرص بده چون با هم بحث کرده بودن.اون مرد 55 یاله چطور به 3 تا بچه خودش که نهایتا از زن من 5 سال کوچیکتر بودن خیانت میکنه؟چرا من به خاطر دوست داشتن حتی به فکر خیانت نیافتادم ولی زنم حتی برای خیانت راضی شد با اون تو خیابون تو چادر بمونه؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    906
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    نمیخواستم تنها بمونم ولی الان تنهایی رو با هیچکی عوض نمیکنم.حتی برای ساده ترین نیازهای زندگیمم دلیلی ندارم.روزی یک وعده غذا میخورم یا دو روز یه بار.با کسی صحبت نمیکنم ولی اینا مشکلم نیست الان.مسکلم اینه که چرا باید بخورم بگردم تفریح کنم تا بخوام خودم رو گول بزنم که زنده ام در حالی که الان به یه مرده که را میره هیچ فرقی ندارم.دارم دیوونه میشم.هر موقع که تونستم بخوابم رزومه که دیگه بیدار نشم.چرا باید بیدار شم وقتی هیچ فرقی نیست با موقعی که میخوابم؟خودکشی به خاطر تحمل نداشتنه ولی حتی دلیلی برای خودکشی هم ندارم.هیچی.خدایی هم نیست که بخوام بگم ایمانمو تقویت میکنم تا راحت تر شم چون اگر بود که این اتفاق از بیخ نمیافتاد.شیطان اگر 100%باسه خدا هم همون قدر نیست.ببخشید.ممنونم.شرمنده ام که یه سره پیام دادم.حتی نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم چون کمک نمیخوام.الان دقیقا صفر و صفر بودن رو درک میکنم.

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    767
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    187
    تشکر شده 120 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    حس بد شما نسبت به همه چیز قابل درکه. شاید من و خیلی از دوستان دیگه که اینجا هستیم هم حال خوشی نداشته باشیم. همه ما دلگیریم و ناراحت. منم امروز احساس صفر بودن کردم چون به احساسم و شعورم توهین شده. منم امروز که از خواب بیدار شدم اشکام بی اختیار می باریدند. ولی میدونی دوست ندارم صفر بمونم. شما هم صفر نمون. شروع کن به ساختن زندگیت . همه زنها که بد نیستند. مثلا مادر یا خواهرت. همه رو جمع نبند. سعی کن بیای از این حال بیرون. فرضا فکر کردی خانومت از اینکه بشنوه شما داغونی خجالت میکشه یا بقیه میگن وای ببین نتونست با این غم کنار بیاد داره خودشو دیوونه میکنه.
    مطمئن باشی علی رغم توجهی که شاید الان یکسری از اطرافیانت بهت داشته باشن و احساس همدردی باهات بکنن ولی چند ماه دیگه کاملا فراموش میشی.
    اونوقت چشماتو باز میکنی میبینی چقدر تنها موندی . من جای شما نیستم که شاید اگه بودم بدتر از شما میشدم. ولی به فکر خودت باش کسی که زندگیتو نابود کرده دگه ارزش اینو نداره که ایندتو به خاطرش تباه کنی

  7. کاربران زیر از shirin1364 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    906
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    من الانشم از اردیبهشت به اینور حتی یه پیامک خشک و خالی هم نه به کسی دادم نه از کسی گرفتم.با همه ارتباطم رو قطع کردم و کسی هیچی نه راجع به من میدونه و نه حرفی میزنه.میگی زندگی من سئوالم اینه که کدوم زندگی؟چیزی که داشتم زندگی بود و دیگه ندارم.دنبال اینم نیستم که کسی باشه یا بخوام زندگی مشترک جدیدی شروع کنم.تنهایی الانم رو حتی با صدای تلفن یه دوست هم عوض نمیکنم.به خاطر نبودن اون نیست که دارم زجز میکشم.به خاطر همه اون چیزیه که از خودم ساختم تا یه زندگی درس کنم و بعد 10 سال تو یه شب همش رو سرم خراب شد بدون اینکه اشتباهی کرده باشم یا بفهمم حداقل چرا.همه اون چیزی که باعث شد بشم مدرس وبفهمم زندگی چیه و کار چیه و بزرگ بشم همش تو یه شب دروغ در اومد.اون منو از خودم گرفت نه فقط هدفمو زندگیمو.همه اون چیزی که بودمو ازم گرفتن.ممنونم.خیلی لطف کردی که به یه غریبه اینجوری با محبت جواب دادی ولی این چیزی که الان هستم به خاطر فهمیدن و ناراحت شدن زنم یا حرفای اینو اون نیست چون حتی اگر میخواست برگرده هم دیگه جایی تو عمر باقی موندم نداره چه برسه به دلم.هیشکی نه میدونه کجام نه میدونه چیکار میکنم.حتی خونوادم.تنها دوستمم الان یه گربه خیابونیه که شده همه کسم.ولی نمیشه.هیچ معنایی تو این زندگی و دنیا حقیقی نیست.همه چی یه قرار داده که اگه شرایط عوض شه فسخ میشه و با یکی دیگه بسته میشه.کاش حداقل یه دلیل داشتم که بتونم خودمو بکشم ولی حتی اونم دلیلی نداره.

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    868
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    دوست عزیز من تا حدودی شما رو درک میکنم من هم مشکلی شبیه شما برام پیش اومده البته نه در مرحله ازدواج در مرحله آشنایی برای ازدواج و این حالتهایی که از خودتون گفتید من هم دارم و درک میکنم خیلی سخته ولی این رو بدون و ایمان داشته باش که آدمی که خیانت میکنه در درجه اول به خودش خیانت کرده و آینده خودشو تباه کرده اطمینان داشته باش روزی که در زندگیمون اصول اخلاقی رو زیر پا میگذاریم اولین و بزرگترین ضربه رو خودمون میخوریم و روزی که دروغ میگیم از نظر علمی ثابت شده بیست جای بدنمون آسیب میبینه و از نظر روحی هم از خودمون بدمون میاد.صبور باش و از خودت مراقبت کن و اجازه نده هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا باعث به همریختگی تو بشه .مطمئن باش اون آدم روزی جواب کار زشت خودشو میبینه ولی تو فقط به خودت فکر کن آدمهای زیادی این اتفاقی که برای شما پیش اومده براشون پیش اومده ولی تا ابد که اینطوری نموندن چه بسا این شکست باعث تجربه بزرگی شده و حتی از قبل هم خوشبخت تر شدن.قوی باش و سعی کن دوست خودت باشی با این کارایی که داری انجام میدی خودت بزرگترین دشمن خودت شدی.سوگواری برای عشق تا یکسال طول میکشه.خودت رو زندانی نکن.سعی کن خشم و نفرتت رو مهار کنی چون اگه نتونی این کار رو بکنی همینطوری زجر میکشی.باور داشته باش اون آدم خوشبخت نخواهد شد ولی تو فقط به خودت فکر کن و هیچوقت تصمیم نگیر که آدم بدی بشی چون خوبی و صداقت و تعهد شما همیشه ارزش داره و آدمایی که سرشون به تنشون میارزه برای این موضوعات خیلی ارزش قائلن.ورزش کن از خونه بیرون برو گریه کن با آدمها درد دل کن دوستای جدید برای خودت پیدا کن.مطمئن باش دنیا اینطوری نمیمونه.

  10. کاربران زیر از sonia بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    958
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    از خودت نپرس چرا، اصلا نپرس چرا
    به خودت بگو دلیلش هیچ اهمیتی نداره
    درد و سختیاتو بپذیر، منکر چیزی نشو، با مشکلی که برات اتفاق افتاده رو به رو شو، بپذیر که سخته، دردناکه، حس شکست خوردن داره
    بپذیر که حالت خوب نیست و خب این هم خیلی طبیعیه
    اما دنبال هیچ دلیل دیگه ای نگرد
    به اینکه گذشته چی بوده و آینده چی میخواد بشه هم فکر نکن
    در خال خاضر فقط زان حال مهمه
    نه اینکه گذشته چی شد و چرا شد
    یا آینده چی میخواد بشه
    فقط همین مهمه که شرایط حالت رو بپذیری، دردشو حس کنی، سختیشو بپذیری، همه رو حق خودت بدونی و بی هیچ سوالی به خودت اجازه بدی در عین اینکه میدونی سخته
    اما محکم باستی
    مهم ترین چیز اینه که نذاری شرایط شکستت بده و موجب حس افسردگیت بشه
    باید به خودت بگی من یه شکست بزرگ خوردم
    حق دارم که ناراحت باشم
    اما من آدم محکمیم
    و زندگی میکنم و محکم میایستم
    چون من لایقشم و چون زندگی ارزششو داره
    چون با اینکه درد میکشم
    اما من آدم محکمیم و از پسش بر میام
    قدم بعدی در اومدن از حالت غم و افسردگیه
    مهم نیست هدفت امروز عشق و ازدواج و یه همراه نباشه
    مهم اینه که بگی من میتونم و از این وضع در میام و زندگی میکنم
    رو پام میایستم
    محکم
    با کسایی که دوست داری، دوستات رفت و آمد کن
    از نظرشون و از فکرشون نترس
    با کسی که میدونی قضاوتت نمیکنه و میتونی باهاش شاد و بیخیال باشی، حتی لحظاتی رو وقت بگذرون
    برو توی جامعه، خودتو سرگرم کن، بیشتر از قبل
    ورزش کن، کارایی رو که دوست داری انجام بده
    دنبال چیزایی که تجربه نکردی برو، حتی چیزایی که تعهدت مانعت بودن
    آزادیو حس کن، انسان بودنتو، زنده بودنتو و اینکه تو اینجایی تا زندگی کنی
    تا لذت ببری
    جوونی کن، کارای تازه و هیجان انگیز
    حتی اگر حوصلشو نداری خودتو مجبور کن
    کم کم واقعا حال و هوات عوض میشه و حوصله پیدا میکنی
    با عزیزات یا دوستات کوه برو
    برو پیش خانوادت
    و اصلا به گذشته نگاه نکن
    هر فکر آزار دهنده ایو با تمرین کاملا دور بریز و بی اهمیت کن برای خودت
    تمرکزتو بذار روی کار، بذار هدف جدید بیاد توی زندگیت
    وقتی از مرحله ی افسردگیش بگذری
    میتونی دوباره زندگیتو بسازی، هرطور که بخوای
    حتملا کساییم که دوستت دارن کمکت میکنن
    اگر بتونی با باور خودتو بعد از همه چی به خدام بسپاری آرامش بخشه
    اگرم انجام کارایی که گفتم برات سخت بود از مشاور کمک بگیر
    حتما میتونی، موفق میشی، من مطمئنم
    خودتم باورش کن
    هرگز هم به اینکه چیزیو از دست دادی فکر نکن، مثلا عمرتو
    فکر کن این یه فرصت دوباره و یه شروع تازه است
    تو چند سال رو با خوبی زندگی کردی، حالام باید به یه شکل دیگه دوباره بسازیشو خوب زندگی کنی

  12. 2 کاربران زیر از elahe بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    991
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    خوش به حالش کاشکی شوهر منم اینجوری بود.منم شوهرم داره بهم خیانت میکنه ولی نمی تونم حرفی بزنم. واقعا درکتون میکنم خیلی خیلی خیلی سخته. فقط از خدا واستون طلب ارامش میکنم.خخخخخخخخخخخخخخخخخیی ییییییییلللللللللللللللل یییییییییییییییییی سسسسسسسسسسسسسخخخخخخخخخخخخ خختتتتتتتتتتتتتتتتتتته

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    134
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 26 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    اخه چرا وفتی میفهمی بهت خیانت کرده سکوت میکنی مگه میشه مگه زندگی کشه که خیانت میکنه چرا واینسادی ببینی دلیلش چی بوده چرا سرش داد نکشیدی وبگی این دستمزد اون همه عشق و علاقه ی منه من واقعا نمیتونم درکت کنم خیلی راحت گذاشتی بره باوجودی که گناه کاره لا اقل برو ازش بپرس چراباهات این کارا کرد به خاطر چی زندگیشا بهم زد پول هوس عشق تروخدا از بپرس چرا شایداینطوری اروم تر بشی

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    829
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    سلام منم همه پیاماتو خوندم اینو بدون که نباید به احساسات آدما اعتمادی کرد چون در هر لحظه تغییر میکنه
    بهرحال خاسته یا نا خواسته این مشکل پیش اومده تنها کسی که میتونه تو رو نجات بده اول خودتی میتونی انتخاب کنی افسردگی وگوشه گیری یا شروعی دوباره

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    829
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    من خودم و خیلی های دیگه مشکل جدایی وخیانت داشتیم خواه و ناخواه باید باهاش کنار بیایم

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    829
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    با غصه خوردن هیچی درس نمیشه اصلا بهش فک نکن

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1261
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    سلام .هميشه کسي که عاشقه مي سوزه مثل من .من عاشق شوهرم هستم واز اول هم من عاشقش بودم براي همين عشق خيلي چيزها رو بايد ببينم واز کنارش رد بشم .منم تا يک سال پيش خيلي به پوچي مي رسيدم ولي ديدم اين راهش نيست نه من مي تونم اون رو عوض کنم نه خودش تلاشي مي کني .خيلي خسته بودم ولي خودم روپيدا کردم . عاشق ها مشکلشون اينه که احتياج به محبت طرف مقابل دارن .من خيلي از خدا خواستم که اينقدر محبتش روتذي وجودم بزاره که بي محبتي ادم ها عذابم نده راست مي گي شيطان که هست خدا نيست ولي شما مي توني شيطان وجودت رو دورکني وبه معبود فکر کني .به خدايي که همه خوشي ما دست اونه. خدا براي هيچ انساني که برگزيده مخلوقاتشه بد نمي خواد ما انسانها بدي رو وارد زندگيمون مي کنيم شما خيلي خوب بودين مي دونم .الان هم اين عذابتون مي ده که چرا من .مني که تو زندگيم هيچ چيز براش کم نذاشتم نمي دونم خدا چقدر تو زتدگيت هست ولي اين رو مي دونم تنها اغوشي که هميشه .هر لحظه.هرساعت بازه اغوش معبوده .چرا از اين نظر نگاه نمي کني که شايد داري امتحان ميشه .ازطرف خدا .تو اينقدر خوب بودي که خدا بهت نگاه کرده .سختي بهت داده که به طرفش بري. اخه ما ادم ها تا مشکلي نداشته باشيم يادش هم نمي کنيم.من بهتون قول مي دم همه چيز درست ميشه ولي باخدا.چون من از با خدا بودن نتيجه مثبت گرفتم با اطمينان قلبي بهتون مي گم همه چيز درست ميشه.مي دونم خيلي سخته .چون شيطان خيلي قويه.ولي من مي دونم شما مي تونيد

  19. کاربران زیر از اسمان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1215
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    21
    تشکر شده 56 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    اول اينكه حس ميكنم همسر شما به خاطر ثروت خيانت كرده به هرحال كسى كه معناى تعهد و وعشق و وفادارى رو نفهميده باشه همون بهتر كنارت نباشه كسى كه لياقت باتو بودن رو نداره يه جورى بايد ازت جدا بشه و نه عشق و عمرى كه واسش حروم شده غصه داره نه نبودش! و اينكه وقتى يه رابطه دوطرفه اس همونقدر كه عشق ومحبت بهت ميده توهم عشق ومحبت بده افراط و تفريط باعث ميشه خودت اسيب ببينى! در حال حاضر هم با زجردادن خودت و افكار منفى نسبت به همه باز اين تويى كه ضرر ميكنى. با اشتباه يكى همه رو متهم و دنيا رو سياه نكن. اون جواب خيانتشو مى بينه.شما به فكر ادامه راه باش كه به خودت خيانت نكنى

  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2267
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    31
    تشکر شده 30 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    واقعامتاسف شدم کاش منم توزندگیم یکیوداشتم اینقددوسم داشت واقعاااااااا سختهههههههههه درکتون میکنم ادم تواین شرایط هدفشواززندگی علت زندگیشوازدست میده!امامازنده ایم بایدزندگی کنیم ازخدابخواه بهت ارامش بده بهش توکل کن سعی کن زنده باشی زندگی کنی می دونم گفتنش راحته امابایدهمه تلاشتوبکنی حرف زدن دردودل کردن دوستای خوب وتفریح می تونه به ادم کمک کنه!
    برات ارزوی ارامش میکنم وحرف sye هم درسته!بایدازش میخواستی واست توضیح بده توکه چیزی واسش کم نذاشتی !

  22. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1754
    نوشته ها
    72
    تشکـر
    25
    تشکر شده 39 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    سلام.متاسفم برا اتفاقی که برات افتاده اما میگذره.بالاخره زندگی جدیدی روشروع خواهیدکرد و به حال طبیعیت برمی گردی.این که کی و که کجا بستگی به خودت داره حالا یکم اینور یکم اونور.اما یه سوال دارم میخوای باز این اتفاق برات تکرار بشه؟لطفا جواب سوالموبده

  23. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1449
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    7
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    به خدا پناه ببر.خدا مرحم دل های شکستست
    یه وقتی یه جایی یه جوری همچین کمکت میکنه و ارومت میکنه که فکرشم نمیکردی

  24. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2231
    نوشته ها
    165
    تشکـر
    103
    تشکر شده 91 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    سلام سانازجان من دقیقا با سایا جون موافقم سکوت نکن اشتباهه و بیشتر شوهرتو به اشتباهش سوق میده
    تو با سکوتت داری تشویقش میکنی
    ازش بپرس و بخواه توضیح بده یه واکنش منفی نشون بده
    تن به این ذلت و خاری نده
    منم با اینکه عاشق شوهرم بودم اما سکوت نکردم
    نترس فریاد بزن خودتو خالی کن
    عمرتو حروم نکن
    موفق باشی

  25. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2231
    نوشته ها
    165
    تشکـر
    103
    تشکر شده 91 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    دوست دعزیزم منم سرنوشتم دقیقا مثل شما شد
    ده سال با عشق و علاقه زندگی کردیم خوشبخت بودیم و دقیقا بعد از ده سال به راحتی ترکم کرد و رفت
    در حضور من با معشوقش صحبت میکرد و قهقهه میزد
    درد ها کشیدم عذاب کشیدم اما دیدم واقعا زندگی ادامه داره و منم باید ادامه بدم
    هنوزم که هنوزه به یاد گذشته گاهی قلبم درد میگیره اما چاره ای نیست
    من شمارو خیلی درد میکنم اما یادت باشه لحظه لحظه هایی که از عمرت میگذره دیگه برنمیگرده پس از حالا به بعد رو دریاب و به یه زندگی جدید فکر کن
    گذشته رو تا میتونی فراموش کن اصلا یهش فکر نکن
    تا میتونی به جمع دوستان بپیوند و اگر دوستاتو از دست دادی وارد اجتماع شو و استارت زندگیتو از همین حالا بزن
    نا امیدی دشمن ادمه
    اراده کن دوست عزیزم
    کاش همسر منم مثل شما وفادار و پایبند بود
    اون هنوزنمیدونه چه مردی رو از دست داده مطمعن باش یه روزی پشیمون میشه که خیلی دیر شده
    راستی شما چند سالتونه؟ و همسرتون چند سال از شما کوچیکتر بوده؟

  26. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4181
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    سلام فقط اینوو میتونم بهت بگم منم دقیقا همین مشکل برام پیش اومده البته نامزدم با منشیش بود درکت میکنم من که میخوام زودتر از این دنیا برم

  27. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3322
    نوشته ها
    213
    تشکـر
    118
    تشکر شده 146 بار در 94 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    سلام بخاطراتفاق بدی که براتون افتاده واقعامتاسفم.همه ماتوزندگی هامون فرازونشیب های زیادی روپشت سرمیگذاریم.همیشه تویه زندگی مشترک یکی خیانت میکنه ،طرف مقابللش رودرک نمیکنه زندگی رو به باد میده، حرمت نگه نمیداره و....سختی همیشه هست مشکل سایه به سایه پشت سر انسانه وهیچ کدوم ازاینامهم نیستن مهم اینه که تو کوه درد باشی مهم اینه که مقاوم باشی ،نذاری هربادی توروبلرزونه.دوست عزیز خدارونادیده نگیر چراوقتی داشتی ازهمسرت جدا میشدی ته دلت خیلی محکم گفتی خداااااا این چه بلایی بودسرم اوردی؟خدانیست؟اگه خدانیست چرااون لحظه اینوگفتی؟پس خداهست ، همیشه هم باهاته این تویی که بایدتصمیم بگیری باخداباشی وامیدوار یا...
    امضای ایشان
    توراباغیرمی بینم
    صدایم درنمی آید
    دلم میسوزدوکاری
    زدستم برنمی آید......


  28. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43724
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Post اسخ : خیانت بعد از 10 سال

    دوست عزیز منم دقیقا شرایط شمارودارم بااین تفاوت که من یه زن ۲۸ ساله هستم بچه ندارم منم ۴ سال عاشقانه شوهرمو دوس داشتم و۵ ساله ازدواج کردیم که ۴ سالش زندگی عاشقانه داشتیم هرکاری ازدستم براومد برای زندگیم کردم ازوجودم مایه گذاشتم شوهرم ماه یه بار برای کار از شهر می‌رفت دوسال تمام حتی یه بار یه بار بهش خیانت نکردم حتی درحد نگاه کردن ولی اون نامرد یک سال بود به هرروشی عذابم میداد کتکم میزد ازخونه بیرونم میکرد تا دوماه قبل به بهانه کار رفت شیراز همون موقع که رفت دلم لرزیدانگاریه چیزی بهم می‌گفت دیگه برنمی‌گرده به پاش افتادم التماسش کردم بهم قول داد که برمیگرده که بعد دوماه هفته قبل زنگ زد من نمیخوامت ازجلو چشام افتادی تا فهمیدم رفته دنبال یه زن ازخودش بزرگتر یه دخترم داره انگارتموم دنیا رو سرم آوار شد حتی طلاقمم نداد ول کرد رفت وگفت دیگه برنمی‌گرده حالم خرابه به سختی نفس میکشم یه هفته است لب به هیچی نزدم خیلی ناراحتم دارم میمیرم زجه میکشم ولی اون داره عشق بازیشو می‌کنه انقد نامرد بود که نذاشت درست و حسابی ازش خداحافظی کنم من عاشق شوهرمم نمی‌دونم چیکارکنم خیلی حال بدی دارم تنها نیستی از این خائنا خیلی زیادن انقد میخوامشو دوسش دارم حتی پای رفتن برا طلاق ندارم باورم نمیشه باهام اینکاروکرد
    ویرایش توسط eFahim : 04-19-2020 در ساعت 02:11 AM دلیل: غلط املایی

  29. بالا | پست 24


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : اسخ : خیانت بعد از 10 سال

    نقل قول نوشته اصلی توسط eFahim نمایش پست ها
    دوست عزیز منم دقیقا شرایط شمارودارم بااین تفاوت که من یه زن ۲۸ ساله هستم بچه ندارم منم ۴ سال عاشقانه شوهرمو دوس داشتم و۵ ساله ازدواج کردیم که ۴ سالش زندگی عاشقانه داشتیم هرکاری ازدستم براومد برای زندگیم کردم ازوجودم مایه گذاشتم شوهرم ماه یه بار برای کار از شهر می‌رفت دوسال تمام حتی یه بار یه بار بهش خیانت نکردم حتی درحد نگاه کردن ولی اون نامرد یک سال بود به هرروشی عذابم میداد کتکم میزد ازخونه بیرونم میکرد تا دوماه قبل به بهانه کار رفت شیراز همون موقع که رفت دلم لرزیدانگاریه چیزی بهم می‌گفت دیگه برنمی‌گرده به پاش افتادم التماسش کردم بهم قول داد که برمیگرده که بعد دوماه هفته قبل زنگ زد من نمیخوامت ازجلو چشام افتادی تا فهمیدم رفته دنبال یه زن ازخودش بزرگتر یه دخترم داره انگارتموم دنیا رو سرم آوار شد حتی طلاقمم نداد ول کرد رفت وگفت دیگه برنمی‌گرده حالم خرابه به سختی نفس میکشم یه هفته است لب به هیچی نزدم خیلی ناراحتم دارم میمیرم زجه میکشم ولی اون داره عشق بازیشو می‌کنه انقد نامرد بود که نذاشت درست و حسابی ازش خداحافظی کنم من عاشق شوهرمم نمی‌دونم چیکارکنم خیلی حال بدی دارم تنها نیستی از این خائنا خیلی زیادن انقد میخوامشو دوسش دارم حتی پای رفتن برا طلاق ندارم باورم نمیشه باهام اینکاروکرد

    سلام

    باید به لینک زیر برین و مشکلتون رو در قالب تاپیک مطرح کنید تا بیست و چهار ساعت بعد به شما پاسخ داده میشه بعد از ارسال موضوع میتونید توی گزینه خانه تاپیکتون رو ببینید

    لینک : https://forum.moshaver.co/newthread....ewthread&f=122

  30. بالا | پست 25


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : اسخ : خیانت بعد از 10 سال

    نقل قول نوشته اصلی توسط eFahim نمایش پست ها
    دوست عزیز منم دقیقا شرایط شمارودارم بااین تفاوت که من یه زن ۲۸ ساله هستم بچه ندارم منم ۴ سال عاشقانه شوهرمو دوس داشتم و۵ ساله ازدواج کردیم که ۴ سالش زندگی عاشقانه داشتیم هرکاری ازدستم براومد برای زندگیم کردم ازوجودم مایه گذاشتم شوهرم ماه یه بار برای کار از شهر می‌رفت دوسال تمام حتی یه بار یه بار بهش خیانت نکردم حتی درحد نگاه کردن ولی اون نامرد یک سال بود به هرروشی عذابم میداد کتکم میزد ازخونه بیرونم میکرد تا دوماه قبل به بهانه کار رفت شیراز همون موقع که رفت دلم لرزیدانگاریه چیزی بهم می‌گفت دیگه برنمی‌گرده به پاش افتادم التماسش کردم بهم قول داد که برمیگرده که بعد دوماه هفته قبل زنگ زد من نمیخوامت ازجلو چشام افتادی تا فهمیدم رفته دنبال یه زن ازخودش بزرگتر یه دخترم داره انگارتموم دنیا رو سرم آوار شد حتی طلاقمم نداد ول کرد رفت وگفت دیگه برنمی‌گرده حالم خرابه به سختی نفس میکشم یه هفته است لب به هیچی نزدم خیلی ناراحتم دارم میمیرم زجه میکشم ولی اون داره عشق بازیشو می‌کنه انقد نامرد بود که نذاشت درست و حسابی ازش خداحافظی کنم من عاشق شوهرمم نمی‌دونم چیکارکنم خیلی حال بدی دارم تنها نیستی از این خائنا خیلی زیادن انقد میخوامشو دوسش دارم حتی پای رفتن برا طلاق ندارم باورم نمیشه باهام اینکاروکرد

    سلام

    باید به لینک زیر برین و مشکلتون رو در قالب تاپیک مطرح کنید تا بیست و چهار ساعت بعد به شما پاسخ داده میشه بعد از ارسال موضوع میتونید توی گزینه خانه تاپیکتون رو ببینید

    لینک : https://forum.moshaver.co/newthread....ewthread&f=122

  31. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43738
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت بعد از 10 سال زندگی عاشقانه

    چه بگویم نگفته ام پیداست..
    غم این دل مگر یکی دوتاست...

  32. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43724
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : میشه یکی بهمم بگه چرا؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط zorro_l007 نمایش پست ها
    ممنونم ازراهنماییتون ولی من مشکلم همین آیندس.32 سال از عمرم رفت و برای خودم هدف داشتم که درست کردن زندگی برای کسی بود که دوستش داشتم.الان هیچ دلیلی برای توجیه آیندم ندارم..وقتی رفت همه چیزو با خودش برد حتی همه چیزایی که براش دمدتها زحمت کشیده بودم. الان تو خونه خودم رو کارتن میخوابم.بعد طلاق دلیلی ام برای کار کردن نداشتم.دیگه درس ندادم.از همه بدم میومد و سر کلاس با شاگردا بد رفتاری میکردم مخصوصا با خانومها.از اسفند تا مرداد حتی یک دقیقه هم ازخونه بیرون نیومدم.الانم جز 3 تا کلاس کار دیگه ای ندارم و به جز اونا برای هیچ چیز دیگه ای نمیتونم از خونه بیرون برم.حالم از مردم بهم میخوره.چرا نباید خیانت کرد وقتی خیلی راحت به همه وجودت،علاقت،دوست داشتنت وهدفت تو یه چشم به هم زدن خیانت میشه؟پشیمون شد و بعد طلاق بعد از یک ماه زنگ زد ولی بعد معلوم شد که به این خاطر زنگ زده که به اون مردک حرص بده چون با هم بحث کرده بودن.اون مرد 55 یاله چطور به 3 تا بچه خودش که نهایتا از زن من 5 سال کوچیکتر بودن خیانت میکنه؟چرا من به خاطر دوست داشتن حتی به فکر خیانت نیافتادم ولی زنم حتی برای خیانت راضی شد با اون تو خیابون تو چادر بمونه؟
    میشه شمارتو بهم بدی منم دقیقا مشکل شمارودارم شاید حال همو‌خوب کنیم

  33. بالا | پست 28


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 70 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیانت بعد از 10 سال زندگی عاشقانه

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    با توجه به مطالبی که مطرح کردید و داشتن چنین تجربه و چنین احساسی که انگار تمام سرمایه تان را از دست داده اید، بسیار دشوار است و احساس ناکامی و اندوه و خشم شما در این زمینه قابل درک است.
    به نظر می رسد اکنون در حال تجربه احساسات و هیجاناتی هستید که افراد در دوران سوگ و پس از روبرو شدن با فقدان یک عزیز تجربه می کنند.
    چرا که شما هم یک رابطه ای که برایتان ارزشند بوده و زندگی مشترکتان وهر آنچه برای آن تلاش و سرمایه گذاری کرده بودید را از دست دادید و این خودش یک فقدان بزرگ است.
    بنابراین مراحلی مانند شوکه شدن، خشم، غم، احساس گناه، افسردگی و تمام این ها طی پروسه ای تجربه می شوند و در آخر پذیرش اتفاق می افتد که در آن مرحله تازه می توانید خودتان را دوباره بیابید.
    و این را بپذیرید که با وجود تمام این اتفاقات و رویدادهای ناخوشایند شما هنوز هستید و می توانید زندگی تان را بدون تمام آنهایی که از دست دادید ادامه دهید.
    اگرچه دشوار است اما می گذرد و هیچ احساس و هیجانی برای همیشه ماندگار نخواهد بود.
    مواردی مطرح کردید بسیار عجیب بود وهر شنونده ای هم مانند شما متعجب می شود و شاید اگر توضیحی برای چنین اقدامی از سوی همسر سابقتان دریافت می کردید و یا می توانستید به نوعی آن را معنا کنید وب\رایش توجیهی بیابید، اکنون کمی آرامتر بودید.
    اما واقعیت انکار ناپذیری که وجود دارد این است که همه انسانها گاهی در مسیر زندگی خود با موارد و رویدادهایی روبرو می شوند که نه تنها مطابق میلشان نیست و پیش بینی نکرده بودند بلکه بسیار آزاردهنده است.
    مواردی مانند بلایای طبیعی، ورشکستگی مواجهه با یک کلاه برداری و شریک حقه باز و همچنین خیانت که جزو رویدادهای بسیار ناراحت کننده و استرس زا هستند.
    از زمانی که انسان بوده اینگونه موارد هم وجود داشته و دارند.
    البته که اعتماد صد در صد در هیچ موردی حتی درباره خود فرد به خودش، منطقی نیست چونه همه ما انسان هستیم و گاهی رفتارهای غیرمسئوانه و غیراخلاقی انجام می دهیم و این احتمال همواره وجود دارد و هیچ گاه به صفر نخواهد رسید.
    قطعا شما می توانید با پشت سر گذاشتن این دوران دوباره هدف گذاری را آغاز کنید و با توجه به اینکه هنوز سنی ندارید، از نو شروع کنید.
    قطعا در این زمان افکار سرزنش آمیز و قضاوتگر زیادی در ذهنتان پرسه می زنند که بسیار هم آزاردهنده هستند اما آنها یک فکر هستند و نه بیشتر.
    میل به تنهایی شما قابل درک است اما دوستان در این دوران می توانند کمک کننده باشند و بهتر است به آنها اجازه دهید در کنار شما حضور داشته باشند به خصوص دوستان نزدیک و صمیمی که الان به حضور آنها نیاز دارید تا بتوانید با این ناکامی بزرگ روبرو شوید.
    با توجه به خلق پایینی که اکنون تجربه می کنید به شما توصیه می شود حتما هرچه سریعتر برای دریافت مشاوره و انجام مداخلات تخصصی مربوطه، اقدام نمایید تا بتوانید این مسیر را بهتر طی کنید و خودتان و مسیرتان را پیدا کنید.

  34. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    188
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : اسخ : خیانت بعد از 10 سال

    نقل قول نوشته اصلی توسط eFahim نمایش پست ها
    دوست عزیز منم دقیقا شرایط شمارودارم بااین تفاوت که من یه زن ۲۸ ساله هستم بچه ندارم منم ۴ سال عاشقانه شوهرمو دوس داشتم و۵ ساله ازدواج کردیم که ۴ سالش زندگی عاشقانه داشتیم هرکاری ازدستم براومد برای زندگیم کردم ازوجودم مایه گذاشتم شوهرم ماه یه بار برای کار از شهر می‌رفت دوسال تمام حتی یه بار یه بار بهش خیانت نکردم حتی درحد نگاه کردن ولی اون نامرد یک سال بود به هرروشی عذابم میداد کتکم میزد ازخونه بیرونم میکرد تا دوماه قبل به بهانه کار رفت شیراز همون موقع که رفت دلم لرزیدانگاریه چیزی بهم می‌گفت دیگه برنمی‌گرده به پاش افتادم التماسش کردم بهم قول داد که برمیگرده که بعد دوماه هفته قبل زنگ زد من نمیخوامت ازجلو چشام افتادی تا فهمیدم رفته دنبال یه زن ازخودش بزرگتر یه دخترم داره انگارتموم دنیا رو سرم آوار شد حتی طلاقمم نداد ول کرد رفت وگفت دیگه برنمی‌گرده حالم خرابه به سختی نفس میکشم یه هفته است لب به هیچی نزدم خیلی ناراحتم دارم میمیرم زجه میکشم ولی اون داره عشق بازیشو می‌کنه انقد نامرد بود که نذاشت درست و حسابی ازش خداحافظی کنم من عاشق شوهرمم نمی‌دونم چیکارکنم خیلی حال بدی دارم تنها نیستی از این خائنا خیلی زیادن انقد میخوامشو دوسش دارم حتی پای رفتن برا طلاق ندارم باورم نمیشه باهام اینکاروکرد
    سلام

    شما لطفاً یه عنوان جدید باز کن مشکلتو مطرح کن. ولی چون اینجا نوشته ای برای بنده یک سوال پیش آمد: شما فرمودی 5 ساله ازدواج کردی ولی 4 ساله عاشقانه شوهرته دوست داری؟
    این به چه معناست؟ حتما مدتی هم مثلاً 1 سال عقد بوده اید بنابراین، شما 2 سال اصلاً به ایشان محبتی نکرده ای و تازه بعد از مدتی طولانی که از آشنایی و ازدواج می گذشته به فکر افتاده ای؟
    خیلی از کاربرها پس از خواندن درد دلها بلافاصله طرف را متهم به خیانت می کنند. در حالی که ما اصلاً از طرف مقابل چیزی نمی دانیم.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد