نوشته اصلی توسط
mohsen2
سلام
من محسن هستم 20 سال دارم و از ی دختر خانومی خوشم اومده و این موضوعو با برادر بزرگترم در میون گذاشتم اما برادرم گفت محسن الان نمیتونی به اردواج فکر کنی چون هنوز یکی از داداشام متاهل نشده و از من بزرگتره البته میدونم که با ی دختر خانوم در ارتباطه و دلیل دیگش هم این بود که من هیچ پولی برای ازدواج ندارم دریق از 1000 تومن که برا خودم باشه و دانشجو هستم و حسابی سر در گم شدم که الان باید چیکار کنم
دلیل دیگه برادرم این بود که گزینه های بهتری هم برا ازدواج پیدا میکنم اما من نمیتونم قبول کنم چون از نظر من علاقه ام به این دختر خانوم بیشتر از اونکه بخوام باور کنم میتونم فراموش کنم ازطرف دیگه هم نه میتونم نه میخوام که فراموشش کنم
آخه کجا گفته شده آدم به خاطر بی پولی باید از دختر مورد علاقش دل بکنه
لطفا شما نگیدکه فراموشش کنم چون شدنی نیست
امروز هم رفتم محل کار همون دختر خانوم (مغازه فروش لوازم آرایشی دارن) بعد از سلام و احوال پرسی گفتم فلان چیزو میخوام با اینکه داشتن به من گفت نداریم اما میدونم که به خاطر حیا و خجالت کشیدنش گفت نه من فکر میکنم چون دوست نداشت من اونجا باشم به نظرم حضور من تو محل کارش فضا رو براش سنگین کرده بود
من قصدم ازدواجه اما خانوادم کمکم نمیکنن لطفا بگید چیکار کنم که بهش برسم
مرسی