نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: مخالفت پدر و مادر

11960
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27357
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مخالفت پدر و مادر

    با عرض سلام و خسته نباشید.پسری 30 ساله و مجرد و دانشجوی دکترای تخصصی و مدرس دانشگاه و شاغل در یک شرکت معتبر بین المللی می باشم.بنده از 23 سالگی علاقه زیادی به تشکیل زندگی و ازدواج داشته ام بدلیل مشکلات خانوادگی پدر و مادرم با هم که همیشه با مخالفت های پدر و مادرم روبرو شده ام.اول بار در سن 23 سالگی به دلیل نرفتن به سربازی و نداشتن شغل مناسب و سن کم مخالفت کمی شدید شد.بار دوم در سن 26 سالگی با وجود اتمام سربازی و فوق لیسانس و داشتن شغل دوباره مخالفت شدید شد. و بار آخر در سن 29 سالگی با وجود داشتن شغل مناسب و عالی و تحصیل در دوره دکتری و داشتن منزل و ماشین شخصی مخالفت خیلی شدید شد.در همه این مدت علت اصلی مخالفت ازدواج بنده نداشتن سلامت روحی و روانی،کم تجربگی، مرد نبودن، زود بودن ازدواج برای من عنوان شده است. بنده الان بخاطر کارم 4 سال هست که به تنهایی در اردبیل و به دور از خانواده زندگی میکنم و انها در شهرستان زندگی میکنند.حالا بعد از مدتها که تصمیم به ازدواج گرفته ام و شرایط از نظر بنده برای تشکیل خانواده مناسب هست، با معرفی هر دختر خانمی خانواده ام با آن مخالفت میکنند و میگویند طرفی که تو معرفی کرده به شخصیت خانوادگی ما نمیخورد و دنبال گزینه دیگر باش.بنده هم چند مورد از دکتر و پرستار بیمارستان تا مدیر کارخانه و کارمند اداره و مدرس دانشگاه و حتی خانه دار تحصیل کرده به خانوادم معرفی کرده ام که هر کدوم رو به دلایلی از قبیل سن بالا،قیافه و اندام بد، موقعیت اجتماعی خراب، نداشتن اصالت خانوادگی و هم کفر نبودن و ... رد کرده اند.و در این مدت خانواده من هیچ دختری برای ازدواج با بنده پیشنهاد نداده اند و قدمی برای ازدواج من برنداشته اند.در حالیکه من اولین فردی هستم تویه فامیل که سن سی سالگی را رد کرده ام و هنوز ازدواج نکرده ام و در فامیل بهم میگویند که دارم رکورد میزنم.حتی فامیل هم به زبان آمده اند و با طعنه به پدر و مادرم میگویند که چرا برایش کاری نمیکنید.پدر و مادرم هم جوابی برای گفتن ندارند و ساکت میشوند.اخر سر دیگر چند روز پیش تحمل خودم رو از دست دادم وبا پدر و مادرم حرفم شد که چرا نمیگذارید و نمیخواهید من ازدواج کنم چرا برای من کاری نمیکنید تا کی باید تنها زندگی کنم.چرا میخواهید مرا شکنجه کنید. انها هم حرف زدند و علت را باز گفتن که شغل خوب نداری،سلامت روحی و روانی نداری،درآمد کافی نداری،صلاحیت اداره یک زندگی را نداری،مرد نشده ای،تو نمیدونی زندگی مشترک چیه و .... هزاران حرف دیگر که بار بنده کرده اند.والان من نمیدونم چیکار کنم و دست به دامن کی بشوم که بتونه بمن کمک کنه.لازم بذکر هست که پدر و مادر من با وجود نداشتن دارایی درست و حسابی شدیدا مغرور هستند.حاضرن در مورد مسایل و مشکلات زندگی مردم و فامیل تا هفته ها بحث و حرف بزنند ولی در مورد ازواج من سکوت میکنند و حرف و بحث رو عوض میکنند.بعد از این همه صحبت ها با پدر و مادرم متوجه این موضوع شدم و خودشون بیان کردند که من صلاحیت تشکیل یک زندگی مستقل را ندارم.من باید تحصیلات دکتری که 6 سال می باشد را تمام کنم.من باید درآمد کافی و شغل دایمی و مناسب داشته باشم.من باید فقط با دختری میتوانم ازدواج کنم که فقط وفقط و فقط انها تشخیص میدهند و انتخاب میکنند و مناسب شان خانواده ما هست ازدواج کنم.در آخر هم بگویم که در فامیل اکثر کسانی که صلاحیت نداشته اند ازدواج کرده اند،درامد و شغل مناسب و درآمد کافی نداشته است ازدواج کرده اند، با هردختری با هر طایفه و ایلی که دوست داشته اند ازدواج کرده اند.حتی با دختر فقیر،گدا، کارگر، کارمند و ... ازدواج کرده اند و تا به امروز هم طلاق نگرفته اند.پس چرا وقتی من میخوام با این شرایط مناسب که هر پسری ارزوی ان را دارد تا ازدواج کند ولی من نمیتوانم و اجازه ندارم.در پایان هم به خانواده ام گفتم که شما دیگر برای ازدواج من تا به امروز کاری نکرده اید الانم کاری نکنید و خودم سرمایه ای جم و جور میکنم و حالا هر چند سال که طول بکشد با دختری که خودم میخواهم و دوست دارم ازدواج میکنم.نه با دختری که به زور بمن تحمیل کنین و تا اخر عمرم با شکنجه و زجر فقط به دلیل اینکه پدر و مادرم از این دختر خوششان می آید زندگی کنم.مدتی با دختری خانمی 21 اشنا شده ام که دانشجوی سال آخر پرستاری در دانشگاه محل تدریس بنده هست و سه خواهر هستن که خواهر اول با یک پزشک نامرد می باشد.پدر و مادر تحصیلکرده و معلم می باشند.وضعیت مالی و اجتماعی خوبی هم در شهر دارند و از سرشناسان شهر هستند.ولی بدلیل اینکه پدربزرگ و مادربزرگ دخترخانم از فقرای شهر بودن و مدتهاست که به رحمت خدا رفته اند خانواده ام مخالفت کرده اند و گفته اند سراغ آن دختر بروی دیگر پسری به اسم و نام تو نداریم.اخه من مگه بچه 20 ساله هستم که این چنین رفتاری رو خانواده ام با من دارند.گناه من چیه.کمک و راهنمای ام کنین.با تشکر

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    گرچه این مباحثی تکراری است چاره ای نیست باید مطرح بشود . بله دخترم ، این کاملا لازم و ضروری است . به مادرها و پدرها بزرگوار خطاب میکنم بدون دلیل ، برای علل کم اهمیت یا بی اهمیت ، با ازدواج مخالفت نکنید . متاسفانه ما گزارشهایی را داریم که خانم و آقا همتای هم هستند مشکل خاصی هم نبوده اما پدر و مادر به یک دل واهی یا کم اهمیت و سلیقه ای و مثلا به دل من ننشسته و دماغ او اینجور است ، مثلا چون از نزدیکان مامان یا بابا است مخالفت میکنند . اولا شما بزگترها خیلی مخالفت نکنید و سخت نگیرید و بدانید اگر ما مانع ایجاد کنیم و مفسده ای برای این ازدواج کردن باشد که هست ، متاسفانه مفسده دارد مسئول خواهیم بود .چون ایشان خانم هستند اهمیت ویژه ای دارند و اگر آقایی این سوال را مطرح میکردند و میگفتند خانواده دختر راضی نیستند آنجا بار کمی ، سبک تر بود و ضرر کمتر بود ولی اینجا دختر سوال می کنند رضایت خانواده پسر خیلی مهم است . زیرا اگر رضایت آنها نباشد چون پدر مادر هستند ، خدای نخواسته توفیقاتی از شما سلب میشود . او پدر است ، میخواهد از فرزندش حمایت مالی بکند . نه ، این آقا پسر شاغل است و نیاز مالی به پدرش ندارد ، خودش داماد میشود و مجلس میگیرد . بالاخره این پسر حمایت عاطفی و اجتماعی از طرف پدرش نیاز دارد و شما حمایت پدر شوهر را نیاز دارید مهمتر از آن با مخالقت مادر شوهر نمیتوان کنار آمد . چون مادر در زندگی رکن اساسی هستند اگر از پسرشان و شما حمایت نکنند ، مهم است . فرض کنید این ازدواج صورت میگیرد ، مادر شوهر از این دختر خانم حمایت نکند ، اعتنا نکند و حتی بی حرمتی بکند و این خانم هستند که لطمه می خورند . شما خانم هستید و احتیاج به توجه دارید . برای ما آقایان نه این مهم نیست . دربی توجهی ، بهم نمی ریزیم ولی شما در زندگی خیلی رنج میبرید . یک ضرب المصل ایرلندی میگوید: گر زن را دو نیم کنی برایش آسانتر است تا به او بی اعتنایی کنی .
    من به همه جوانها توصیه میکنم رضایت خانواده ها را جلب کنید یا مشکلات بعدی ایجاد نشود.
    آیا اگر خانواده ها از هم دور باشند یا حتی خانواده پسر در شهرستان باشد و چند ماهی یکبار همدیگر را ببینند فکر میکنید باز مشکل ایجاد میشود.
    چقدر من بگویم توی ایران فقط دو نفر ازدواج نمیکنند بلکه خانواده ها با هم ازدواج میکنند عزیزان و خانم هایی که این فکرها را میکنند می گویم ، اینجا ایران است اینجا غرب نیست . بله در غرب این طوری است . مهم دو نفر هستند که با هم ازدواج می کنند خانواده ها راضی باشند یانباسند مهم نیست . ارتباط هم با هم ندارند. خیلی مثل خانواده های ما مهم نیست . خانواده هایی دارند که پدر خانم را هیجده سال است ندیده اند . گفته ببینیم پدر خانم ما چه قیافه ای است. رستوران دعوتش کرده هر کدام پول غذای خودشان را حساب کرده اند . بعد میگویند خوشبخت شدیم خدا حافظ . اینجا ایران است در اروپا عمه و خاله جایگاهی ندارند ولی در ایران واقعا جایگاه دارند. پدر و مادر این آقا پسر فردا میخواهند پدر بزرگ و مادر بزرگ بچه شما بشوند . برادر او میخواهد عموی بچه شما بشود خواهر او میخواهد عمه شما بشود .از طرف خانم ها هم همینطوراست . این را جدی بگیرید . رضایت خانواده ها شرط است . مگر شما میتوانید با شوهرتان این را شرط کنید که رابطه ات را با خانواده قطع کن . مگر چنین چیزی میشود او الان عاشق است ، کر و کور است او میخواهد به این خانم برسد . بعد از ازدواج چشمهایش را باز میکند و میخواهد برود مادرش راببیند خانم میگوید مگر شرط نکرده بودیم . و پسر میگوید مگر میشود من رابطه ام را با مادرم قطع کنم . خانم مگر شما میتوانید رابطه ات را با مادرت قطع کنید . به این قولها گوش نکنید . بفرض هم که بگذرد باور کنید اگر مردی از مادرش بگذرد از شما راحت تر میگذرد . وقتی به پدر و مادرش وفادار نیست به شما هم وفادار نخواهد بود .
    مطمئن باشند قطع رابطه ، قطع رحم است و گناه دارد و شما با این شرطی که میگذارید شرط گناه میگذارید چون شرط باطل است . این شرط باطل ضمن عقد است این دید را اصلاح کنید . حالا میدانید چه اتفاقی می افتد ؟ این شرط عملی نمیشود شما عاشق هم هستید ، زوج جوان عین دو کبوتر عاشق کنار هم . چون خانواده اش راضی نیستند در ارتباطات یا تلفن ها کم کم تردیدها و تحریکاتی ایجاد میشود ، پچ پچ هایی که کم کم خواهر شوهر و مادر شوهر در گوش آقا پسر میکنند . حالا این دو کبوتر عاشق بعد از مدتی توی سرو کله همدیگر میزنند و این دو عاشق دشمن هم میشوند.
    من میگویم جایی که ادله واهی و بیخودی است ، سخت نگیرید . حالا خانواده هایی هستند که میگویند پسر من واقعا کر و کور شده است پسر هجده ساله عاشق خانم بیست و پنج ساله شده است خانواده میگوید به صلاح شما نیست . او کر و کور است ولی پدر و مادر بر اساس عقل این را میگویند والدین خدمت میکنند تا آنجا که میتوانند باید بنشینند صحبت کنند حالا اگر موقعیت خاص بود نیاز به مشاوره دارد و باید نتیجه بگیریم چه کار کنیم . شما باید مقابله کنید .
    میخواهیم عروسی کنیم و مادرم راضی نمیشود و می گوید باید عروس را طلاق بدهی، با اینکه همسرم را دوست دارم ولی بخاطر حرمت مادرم ، می خواهم زنم را طلاق بدهم . بنظر شما درست است؟
    من گمان نمیکنم این مادر بخاطر دلایل واهی این تقاضا را از پسر بکند. قابل قبول نیست . زیرا مادر می داند که طلاق یکی از مبغوض ترین کارهاست و عرش الهی را میلرزاند . احتمالا اینجا باید مشکلی باشد که چنین الزامی می کنند . مثلا یک تنش جدی بین مادر و عروس پیش آمده یا عروس منتخب مادر شوهر نبوده و مادر هم مجبور شده و محبتی به عروس ندارد و حتی اگر هم این باشد ، من صلاح نمیدانم. الان دو جوان عقد دائم هم هستند . مراسمی گرفتند ، هزینه ای صرف شده ، بحث آبروی خودشان است . و لطمه ای که به پسر و دختر میخورد . لذا من تقاضا میکنم از این اصرار دست بردارید و ببخشند . حتی اگر تنش و مشکلی بوده ، عفو کنند. بزرگان باید ببخشند . عروس خانم ، اگر شما هم جسارتی کردید ، بروید، تفقدی کنید . از دلشان در بیاورید ، معذرت خواهی کنید . اشکالی ندارد. این کار باعث ، قوام زندگی شما میشود . در دین چقدر دستور داریم که عذر خواهی کنید و برادر عزیز، به شما عرض میکنم ، شما هم میتوانید ، نقش داشته باشید . روابط بین مادر و همسرتان را مدیریت کنید. حتی با دروغ ، تا بتوانید این مشکل را حل کنید . انشاءاله این اتفاق بیفتد و مادر عروس خانم را ببخشند . حالا اگر این اتفاق نیفتد و کار به اینجا برسد ، شما نباید از مادر اطاعت کنید . اینجا جایش نیست . مراجع تقلید ما فرموده اند : کانون خانواده مهم است و صرف پدر و مادر ، نمیتواند عاملی باشد که بسمت طلاق بروید . اطاعت وقتی واجب است که اولاٌ اطاعت ممکن باشد و ثانیا مفسده ای نداشته باشد که این مفسده دارد . انشاءاله کار به اینجا نکشد ، که پسر به حرف مادر گوش کند.

    آیا ممکن است این ملاکهای همسر گزینی در نسل های مختلف متفاوت باشند ؟ مثلا پدر بزرگ و مادر بزرگ بگونه ای فکر می کنند و پدر و مادر بگونه ای و فرزند به گونه دیگری . چه کار کنیم این ها بهم دیگر نزدیک شوند و کدام بر دیگری اولی است ؟
    هرکسی ، جایگاه خودش را دارد . پدر و مادر وظیفه شان است که برای ازدواج فرزندان اقدام بکنند. ما در آیات شریفه قرآن داریم : و انکح ایاما منکم و الصالحین من عبادتکم و امائکم . شما ملزم هستید برای ازدواج بچه هایتان اقدام کنید . این دستور قرآن است . پدر و مادر اقدام می کنند ، معرفی میکنند ، زمینه سازی می کنند و پیشنهاد ازدواج بعهده والدین است . ممکن است جوان خجالت نشود . حتی ممکن است تا احساس نکند که پدر و مادر آمادگی ازدواج او را داشته باشند خجالت بکشد که مطرح کند . و انکح ایاما منکم به پسر و دختر مجرد گفته میشود و الصالحین من عبادکم و امائکم ، همان بنده و برده و کنیزه ها هستند که در آن زمان داشتند و قرآن میگوید که برای صالحان آنها هم به فکر ازدواج باشید . زمینه سازی کنند ، برای رفع مشکل مالی اقدام کنند و رایزنی کنند و معرفی کنند . جوان عزیز ، مواردی را مادر و خواهر می بینند و وظیفه این ها است. حالا اگر فرزند احساس کرد که مورد خوبی است ، می روند و می بینند و ما توصیه مان این است که جوانان به معرفی والدین بیشترتوجه کنند ، مخصوصا مادر و خواهر که برای اولین بار می روند و می بینند ، چون زن هستند و زن شناس . برای جوانانی که خودشان به خواستگاری می روند و به این آداب و رسوم اهمیت نمیدهند و بعداً دچارمشکل میشوند ، بحثی خواهیم داشت . یکی اینکه او زن شناس نیست و نمیتواند بشناسد ولی مادر میتواند بشناسد چون خودش زن است و او دقت دارد . مادر معرفی میکند ، ممکن است عمه ، دایی ، همکار و همکلاسی در دانشگاه هم معرفی کنند ، اشکالی ندارد . چقد رخوب است و ثواب هم دارد . روایت از حضرت علی (ع) داریم : افضل شفاعات ان تشفع بین اثنینی فی نکاح حتی یجمع الله بینهما . بهترین واسطه ، واسطه گری بین دو نفر برای نکاح است تا اینکه خداوند بین آنها جمع کند . ولی الزامی نیست که فرزند شما فردی را که شما معرفی کرده اید ، بپذیرد .

    بنظر شما یک جوان باید همسر آینده اش را صرفاً بر اساس انتخاب پدر و مادر انتخاب کند و اگر این طور نیست ، به پدر و مادرها بگویید : این قدر سختگیری نکنند .
    اگر منظورتان این است که بر اساس ملاکهای والدین ، همسر را انتخاب کنیم و ازدواج کنیم ، خیر. این اشتباه است . چون شما میخواهید ازدواج کنید و جوان هستید و ملاک برای ازدواج دارید و شما میخواهید با دختر خانم زندگی کنید نه پدر و مادرتان . ولی اگر منظور همین است که من قبل از طرح سوال توضیح دادم ، یعنی همان که مادر و خواهر معرفی میکنند ، توصیه میکنم مخالفت نکنید. یک مطلب ، این است که ازدید آنها انتخاب کنیم و کسی که از دید آنها مطلوب است ، انتخاب ما باشد . ما در اینجا میگوییم خیر . و یک مطلب اینکه ، آنها معرفی می کنند و شما حق انتخاب دارید که بپسندید یا نپسندید . تعصب در این مسئله اشتباه است . چه کسی دلسوزتر از مادر و پدر است؟ آنها رایزنی میکنند ، اصلا آداب و رسوم ما این است که آنها رایزنی کنند زیرا شما نمیتوایند به خانواده طرف زنگ بزنید که من میخواهم از دختر شما خواستگاری کنم زیرا این در شأن شما نیست و خانواده دختر هم قبول نمی کنند . پس شما بخاطر معرفی آنها مقاومت نکنید . ممکن است یک همکلاسی و یا یک همکار کسی را معرفی کند مگر شما تعصب به خرج میدهید ؟ پس چرا برای معرفی مادر ، تعصب به خرج می دهید . شما معرفی غریبه را می پذیرید ، خوب معرفی مادر را هم بپذیرید . ولی خودتان را ملزم به انتخاب نکنید. این آقا پسر می گویند : سخت میگیرند . اگر منظور تحمیل است که خیلی خطرناک است . ما در قضیه ازدواج ، یکی خود تحمیلی و یکی دیگرتحمیلی داریم . بعضی مواقع مادر تحمیل می کند ، مادر بزرگ ، تحمیل می کند. این خیلی خطرناک است .او میخواهد یک عمر زندگی کند . البته الان ، بخاطر تحصیلات و بالارفتن سطح فرهنگ مخصوصا در شهرهای بزرگ ، تحمیل های قدیم را کمتر داریم . الان یک مدل تحمیل مدرن داریم . به دختر خانم میگوییم این آقا را دوست داشتید ؟ می گوید : خیر . می گوییم : پس چرا قبول کردی ؟ میگوید : بخاطر اشک های مادرم ، آه پدرم ، قهر پدر . این خیلی خطرناک است . به مادر های عزیز میگویم : چرا اشک می ریزید ؟ حالا طرف پسر برادرتان است ومامان او را می پسندد و علایقی دارد و سلیقه شما او را می پسندد ، دختر شما نمی پسندد و به خاطر اشک های شما میگوید : بله . ولی اشک های شما بعداً جانسوز تر خواهد بود . تحمیل عاطفی نکنید . به جوانان هم میگویم : شما این تحمیل را قبول نکنید . الان مقداری اشک می ریزند و بعد خودشان را یک جوری وفق میدهند . ولی بعداً برای مادر جانسوزتر خواهد شد . حالا دخترشان اسمش روی کسی است و اگر در عقد باشد باز بهتر است ولی اگر ازدواج کرده باشد و فرزند هم داشته باشد و آن موقع بخواهد جدا شود ، اشک های مادر خیلی جان سوزترخواهد بود.
    آیا این درست است که فرزندان بدون توجه تجربیات پدر و مادر و فقط با متکی بودن به عشق و علاقه ، ازدواج کنند ؟
    ما در همه امور زندگی ، به غیر از والدین مشورت می کنیم . حضرت علی (ع) میفرمایند : هیچ پشتوانی مثل مشاوره نیست . و هیچ پشتوانی محکم تر از مشاوره و مشورت با دیگران نیست . حالا چرا ما در ازدواج ، با پدر و مادر مشورت نکنیم ؟ غریبه ، فقط جایگاه مشاور را دارد . از اطلاعات او استفاده می کنیم ولی دلسوز ما نیست . پدر و مادر دلسوز ما هستند و خوبی ما را میخواهند و با شما رابطه عاطفی دارند . آنها خوبی ما را میخواهند . اصل مشاوره در ازدواج مهم است . روایت داریم : نعم المُظاهرت المشاورة . مشاوره چه خوب پشتیبانی است . من شاور رجال ، شارک ها فی امورها . کسی که با اهل فن مشاوره میکند در عقل آنها شریک میشود . شما اصل مشاوره را جدی بگیرید و با پدر و مادر جدی تربگیرید . زیرا آنها یک رابطه عاطفی هم با شما دارند . دلسوزی پدر و مادر کجا و دلسوزی دایی و مشاور کجا ؟ این ها را جدی بگیرید .
    آیا جوانانی که خودشان تحصیلات عالیه دارند و روانشناسی و جامعه شناسی خوانده اند ، باز هم احتیاج دارند از تجربیات و نظرات پدر و مادرشان استفاده کنند ؟
    قطعاً باید از تجربیات آنها استفاده کنند . درست است عاقل و فرهیخته هستند و تحصیلات عالیه دارند. ولی روایت داریم : لا تستغنل العاقل عن المشاوره . آدم عاقل هم از مشاوره مستغنی نیست . بله درست است علم چیز خوبی است . ولی تجربه کجا و علم کجا ؟ تجربه را نمیتوان با تحصیلات بدست آورد . بله تحصیلات دارند ولی تجربه در ازدواج ندارند . پدرها برای پسرها و مادرها برای دخترها و شاید از جهاتی برای دختر ، مشاوره با پدر بهتر باشد زیرا پدر مرد است و همچنین مادر برای پسر بهتر است . ما نمی گوییم که شما تحصیلات دارید ، مشاوره نکنید . آنها تجربیاتی دارند و شما از آنها استفاده می کنید . حضرت علی (ع) به فرزندش فرمود : پسرم از تجربیات من استفاده کن . من یک باراین مسیر را رفته ام .

    رضایت خانواده ها در ازدواج چقدر مهم است و آیا ممکن است نارضایتی والدین ، مشکلاتی را پیش بیاورد ؟
    خانواده مهم است . در کشور ما دو خانواده با هم ازدواج میکنند . مثل غرب نیست که دو جوان با هم ازدواج کنند . جوانان چاره ای ندارند جز اینکه خانواده ها را ، راضی کنند . وقتی دو خانواده راضی نیستند ، برای جوانها اضطراب و استرس می آورد و پیامد آن اضطراب است . بعد ، از تجارب خانواده در مورد ازدواج ، نمیتوانند استفاده کنند . وقتی خانواده راضی نباشند ، خودشان را کنار می کشند . و تجارب خودشان را ، در اختیار شما قرار نمیدهند . گذشته از این ، شما به حمایت مالی خانواده تان نیاز دارید . حالا آقا بگوید : من خودم شغل دارم و نیاز مالی ندارم . خوب درباره حمایت عاطفی چه می گویید ؟ شما باید از طرف خانواده و والدین حمایت بشوید . الان آقایی با خانمی ازدواج کرده اند ، خانواده پسر راضی نبودند . بفرض آقا پسر آنها را مجبور کند . ولی آیا عروس این خانواده ، نباید از مادر شوهر محبت ببیند ؟ یکی از موارد تنش در زندگی ها همین مورد است که مادر شوهر ، این عروس را نمی پذیرد . ممکن است ده سال گذشته و دو تا بچه هم دارند ولی مادر شوهر هنوز دلش با این عروس صاف نیست . متاسفانه آزار می بینند و اذیت می شوند . باید حمایت عاطفی داشته باشند . حالا دختر خانمی خانواده اش را اجبار کرده و با آقا پسر ازدواج کرده اند . خانواده حمایت اجتماعی از داماد نمیکنند . یعنی اینکه تحویلش بگیرند ، در جمع معرفی اش بکنند ، احترام بگذارند و این کارها را نمیکنند . حالا این خانواده کیست ؟ پدر و مادر . اگر شما خدای نخواسته ، دل پدر و مادر را بدست نیاورید و رنجشی در آنها ایجاد شود ، خداوند توفیقاتی الهی را از شما سلب میکند . خیلی ها توفیقات الهی از آنها سلب شده است . ما از رنجش آنها نگران میشویم و دغدغه داریم . کسانی هستند که درهای متعددی به رویشان بسته شده است . این قضیه را جدی بگیرند و رضایت خانواده مهم است .
    میخواستم به پدر ها و مادرها بگویید که این قدر ، در انتخاب همسر فرزندانشان ، سخت نگیرند .
    اگر واقعا این باشد اشتباه است و ما نمی پذیریم . یک وقت سخت گیری پدر و مادر حق است . می بینند جوانشان کر و کور شده است و دارد به راه اشتباه می رود . اینجا سخت گیری میکنند . اینجا خوب است . اینجا وظیفه دارند سخت گیری کنند و جلوی ازدواج را بگیرند . چون به نفعش است . الان جوان گرم است ، بعد که سرد شد ، می بیند طرف برایش مناسب نیست . پس اینجا باید سخت گرفت . ولی اگر سخت گیری بر اساس دلایل بیخود باشد ، بر اساس حب و بغض باشد ، ما داشته ایم که خانم هیچی کم نداشته ، ولی مادر آقا می گوید : چون من خودم نشانش نکردم . خوب حالا شما نشان نکردید . دایی یا فرد دیگری واسطه بوده . بله درست است مادر دوست دارد خودش اقدام کننده باشد . ولی شما نباید اینجا سخت بگیرید . این یک عشق خیابانی نبوده که این قدر سخت می گیرید . یا پدر می گوید : چون از نزدیکان مادرت است . این ها حب و بغض است . یا برعکسش مادر می گوید : این از نزدیکان پدرت است . این ها واقعاً سخت گیری های بیخود است . مثلا طرف همه شرایط را دارد ولی میگویند : خوب احوال پرسی نکرد . بله اگر طرف بی ادبی کرده یا بی حرمتی کرده ، بله این نگران کننده است . گاهی تعصب ها ، این که می گویند : همشهری ما نیست . این ها دلیل نمیشود . گاهی اختلاف فرهنگی است . این مهم است و بعداً به آن اشاره خواهیم کرد . من موردی داشتم که مادر میگفته : چهل کیلومتر راه با ما اختلاف دارند . خوب این چه مشکلی دارد ؟ گاهی میگویند : هم محلی ما نیست . هم لهجه ما نیست . این ها سخت گیری ها ی بی جهت است . و این است که جوانان درد دل دارند و به ما میگویند به والدین بگویید سخت گیری نکنند .
    جوانی بیست و یک ساله هستم و به خواستگار خانمی رفتم که پنج سال از من بزرگتر است . پدر و مادرم مخالف هستند . ولی خانم همه شرایط لازم را دارند . آیا ممکن است این اختلاف سنی مشکل ایجاد کند ؟
    ما این سوال را قبلا عرض کردم . ولی چون مهم است باز آن را تکرار می کنم . توصیه ما این است که دقیقا برعکس این باشد . اگر شما بزرگتر بودید .خیلی خوب بود و مطلوب است . حالا اگر همسن بودید باز مشکلی نبود و حتی اختلاف شش ماه الی یکسال بود و خانم بزرگتر بود اشکالی نداشت . ولی این اختلاف سنی پنج سال خیلی مشکل ایجاد می کند . من برای این مشکل هفت دلیل آوردم . 1-خانم ها زودتر به بلوغ می رسند . خانم رشد عقلانی می کنند و شما آن رشد را نکرده اید . و شما مشکل بُعد فکری میشوید ما دوست داریم شما قُرب فکری داشته باشید . یکی از عوامل تنش درزندگی ، همین بُعد فکری است که فکر خانم و آقا ، بهم نمیخورد و بهم نزدیک نمی شوند .
    علت دیگر این است که هورمونهای جنسی در خانم ها زودتر فروکش می کند و در سن بالای چهل و چهل و پنج به سمت سرد مزاجی می روند . آقا این جور نیست و ایشان هنوز احتیاج دارند و مشکل پیش می آید و ممکن است به خطا بروند . و خانم می خواهد باردار بشود و این زایمانها بریا خانم پیری زودرس می آورد و خانم می شکند . و مهمتر از این ها ، ایشان جلوی اقتدار شما را می گیرد . جزء ویژگی های منحصر بفرد آقایان ، اثبات اقتدار است . منظورمان قلدری و زورگویی مرد نیست . اقتدار به این معنا که دوست دارد مرد خانه باشد . دوست دارد متکا باشد . دوست دارد خانم او را قبول داشته باشد و به او تکیه کند . الرجال قوامون علی النساء . دوست دارد حالت اقتدار داشته باشد . وقتی خانم بزرگتر است نیم گذارد آقا اقتدارش را اثبات کند . نقش مامان را پیدا می کنند نقش نوجوان را برایشان پیدا می کند . می گوید : دیر نکنی ، زود بیایی و معمولا این جور برخورد می کنند . و این برای مرد چیز جالبی نیست . گذشته از این ، عرف نمی پذیرد . خانم و آقا باید وقتی در خیابان راه می روند مردم بگویند خانم و آقا هستند نه اینکه بگویند این پسر خانم است . واقعا چند سال که می گذرد مردم فکر می کنند پسر اول این خانم است . این قدر اختلاف ظاهر دارند . در ضمن خانواده هم نمی پذیرند . ایشان هم گفته اند پدر و مادر م راضی نیستند ولی این را بگویم عرایض ما کلیّت دارد ولی عمومیت ندارد . ما می گوییم : پسر من ، شما این مشکلات را ببین . ممکن است آقای بگوید : من با همه این ها کنار می آیم البته اگر عقلایی تصمیم بگیرند . و گرنه اگر عاشق شده اند و کر و کور شده اند که اصلا فکر نمی کنند . اگر عقلایی تصمیم بگیرید و ببینید میتوانید کنار بیایید ، ما حرفی نداریم . این مثل بحث دیانت نیست که بتوانیم از آن بگذریم . ما می گوییم اگر دو طرف دین دار نباشند ، نمیتوانند با هم زندگی کنند . و دچار مشکل میشوند . ما این ها را می گوییم که شما عاقلانه جلو بروید .
    البته ما موارد داشته ایم ، خانمی بیست و پنج ساله میخواهند با آقای پنجاه ساله ازدواج کنند و می گویند من مشکلی ندارم و دوست دارم و این جور آدمها هم هستند و این استثنا هم دارد .

    دختری را در دانشگاه پیدا کرده ام و میخواهم ازدواج کنم ولی مادرم مخالفت می کند در حالیکه مادرم اجازه داده بود که خودم انتخاب کنم . لطفا راهنمایی بفرمایید .
    اینکه مادرها مخالفت می کنند این است که مادر از اینکه اقدام برای ازدواج پسرش می کند لذتی می چشد و تا شما در جای ایشان قرار نگیرید نمیتوانید درک کنید . و این را حس نمی کنید . بطور معمول ، مادر از اینکه خودش برای پسرش اقدام کند ، لذت می برد . البته همه این طور نیستند . و یکی اینکه برای خودش حقی قائل است . نه ماه اون را باردار بوده و دو سال به او شیر داده و بعد با تمام سختی ها او را بزرگ کرده و این حق را برای خودش قائل است که اقدام کند نه انتخاب کند . شاید مادر عزیز فکر میکنند این آقا با خانم مدتی دوست بوده اند . ولی اگر یک جوان عاقل که مادر او را قبول دارد بگوید فردی را در دانشگاه پیدا کرده ام و فکر می کنم مناسب است . هیچ وقت مادر حساسیت نشان نمیدهد . چرا حساسیت نشان دهد ؟ چون جوان خودش را می شناسد و اصلا هم مقاومت نمی کند . و آقا پسر هم می گوید مادر جان اگر صلاح می دانید اقدام بفرمایید . اینکه مادرها مقاومت میکنند همان قضیه است که می داند جوانش عاطفی است و با یک دختر بیست ساله که پر از منبع انرژی است رابطه برقرار کرده است و اینجا دغدغه دارد . چطور مادرها برای انتخاب رشته شما حساس نیستند ؟ این هم انتخاب است . چرا دخالت نمیکنند ؟ زیرا می دانند شما در انتخاب رشته احساسی عمل نمیکنید . خیالشان راحت است که شما کلی مشاوره کردید و با تعقل جلو می روید لذا در انتخاب رشته نکور شما دخالت نمی کند . ولی اینجا پای یک دختر که پر از انرژی و عاطفه است در میان است و پسر نوجوان بیست و یک ساله شان است که اینجا دغدغه دارند . شما گفتید قبلا موافق بوده اند حالا شاید شما اصرار کردید و وادارشان کردید . و حالا فهمیده اند رابطه داشته اید و نگران شده اید و برنامه ما را هم می بینند و بیشتر متوجه این داستانها میشوند .

    می خواهم با پسری ازدواج کنم خانوداه هایمان مخالف هستند و پسر به من گفته فرار کنیم و بعد ازدواج کنیم . آیا این فرار مشکلاتی را برای من پیش می آورد ؟
    بله این خیلی خطرناک است . بدون تردید پشیمان می شویید . شما با این کار حمایت خانواده هایتان را از دست می دهید . شما قاعدتا شهر را ترک می کنید و از آنجا می رویید و حمایت خانواده را از دست می دهید . حمایت اقتصادی خانواده را از دست می دهید و این خیلی مهم است . الان خانواده مخارج عروسی پسر ودختر را می دهند ، باز آنها مشکل اقتصادی دارند . و این گونه افراد که حامی ندارند ممکن است در دام های انحرافی هم بیفتند . و بفرض پسر وضع مالی خوب هم دارد و در شهر دیگر خانه ای هم می خرد ، آیا شما حمایت عاطفی نمی خواهید ؟ بیشتر این ازدواج ها آخرش به خوبی ختم نمیشود . زیرا شما الان کر و کور شده این و احساسات شدید دارید . آیا فکر می کنید این احساس و عشق تا آخر می ماند ؟ خیر این عشق فرو کش می کند و چشمانتان را باز می کنید و می بینید اطرافتان خالی است . احساس خلأ و غربت و دوری از وطن می کنید . بفرض با هر بدبختی است شما ادامه بدهید و بچه دار بشویید . آِا بچه شما دایی و خاله و عمه و پدر بزرگ و مادر بزرگ نمی خواهد ؟ دختر خوبم تقاضا می کنم این کار را نکنید . پسر عزیزی که دارید وسوسه میشویید که این کار را بکنید پشیمان می شویید . من در این سالها در این مورد استثنایی ندیدم . بعد دیگر روی برگشت به خانواده را ندارند و خانواده آنها را نمی پذیرد .
    آیا میشود پسر بدون اجازه مادر به خواستگاری برود و ازدواج کند ؟
    شرط صحت ازدواج ، رضایت مادر نیست . البته در دختر خانم رضایت پدر شرط است ولی پسر این طور نیست . اما شرط صحت اخلاقی و معنوی هست . رضایت پدر و مادر را جدی بگیرید. جوانان ما باید بدانند که پدر و مادر ، چه جایگاه ویژه ای در دین ما دارند . این قضیه را جدی بگیرید . سعی کنید رضایت مادر را جلب کنید . با محبت و رابطه عاطفی بیشتر و یا حتی با فرستادن واسطه مثل مادر بزرگ . زیرا آنها سعی می کنند رضایت مادر خود را جلب کنند بنابراین حرف مادر بزرگ را گوش می کنند . عموما در فرهنگ ما خواستگاری بدون والدین را نمی پذیرند . پسر حتی اگر با پدر و برادر خود به خواستگاری برود ، باز هم سراغ مادر را از آنها می گیرند . معمولا در فرهنگ ما این خیلی مهم است . در فرهنگ غرب خیلی به پدر و ماد رکاری ندارند . و برایشان مهم نیست . اولا به شما جواب نمی دهند و ثانیا رضایت ماددر ، رضایت خداست . این رضایت توأم با دعا ، بدرقه راه شماست . سرمایه زندگی شماست و باعث توفیقاتی میشود . وقتی مادر در خواستگاری همراه شماست ، اضطراب شما کم میشود . در ضمن درصد خطای ازدواج شما کم میشود . شما میتوانید از تجارب آنها استفاده کنید. از حمایت عاطفی و مالی آنها برخوردار شوید بفرض شما با این خانم ازدواج کنید بالاخره این خانم عروس خانواده شماست ، باید از طرف مادر شما حمایت شوند . مادر شما باید عروس خانم را دوست داشته باشد. رضایت والدین را در ازدواج کسب کنید. البته در دین ما برای فرزندان هم حق قائل است و در شرایطی برای دخترهم اذن پدر لازم نیست .


    اگر دختر و پسری بخواهند با هم ازدواج کنند و والدین آنها مخالف باشند ، باید چکار کنند ؟
    پاسخ – اگر والدین شما دلیل منطقی و موجهی برای مخالفت ازدواج شما داشته باشد به تجربیات آنها اعتماد بکنید . آنها دل سوز شما هستند و تجربیات بیشتری نسبت به شما دارند . آنها نمی خواهند که رنج شما را ببینند . حالا اگر آنها با دلیل منطقی و موجه مخالفت نمی کنند ، پیشنهاد من در این موقعیت ها این است که جوانان یک کسی را که یک نفوذ معنوی در پدر و مادر داشته باشد مثل پدر بزرگ و مادر بزرگ چون آنها معمولا روی والدین شما نفوذ دارند . در بعضی مناطق پدر و مادر خیلی نفوذی ندارند ولی برادر بزرگتر نفوذ دارد که این فرد عموی شما می شود ، آنها را واسطه بکنید تا نظر پدر و مادر شما را جلب بکنند . نهایتا اگر آنها بدون دلیل منطقی مخالفت کردند و فرد ذی نفوذ هم نتوانست اثری بگذارد ، علی رغم مخالفت آنها شما ازدواج نکنید . چون آنها می خواهند از شما حمایت های مادی و معنوی بکنند .شاید شما بگویید که ما نیازی به حمایت های مادی و معنوی آنها نداریم . توفیقات الهی مهم است . اگر آنها راضی نباشند و شما به رغم میل باطنی آنها ازدواج کنید ، توفیقات الهی از شما سلب بشود .سعی کنید رضایت آنها را جلب بکنید . اگر خانواده ها راضی نباشند بویژه خانواده ی آقا پسر ، مخصوصا اگر مادر و خواهر آقا پسر راضی نباشد معلوم نیست که زندگی شما به سامان برسد . زندگی شما خیلی سخت می شود . الان فرض این است که شما ازدواج کرده اید و مادر و خواهر آقا پسر راضی نیستند . اینها مادر شوهر و خواهر شوهر هستند و خانم شما که عروس است بطور طبیعی دوست دارد که مورد توجه مادر شوهر و خواهر شوهر باشد . عروس دوست دارد که مورد توجه مادر شوهر باشد ، مادر شوهر او را تحویل بگیرد ، در محافل او را معرفی کند ، او را کنار خودش بنشاند و نگاه محبت آمیز به او داشته باشد ،اینها برای عروس خانم مهم است . ایرلندی ها ضرب المثلی دارند که اگر زن ها را به دو نیم کنی برایشان آسانتر است از اینکه به آنها بی اعتنایی کنید . زن دوست دارد مورد توجه باشد .در اینجا مادر شوهر و خواهر شوهر توجه نمی کند و دختر خانم رنج می برند و خودش ناراحت است . الان شما محفلی رفته اید و مادر شما به خانم بی توجهی کرده است ، وقتی خانم به خانه می آید معمولا شکوه و گله می کند . من به دخترخانم های عزیز می گویم که شما فکر نکنید که اگر شما از خواهر و مادر او شِکوه کنید ، از شما صد درصد از شما حمایت می کند و می گوید که بله حق با شماست . بالاخره او نسبت به مادر و خواهرش تعصب دارد . خیلی انسان فرهیخته ای باشد یک بار از شما حمایت می کند ولی بالاخره از مادر و خواهرش حمایت می کند و زیر پا نمی گذارد و آنها را طرد نمی کند . خیلی بخواهد مدیریت بکند می گوید که خانم من را در این کارها دخالت نده ، این دعوای خانم هاست و خودت یک جورهایی آن را حل کن . آن روزی که تو با من ازدواج کردی می دانستی که مادر من راضی نیست و می دانستی که مشکلات دارد و حالا باید تحمل کنی . و چند سال مدارا کنی تا بتوانی دل آنها را بدست بیاوری . اگر خیلی اهل مدیریت بالا باشد این را می گوید . اگر متعصب باشد ، اگر در درگیری ها حق با شما هم باشد طرف مادرش را می گیرد و زندگی این جوری خراب می شود . خیلی ها فکر می کنند که وقتی می خواهند طلاق بگیرند اول داستان به دادگاه می روند ولی این جوری نیست . داستان ازهمین جاها شروع می شود . ما این مسئله را در حد پایین تری برای دامادها داریم . الان پدر دختر خانم راضی نیستند و آنها این ازدواج را بر آنها تحمیل کردند . پدر دختر خانم داماد را دوست ندارد . او را تحویل نمی گیرد و باز همان اتفاق می افتد . الان دامادها یک پیش فرض هایی راجع به مادر زن دارند که غالبا هم غلط است که مادر زن می خواهد در زندگی من دخالت کند . حالا اگر مادرزن این داماد را قبول نداشته باشد ، پیش فرض ها و ذهنیت ها خیلی بیشتر می شود . جوانان عزیز اگر می خواهید در زندگی سعادتمند بشوید و توفیقات الهی شامل حال شما بشود این کار را نکنید و جلوی مشکلات هم گرفته خواهد شد . من از پدرها و مادرها می خواهم که سخت گیری نکنند . اگر ازدواج فرزند شما اصولی شکل گرفته و هر دو همتای هم هستند و عاقلانه هم همدیگر را پذیرفته اند و مانعی هم نیست ، بعلل واهی ، غیر منطقی ، علتهای کم اهمیت و سلیقه ای می گویند که ما دوست نداریم و علتی هم نداریم . گاهی علتهای نفسانی هم دخالت دارد . خودبینی ها و خودخواهی ها گاهی مخالفت باعث می شود . من خواهش می کنم به این علل واهی مخالفت نکنید . پدر دختر می گوید که حرف مرد یکی است . من از حرفم کوتاه نمی آیم . من اعتقاد دارم که حرف دو تاست و حرف نامرد یکی است . حالا جایی حرفی زده و الان به این می رسد که حرفش اشتباه بوده است . باید بیاید و اعتراف به اشتباهش بکند . تعصب چیز جالبی نیست . در دین هشدارهایی در مورد اشکال تراشی در ازدواج دارد . دین ما بیشتر می گوید که وصلت ایجاد کنید . داریم بهترین واسطه گری ، واسطه گری در ازدواج است . پیامبر فرمود : کسی که مقدمات ازدواج دو نفر را فراهم می کند خداوند هوریه های بهشتی را به ازدواج او در خواهد آورد و به ازای هر قدم و هر سخن او ثواب یک سال عبادت را برای او می نویسند . خواهش می کنم بی دلیل مخالفت نکنید . حالا اگر پدر و مادر به این رسیدند که این ازدواج غلط است . الان خانم و آقا عاشق شده اند ، کر و کور شده اند و همتای هم نیستند و آنها یقین دارند که این ازواج کاملا غلط است و آنها با هم سنخیتی ندارند . اگر با هم ازدواج بکنند نابود هستند . یا باید تا آخر عمر بسازند و بسوزند یا نتیجه اش طلاق می شود . در اینجا نظر من این است که تا جایی که راه دارد و در توان آنها است مخالفت کنند . زیرا آنها الان کر و کور هستند و وقتی بهم برسند چشمهایشان باز می شود وصال مدفن عشق است .می بینند به درد همدیگر نمی خورند و در موادری این جوان از خود پدر و مادر گله می کند . می گوید : من عاشق بودم ، کور بودم شما چرا جلوی من را نگرفتی ؟ اگر این جوری باشد مخالفت اشکالی ندارد . اگر دراینجا شک و تردیدی هم وجود داشت انسان مشاوره می کند .
    سه سال است که عاشق آقایی شده ام که او هم من را دوست دارد اما مادر این آقا مخالف این ازدواج است و حتی راضی نمی شود که من را ببیند. من باید چکار کنم ؟( رضایت داشتن والدین در ازدواج فرزندان )
    پاسخ – توصیه ی من این است که شما از خیر این آقا بگذرید و ایشان هم از خیر شما بگذرند.مادر این آقا راضی نیستند و بنا است که ایشان مادرشوهر شما باشند و اگر عروس تحمیلی باشد و مادر شوهر او را دوست نداشته باشد، مشکلات زیادی برای عروس خانم ایجاد می شود. عروس دوست دارد که مورد توجه مادرشوهرش باشد ، مادرشوهر او را در جمع معرفی کند و نگاه محبت آمیزی به او داشته باشد .مادرشوهری که عروسش را دوست نداشته باشد این کارها را نمی کند .ایرلندی ها می گویند: اگر زنها را به دو نیم کنی برایشان آسان تر است از اینکه به آنها بی احترامی کنی . در ضمن اگر مادرشوهر خدا ترسی باشد به بی اعتنایی اکتفا می کند ولی اگر مادرشوهری باشد که تقوای الهی نداشته باشد و بنا را بر دشمنی بگذارد، زندگی عروس را نابود می کند. و قدرت این کار را دارد .فرض ما این است که شما دختر خوبی هستید ولی چون با پسر این مادر ارتباط برقرار کرده اید از دید ایشان شما دختر خوبی نیستید زیرا با پسر ایشان که به شما نامحرم بوده اند ارتباط برقرار کرده اید .شما تا زمانی که پسردار نشوید نمی توانید احساس این مادر را درک کنید .
    اکثر مادرها دوست دارند که خودشان در انتخاب عروسشان نقش داشته باشند .مادر دوست دارد که در بین آشنایان دخترانی را ببیند و کاندیداهایی را مشخص کند و آقا پسر آنها را ببیند .گاهی مادرمی بیند که این دختر همتای پسرش نیست و بخاطر همین مخالفت می کند. شما به این مادر حق بدهید زیرا او مادر است و احساس مسئولیت می کند که پسرش اشتباهی ازدواج نکند. اگر این دختر خانم بخواهد صبر کند تا مادر این پسر راضی بشود، ممکن است که فرصت های زیادی را از دست بدهد و معلوم نیست که مادر این پسر تا سه سال دیگر هم راضی بشود. در این داستان دختر خانم بیشتر فرصت را از دست می دهد و برایش مشکلاتی ایجاد می شود. شما هر کجا که جلوی این ضرر را بگیرید منفت است . گاهی آقا پسر به زور مادر را راضی می کند ولی مادر این عروس را دوست ندارد و همان مشکلات وجود دارد.

    پسری عاشق من است و می خواهد با من ازدواج کند ولی خانواده اش راضی نیستند. او می گوید خانواده برای من اهمیتی ندارد و بعد از ازدواج با آنها قطع رابطه می کند. راهنمایی بفرمایید .
    پاسخ – معمولا پسرها بدون رضایت والدین مخصوصا مادرهایشان ازدواج نمی کنند. و اگر پسری بگوید که نظر خانواده ام برای مهم نیست و با آنها قطع رابطه می کنم ، این خیلی قابل قبول نیست. این حرف یک عاشق است و حرف آنها حجیت عقلانی ندارد . پس به قول این آقا نمی شود اعتماد کرد. ما داشته ایم که آقا قول قطع رابطه با خانواده اش را داده است ولی صبح بعد از عروسی به خانه ی مادرش رفته است. آقا به قولش عمل نمی کند و رابطه برقرار می کند. حالا دو حالت دارد یا شما هم ارتباط برقرار می کنید یا اینکه آقا به تنهایی ارتباط برقرار می کند. اینکار آفت دارد زیرا خانم منزوی می شود و حرف و حدیث پیش می آید. اینجا کشور ایران است و ارتباط فامیلی جایگاه دارد. حالا اگر شما هم ارتباط برقرار کنید مادر آقا شما را تحویل نمی گیرد و شما هم ناراحت می شوید و اگر این را به آقا بگویید، آقا از مادرش حمایت می کند . اگر شما بدون رضایت خانواده ی پسر ازدواج کنید خودتان را از حمایت اقتصادی، عاطفی و معنوی محروم کرده اید. این حمایت ها خیلی مهم است . به فرض که این آقا ارتباط خانواده اش را قطع می کند . این آقایی که به مادرش پشت می کند آیا به شما وفادار خواهد ماند؟ کسی که به خانواده ی خودش بی وفایی کند بعید است که به همسر خودش وفادار بماند .شما نمی توانید به ایشان اعتماد کنید. گاهی پسرها پیشنهاد فرار می دهند. شما می خواهید به کجا فرار کنید ؟ بالاخره عشق دفع می شود.
    در آینده ممکن است که پسرها از بزرگتر ها ازوالدین شان گله کنند که من کر و کور بودم ولی چرا شما مخالفت نکردید.


    در ایران ازدواج بین دو خانواده است تا ازدواج بین دو فرد، راهنمایی بفرمایید.
    پاسخ- منظور این است که در انتخاب ازدواج ،کفویت خانواده ها پر رنگ می شد. ازدواج آغاز زندگی دو فرد است. با توجه به بافت خانوادگی و فرهنگی که در کشور ما وجود دارد( صله رحم)بصورت طبیعی در انتخاب همسر باید حواس مان به خانواده ی طرف هم باشد. البته منظور این نیست که همان قدر که روی دختر و پسر باید حساس بود که هم کفو باشند، باید روی خانواده ها هم حساس بود. اگر بخواهد همتایی زیاد بین دو خانواده بوجود بیاید انتخاب به شدت سخت می شود. زیرا خانواده ها تفاوت های زیادی با هم دارند. الان در دنیای توسعه یافته همین که دختر و پسر بتوانند کفو هم را پیدا بکنند، مشکلات زیادی دارند. اگر بخواهیم کفویت خانواده ها را هم اضافه کنیم قدرت انتخاب خیلی کم می شود. ولی باید یک هم خویی کلی در خانواده ها وجود داشته باشد نه اینکه یک خانواده کاملا معتقد باشد و یک خانواده اصلا معتقد نباشد. گاهی خانواده ها در دو مسیر کاملا متفاوت هستند. ولی دختر و پسر هم کفو هستند. در بعضی موارد ،با مشاوره می توان اجازه ی چنین ازدواجی را داد. پس بطور کلی اگر دو خانواده همسو باشند کافی است .
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16568
    نوشته ها
    412
    تشکـر
    164
    تشکر شده 286 بار در 181 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    چرا پدر و مادر تون معتقدند که شما سلامت روحی روانی ندارید ? چه دلیلی برای این حرفشون دارن ?
    اگه دلیل منطقی نمیاران خودتون تنهایی اقدام کنید چون ماشین و خونه و شغل هم که دارین
    نمی شه که تا ابد منتظر باشین پدر و مادر تون نظر شون عوض بشه
    امضای ایشان
    سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    راست میگن که مرد نشدی هنوز ، اگه شده بودی اینقدر به مامان بابات رو نمیدادی که نذازن تا این سن ازدواج کنی ، داداش ، شما کامل کامل کامل الان مستقل شدی ، نظر پدر و مادرت اصلا نباید مهم باشه ، شما ربات نیستی که بقیه بخوان برای مهمترین انتخاب زندگیت تصمیم بگیرن ، شما هر دختری که انتخاب کردی و دیدی که به درد هم میخورید ، باهاش ازدواج کن ، البته باید با دختره هماهنگ کنی که پدر و مادرت همچین اخلاقی دارن و ممکنه نتونی براش عروسی و اینا بگیری و رفت و آمدت با خونوادت کم بشه . توی خود دین هم گفته از همه دستورات پدر و مادر پیروی کن ، مگر اینکه خلاف حکم خدا باشد . ننه بابات هم الان دارن خلاف حکم خدا (جلوگیری از ازدواج و افزایش احتمال خطا) بهت دستور میدن و شما نباید زیر بار حرفشون بری . فقط توی انتخابت به شدت دقت کن ، چون اگه پس فردا خدایی نکرده مشکلی پیش بیاد ، میگن دیدی گفتیم که تو هنوز مرد نشدی و نمیتونی زندگی را اداره کنی و ...

    توکل کن به خدا ، با ایمان برو جلو ، ایمان قلبی که داشته باشی و دیدت مثبت باشه تمام اسباب زندگی و ازدواجت جور میشه ، فقط باید با چشم خیلی باز انتخاب کنی .

  5. کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    از بعضی از پدر مادرا تعجبم میگیره

    خودشون سرجاشون راحت نشستن بعد به پسر 30 سالشون میگن واست زوده ازدواج کنی !!

    نمیدونم ؛ نمیدونن جوونشون نیاز به تشکیل خانواده داره

    نیاز به یه همدمو هم صحبت داره

    خودشون قبل اینکه ازدواج کنن پخته بودن ?! که حالا به پسرشون میگن مرد نشدی !!

    دوست عزیز نیازی نیست تا این حد اجازه ی تصمیم گیری به پدرمادرتون بدید که به شما بگن آمادگیه ازدواج نداری .

    حتی دلایلشون هم برای رد دخترا غیر منطقیه

    نیازی نیست اونا تشخیص بدن شما آمادگیه ازدواج دارید یا نه . همینکه خودتون احساس کنید میتونید مسئولیت یه زندگی رو برعهده بگیریدو از پس خرج و مخارج بر بیاید کافیه .

    فقط باید مصر باشید برای خواستگاری رفتن ... با شک و تردید خواستگاری نرید که اونا شل بگیرن قضیه رو

    فقط کیستون رو درست و با چشم باز انتخاب کنید که خدای نکرده بعدا به مشکل نخورید ... برای اینکه خیالتون هم راحت بشه مشاوره قبل ازدواج هم کمک کنندست.

    درضمن اعتماد به نفستون هم پایین نیاد ، چون خواه ناخواه وقتی پدر مادرتون هی مدام تو گوشتون بخونن که سلامت روحی روانی نداری ، کارت فلانه ،درامدت فلانه ، آدم یکم میشکنه و اعتماد به نفسش میاد پایین ولی اینطور نیست هم درامدتون خوبه ، هم موقعیت اجتماعیتون عالیه هم شرایطت ازدواج رو دارید ، پس تا میتونید با حرف زدن پدرمادرتون رو مجاب کنید که واستون قدم بردارن .
    ویرایش توسط love : 03-27-2016 در ساعت 02:16 AM

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27357
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیانا94 نمایش پست ها
    چرا پدر و مادر تون معتقدند که شما سلامت روحی روانی ندارید ? چه دلیلی برای این حرفشون دارن ?
    اگه دلیل منطقی نمیاران خودتون تنهایی اقدام کنید چون ماشین و خونه و شغل هم که دارین
    نمی شه که تا ابد منتظر باشین پدر و مادر تون نظر شون عوض بشه
    با سلام و تشکر از راهنمایی دوستان عزیز
    من از بچگی با مشکلات خانوادگی روبرو بودم.پدر و مادری که مدام با هم قهر بودند و پدری که زمین و زمان را فحش میداد حتی بچه خودش را.پدری که حوصله بچه اش رو نداشت.فقط تنها گناه من است که نباید حرف بزنم چون خرج و مخارج دانشگاه من رو پرداخت کرده اند.به قران من قدر این همه زحمات رو میدانم ولی انها میگویند که حق نداری حرفی بزنی و ما هر چی بگبم همان است.علت اینکه میگویند من روانی است این است که میگویند عصبانی میشی و مشکوک میشی تعادل نداری.ولی به قران من وقتی وارد خانه پدر و مادرم میشم اعصابم خراب میشه.اخه پدر کدوم دکتری میره سگ بازی که پدر من میره.من وقتی تنهام و با همکارام هستم خیلی هم خوب هستم.حتی همکارهای خانمم تویه داشگاه به میگن که هر دختری با تو ازدواج کنه خوشبخت ترین دختر رویه زمین میشه حتی اگه دارایی نداشته باشی با خنده همه غصه های نداری رو از یاد طرف میبری.به قران هرکسی میخواد با من هم صحبت و هم سفر بشه ولی خانواده ام اصلا من رو دیوونه میدونن و میگن که دیوونه هستی.کاش میدونستم چرا برای اونا دیوونه هستم ولی برای بقیه بهترین هستم.بخدا تویه این مدت هم فقط و فقط کاری کردم که باعث افتخار پدر و مادرم تویه استان بشم.هرکسی به محل کارم میاد و ازم میپرسه کجایی و پسر کی هستی میگم فلانی بهم افتخار میکنن که از شهرستان کسی تونسته به چنین مقامی برسه.حتی تویه عید دیدنی همه بهم میگفتن که همه تورا تویه شهر تعریف می کنند.باعث افتخارمون هستی.ولی حیف که پدر و مادرم هنوز براشون اینجور چیزها مهم نیست.منم تصمیم گرفتم که بیخیال ازدواج بشم و سرم رو با زن های صیغه ای و دوست دختر مشغول کنم.چون هم خونه اش رو دارم و هم پولش رو چرا خودم و خانواده ام رو اذیت و ناراحت کنم.میدونم کار درستی نیست ولی منم محبت و همدم میخوام که وقتی از سر کار میام حال و احوالم رو بپرسه و نه اینکه وارد خانه ای بشم که هیچ کس توش نیست.

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16568
    نوشته ها
    412
    تشکـر
    164
    تشکر شده 286 بار در 181 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    اقای پی لون شما الان از هر لحاظ مستقل هستید و شرایط ازدواج رو دارید
    یکم از وابستگی به خونواده بیرون بیاید و دیگه برای ازدواج روی اونها حساب نکنید
    باور کنید خیلی دخترها هستن که وقتی مطمئن بشن شما قابل اعتماد هستید
    و این وسط خونواده تون الکی سنگ می اندازن جلو پاتون باهاتون ازدواج می کنن
    از این شرایطی که دارین برای ازدواج استفاده کنید نه صیغه کردن
    یکی از انشاهای ما ۳۵ سالش شده بود و پدرومادرش زنش نمی دارن
    پارسال خودش تنهایی رفت با پدر دختر مورد علاقه ش حرف زد و راضیش کرد
    که بدون مراسم برون سر خونه زندگی شون ۰ یه ماه عسل رفتن و زندگی شوون شروع کردن
    شما هم همین کارو کنید بیشتر از این انرژی ندارین برای راضی کردن خونواده
    چون اصلا دلیل شون منطقی نیست و با حرف زدن شما صد سال دیگه هم راضی نمی شن
    با توجه به شرایط تحصیلی و شغلی و داشتن منزل مستقل شما می تونید تنهایی اقدام
    به خواستگاری و ازدواج کنید ۰ موفق و خوشبخت باشید
    امضای ایشان
    سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27357
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    با سلام و تشکر از راهنمایی دوستان عزیز
    من از بچگی با مشکلات خانوادگی روبرو بودم.پدر و مادری که مدام با هم قهر بودند و پدری که زمین و زمان را فحش میداد حتی بچه خودش را.پدری که حوصله بچه اش رو نداشت.فقط تنها گناه من است که نباید حرف بزنم چون خرج و مخارج دانشگاه من رو پرداخت کرده اند.به قران من قدر این همه زحمات رو میدانم ولی انها میگویند که حق نداری حرفی بزنی و ما هر چی بگبم همان است.علت اینکه میگویند من روانی است این است که میگویند عصبانی میشی و مشکوک میشی تعادل نداری.ولی به قران من وقتی وارد خانه پدر و مادرم میشم اعصابم خراب میشه.اخه پدر کدوم دکتری میره سگ بازی که پدر من میره.من وقتی تنهام و با همکارام هستم خیلی هم خوب هستم.حتی همکارهای خانمم تویه داشگاه به میگن که هر دختری با تو ازدواج کنه خوشبخت ترین دختر رویه زمین میشه حتی اگه دارایی نداشته باشی با خنده همه غصه های نداری رو از یاد طرف میبری.به قران هرکسی میخواد با من هم صحبت و هم سفر بشه ولی خانواده ام اصلا من رو دیوونه میدونن و میگن که دیوونه هستی.کاش میدونستم چرا برای اونا دیوونه هستم ولی برای بقیه بهترین هستم.بخدا تویه این مدت هم فقط و فقط کاری کردم که باعث افتخار پدر و مادرم تویه استان بشم.هرکسی به محل کارم میاد و ازم میپرسه کجایی و پسر کی هستی میگم فلانی بهم افتخار میکنن که از شهرستان کسی تونسته به چنین مقامی برسه.حتی تویه عید دیدنی همه بهم میگفتن که همه تورا تویه شهر تعریف می کنند.باعث افتخارمون هستی.ولی حیف که پدر و مادرم هنوز براشون اینجور چیزها مهم نیست.منم تصمیم گرفتم که بیخیال ازدواج بشم و سرم رو با زن های صیغه ای و دوست دختر مشغول کنم.چون هم خونه اش رو دارم و هم پولش رو چرا خودم و خانواده ام رو اذیت و ناراحت کنم.میدونم کار درستی نیست ولی منم محبت و همدم میخوام که وقتی از سر کار میام حال و احوالم رو بپرسه و نه اینکه وارد خانه ای بشم که هیچ کس توش نیست.

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط pylon نمایش پست ها
    .منم تصمیم گرفتم که بیخیال ازدواج بشم و سرم رو با زن های صیغه ای و دوست دختر مشغول کنم.چون هم خونه اش رو دارم و هم پولش رو چرا خودم و خانواده ام رو اذیت و ناراحت کنم.میدونم کار درستی نیست ولی منم محبت و همدم میخوام که وقتی از سر کار میام حال و احوالم رو بپرسه و نه اینکه وارد خانه ای بشم که هیچ کس توش نیست.
    الان اونوقت فکر کرد زن صیغه ای میاد همدمت میشه؟
    در مورد دوست دخترم نمی دونم محیط شهرستانی که توشین چجوریه ولی از اینکه دوست دختر و زن صیغه ای رو کنار هم نوشتی معلوم میشه که خیلی طرز فکر بازی نداره شهرتون.
    تو مگه نمیگی توی اون شهری که هستی همه روت حساب می کنن؟ خب همونجا ازدواج کن. اصن با یکی از همون همکارای خانومت که میگی ازت خوششون میاد ازدواج کن کاری ام به پدر مادرت نداشته باش فقط واسه عروسی دعوتشون کن اومدن اومدن نیومدن دیگه تقصیر خودشونه

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط pylon نمایش پست ها
    با سلام و تشکر از راهنمایی دوستان عزیز
    من از بچگی با مشکلات خانوادگی روبرو بودم.پدر و مادری که مدام با هم قهر بودند و پدری که زمین و زمان را فحش میداد حتی بچه خودش را.پدری که حوصله بچه اش رو نداشت.فقط تنها گناه من است که نباید حرف بزنم چون خرج و مخارج دانشگاه من رو پرداخت کرده اند.به قران من قدر این همه زحمات رو میدانم ولی انها میگویند که حق نداری حرفی بزنی و ما هر چی بگبم همان است.علت اینکه میگویند من روانی است این است که میگویند عصبانی میشی و مشکوک میشی تعادل نداری.ولی به قران من وقتی وارد خانه پدر و مادرم میشم اعصابم خراب میشه.اخه پدر کدوم دکتری میره سگ بازی که پدر من میره.من وقتی تنهام و با همکارام هستم خیلی هم خوب هستم.حتی همکارهای خانمم تویه داشگاه به میگن که هر دختری با تو ازدواج کنه خوشبخت ترین دختر رویه زمین میشه حتی اگه دارایی نداشته باشی با خنده همه غصه های نداری رو از یاد طرف میبری.به قران هرکسی میخواد با من هم صحبت و هم سفر بشه ولی خانواده ام اصلا من رو دیوونه میدونن و میگن که دیوونه هستی.کاش میدونستم چرا برای اونا دیوونه هستم ولی برای بقیه بهترین هستم.بخدا تویه این مدت هم فقط و فقط کاری کردم که باعث افتخار پدر و مادرم تویه استان بشم.هرکسی به محل کارم میاد و ازم میپرسه کجایی و پسر کی هستی میگم فلانی بهم افتخار میکنن که از شهرستان کسی تونسته به چنین مقامی برسه.حتی تویه عید دیدنی همه بهم میگفتن که همه تورا تویه شهر تعریف می کنند.باعث افتخارمون هستی.ولی حیف که پدر و مادرم هنوز براشون اینجور چیزها مهم نیست.منم تصمیم گرفتم که بیخیال ازدواج بشم و سرم رو با زن های صیغه ای و دوست دختر مشغول کنم.چون هم خونه اش رو دارم و هم پولش رو چرا خودم و خانواده ام رو اذیت و ناراحت کنم.میدونم کار درستی نیست ولی منم محبت و همدم میخوام که وقتی از سر کار میام حال و احوالم رو بپرسه و نه اینکه وارد خانه ای بشم که هیچ کس توش نیست.
    راستی
    اگه خواهر برادری داری که اونا طرف تو هستن میتونی اونا رو با خودت برداری ببری برای خواستگاری

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27357
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد نمایش پست ها
    راستی
    اگه خواهر برادری داری که اونا طرف تو هستن میتونی اونا رو با خودت برداری ببری برای خواستگاری
    خواهرم که خدا خیرش بده اونم حتی برا من کاری نکرد با وجود اینکه از بچگی هرکاری خواسته براش کردم و اونم در عوض اینکه لااقل یکی از همکلاسی هاش رو برای من بخاطر ازدواج معرفی کنه نکرد. دامادمون رو هم بیخیال که مدام تویه توهم هست.بادوجود این همه حرفایی که در مورد پدر و خواهرم زد باز دوسشون دارم و هروقت به دیدنشون میرم با یه کادویی بهشون محبت میکردم ولی حیف اینکار منو محبت نمیدونن و میگن وظیفه ات هست.در مورد دختر مورد علاقه ام هم گفتم که پدر ومادر معلم داره و سه تا خواهر هستن پرستاری میخونن.پدرش روستایی ثروتمند و مادرش شهری فقیر بودن.خواهرش با یه پزشک نامزد هست.بهم خیلی علاقه داره منو هرجوری که هستم دوسم داره.از وقتی متوجه شده که خانواده ام با ازدواجمون مخالفت کردن بجای اینکه ترکم کنه سفت و سخت کنارم مونده و همیشه حالم رو میپرسه و نمیذاره تنها بمونم.حتی از شهرستان میاد که منو ببینه یا هر خریدی داشته باشه اول از من میخواد که نظر بدم یا میخواد که باهم بریم براش خرید و تنهایی نره. درسته پول خودش هست و هرجوری دوست داشته باشه میتونه خرج کنه ولی بهم میگه نظر تو در مورد پوششم برام مهمه و هرچی تو بگی اونو انتخاب میکنم و واقعا هم اینجوری هست.نمیگم دختر کاملی هست و هیچ عیب و ایرادی نداره و یا به قول بعضی ها ادم عاشق بشه کور میشه ولی دیگه عشق و عاشقی من گذشته و همه جوانب رو میسنجم و جلو میرم و قرارمون هم همین بوده که تا ازدواج نکنیم عاشق هم نمیشیم برای اینکه احساسی در ارتباطون حرکت نکنیم و با چشم باز همدیگر رو بخوائیم.من خودمم پسری هستم خرداد ماهی و عاطفی که دوست دارم همه از من راضی باشن.جدی و همیشه خنده بر لبام.عاشق تنهایی و گردش و تفریح و خوش گذرونی که همیشه تنهایی بهم خوش میگذره.علاقه به درس و مطالعه چه درسی چه روزنامه.کمی مذهبی و خجالتی.حرف گوش کن.همه کارهای خودم رو خودم انجام میدم.4 ساله که تنها زندگی میکنم و خانواده ام شهرستان زندگی میکنن.یکبار هم کار خلافی انجام ندادم.پخت و پز و شستن رو خودم انجام میدم.خرید خونه از مرغ و گوشت و غیره خودم انجام میدم.اگه سوالی باشه در خدمتم.

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط pylon نمایش پست ها
    خواهرم که خدا خیرش بده اونم حتی برا من کاری نکرد با وجود اینکه از بچگی هرکاری خواسته براش کردم و اونم در عوض اینکه لااقل یکی از همکلاسی هاش رو برای من بخاطر ازدواج معرفی کنه نکرد. دامادمون رو هم بیخیال که مدام تویه توهم هست.بادوجود این همه حرفایی که در مورد پدر و خواهرم زد باز دوسشون دارم و هروقت به دیدنشون میرم با یه کادویی بهشون محبت میکردم ولی حیف اینکار منو محبت نمیدونن و میگن وظیفه ات هست.در مورد دختر مورد علاقه ام هم گفتم که پدر ومادر معلم داره و سه تا خواهر هستن پرستاری میخونن.پدرش روستایی ثروتمند و مادرش شهری فقیر بودن.خواهرش با یه پزشک نامزد هست.بهم خیلی علاقه داره منو هرجوری که هستم دوسم داره.از وقتی متوجه شده که خانواده ام با ازدواجمون مخالفت کردن بجای اینکه ترکم کنه سفت و سخت کنارم مونده و همیشه حالم رو میپرسه و نمیذاره تنها بمونم.حتی از شهرستان میاد که منو ببینه یا هر خریدی داشته باشه اول از من میخواد که نظر بدم یا میخواد که باهم بریم براش خرید و تنهایی نره. درسته پول خودش هست و هرجوری دوست داشته باشه میتونه خرج کنه ولی بهم میگه نظر تو در مورد پوششم برام مهمه و هرچی تو بگی اونو انتخاب میکنم و واقعا هم اینجوری هست.نمیگم دختر کاملی هست و هیچ عیب و ایرادی نداره و یا به قول بعضی ها ادم عاشق بشه کور میشه ولی دیگه عشق و عاشقی من گذشته و همه جوانب رو میسنجم و جلو میرم و قرارمون هم همین بوده که تا ازدواج نکنیم عاشق هم نمیشیم برای اینکه احساسی در ارتباطون حرکت نکنیم و با چشم باز همدیگر رو بخوائیم.من خودمم پسری هستم خرداد ماهی و عاطفی که دوست دارم همه از من راضی باشن.جدی و همیشه خنده بر لبام.عاشق تنهایی و گردش و تفریح و خوش گذرونی که همیشه تنهایی بهم خوش میگذره.علاقه به درس و مطالعه چه درسی چه روزنامه.کمی مذهبی و خجالتی.حرف گوش کن.همه کارهای خودم رو خودم انجام میدم.4 ساله که تنها زندگی میکنم و خانواده ام شهرستان زندگی میکنن.یکبار هم کار خلافی انجام ندادم.پخت و پز و شستن رو خودم انجام میدم.خرید خونه از مرغ و گوشت و غیره خودم انجام میدم.اگه سوالی باشه در خدمتم.
    خب پس دیگه منتظر چی هستی؟
    بادا بادا مبارک بادا دیگه

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42147
    نوشته ها
    228
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت پدر و مادر

    مطالب مفید بود مرسی مشاوره خوبی بود

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد