نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: شک به همسر

1651
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27358
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    شک به همسر

    سلام من 30سالمه و شوهرم 28سال از سن 20سالگی با هم اشنا شدیم یعنی ایشون 18سالشون بود و دوست دادشم بودن و همکلاسی منزل ما میومدن هردو از هم خوشمون اومد و از همون اول قراره ازدواج با هم گذاشتیم چون سنشون کم بود پدرشون مخالف ازدواج بودن 84اشنا شدیم و 87عقد کردیم بلاخره پدرش از همون اول مخالف ازدواجه ما بود و با اخمو تخم منو عقد کردن با اصراره بیش از حده شوهرم و فوق العاده ادمه عصبی هستش پدر شوهرم و رفتارشون با من خوب نبود حتی برای شب هنابندون برای من خرید نکردن و خودم هر چی داشتم گذاشتم و الان بعد 7سال زندگی هنوز عکس عروسیمو ندارم و شوهرم از همون اوله نامزدیمون دنباله راه انداختن کار بود با هر مشقتی و همش کار میکرد کاره اولی که راه انداخت خوب نبود و پارسال کارشو عوض کرد و موفق شدیم و داریم پیشرفت میکنیم هم من و هم شوهرم تو این چند سال اصلا زندگی نکردیم چون شوهرم فقط میخواست کارش به نتیجه برسه و همه زندگیمون شده بود کار توی دورانه دوستیمون چند تا دوست بد داشت و یه سری اتفاقات افتاد که باعث شد من بهش شک کنم بعد از ازدواجمونم یه کارایی میکرد که من همش بهش شک میکردم مثلا با منشی روزنامه ایی که بهش اگهی میداد خیلی صمیمی حرف میزد و یهبار حضورا رفتیم اونجا همو دیدن خندیدن من خیلی ناراحت شدم حتی اون یکی همکاره خانومشون برگشت گفت این خانوم کیه دختره برگشت گفت خوب معلومه خانومشه دیگه از این موارد زیاد داشت شوهرم بعد ازدواجمون پای خواهرم به زندگی ما باز شد میومد میرفت شوهرمم اوایل کارشو تو خونه انجام میداد اینم بگم که خواهرم یه چند وقتی تو همون دورانه عقدمون پیشه شوهرم کار میکرد و من اصلا نمیرفتم سر بزنم خدمات کامپیوتری راه انداخته بود که بعدا جمع کرد من میرفتم دنباله تمیز کردنه خونه میرفت میشست کناره شوهرم که به من فلان چیزو یاد بده خونه مامانم دو کوچه با ما فاصله داشت همیشه میگفت شوهرت منو برسونه اینم بگم که خواهرم پیشینه خوبی نداره و ادمه بی قید و بندیه ولی من هميشه میگفتم خواهرمه مگه ميشه هر وقتم یه چیزی میشد میفهمیدم شوهرم با اون رفته کادو گرفته کیک گرفته خیلی چیزا دیدم حتی وقتی حامله بودم چون جفته بچه پایین بود و خونریزی شدید داشتم شوهرم از خونه مادرم غذا میاورد یه روز رفت گفت میرم یه کاره کامپیوتری انجام بدم غذاتم میارم بعد متوجه شدم کسی خونمون نبوده و شوهرم یک ساعت بعد برام غذا اورد من همش شک میکردم بچمو که از دست دادم چون زود به دنیا اومد یک سال بعد دوباره حامله شدم علاقم کم شده بود به شوهرم حتی میخواستم بچه رو بندازم بالاخره نگهش داشتم بعد از دنیا اومدنش یک ماه گذشته بود قرار شد با خانوادم بریم پارک خواهرم صندوق عقب نشست ماشین شاسی بود و عقب جا داشت به شوهرم گفتم برو شیر خشک بیار رفت دیدم خواهرم همش میگه چی چی اروم داشتن حرف میزدن بهش گفت جات خوبه بعد شوهرم دستشو گذاشت رو دستش حرف میزدن من متوجه نمیشدم چی میگن شوهرم زل زده بود به صورتش لبخند میزدکاره ما به طلاق کشید ولی اون حاضر به طلاق نشد خیلی روزای بدی بود با خانوادم قطع رابطه کردم اونا حاضر نشدن حرفمو قبول کنن بعده دو سال با اصراره مادرم برگشتم در واقع من چاره ایی نداشتم تو این سه سال شب و روز گریه کردم چقد از شوهرم کتک خوردم رابطمون داغون شد و اون تا الان فقط انکار میکنه اینم بگم که همون موقع یه سری عکسای شخصی از یه خانوم تو فلشش داداشم پیدا کرد گفت ماله مشتریه کارمندم از تو فلشش دزدیدهخانوادش فهمیدن و باباش برده بودش تو اتاق بهش میگفت تو با خواهره این رابطه داشتی یا نه من درست حرفاشونو متوجه نمیشدم اخرش باباش گفت اگه تونستی جمع و جورش کن دیدی زیاد ضر ضر میکنه طلاقش بده تا حالا هزار بار خواستم جدا بشم ولی نمیتونم چون هیچ پشتوانه ایی ندارم ویه بچه کوچیک درمانده شدم خواهرم الان نزدیکه شش ماهه ازدواج کرده و زندگیشو سفت چسبیده فقط من نابود شدم تصمیم دارم برم به شوهرش بگم نمیدونم باید چیکار کنمتوی اون دعواها اوضاع کاره شوهرم بهم ریخت ماشینمونو از دست دادیم 120ميليون بدهی بالا اورد حتی نون نداشتيم بخوریم الان دوباره خودشو ساخت و اوضاعش داره خوب میشه ولی من دیگه خوب نیستم اینم بگم که منو شوهرم دیوانه وار همیدیگه رو دوست داشتیم و خیلی برای به هم رسیدن تلاش کردیم و جفت خانواده ها خیلی مارو اذیت کردن الان به پوچی رسیدم دلم یه زندگیه گرم میخواد من خیلی برای این زندگی تلاش کردم و همه جوره پشته شوهرم بود نمیدونم چرا اینجوری شد خواهرم زندگیه منو به کتافت کشید و برای خودش زندگی ساخته شوهرم هزارتا قسم و قران میخوره که من با اون رابطه ایی نداشتم ولی من باورم نمیشه من دوسش دارم اگه بهم اثبات بهش کاری نکرده نمیخوام زندگیم از هم بپاشه چون بلاخره پول دستم بیاد میتونم جدا بشم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شک به همسر

    سرگذشتتونو مطالعه کردم. متاسفانه اتفاقای جالبی براتون رخ نداد

    هیچ وقت شرایط عوض نمیشه اگر خود ادم نخواد..

    اگه همسرتون به اشتباهاتش پی برد و قصد جبران داره بهش فرصت بده
    اما اگه منکر میشه و بقول معروف دست پیش میگیره و رفتارشو ادامه میده؛ بنظر من فرصت دادن بهش اشتباهه

    بازم میگم تا خودش نخواد که به زندگی برگرده؛ تنهایی نمیتونید زندگی رو بسازید
    حتما نظر مشاوران سایت و بیرون سایت رو جو.یا بشید

  3. 2 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شک به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیلا شادان نمایش پست ها
    سلام من 30سالمه و شوهرم 28سال از سن 20سالگی با هم اشنا شدیم یعنی ایشون 18سالشون بود و دوست دادشم بودن و همکلاسی منزل ما میومدن هردو از هم خوشمون اومد و از همون اول قراره ازدواج با هم گذاشتیم چون سنشون کم بود پدرشون مخالف ازدواج بودن 84اشنا شدیم و 87عقد کردیم بلاخره پدرش از همون اول مخالف ازدواجه ما بود و با اخمو تخم منو عقد کردن با اصراره بیش از حده شوهرم و فوق العاده ادمه عصبی هستش پدر شوهرم و رفتارشون با من خوب نبود حتی برای شب هنابندون برای من خرید نکردن و خودم هر چی داشتم گذاشتم و الان بعد 7سال زندگی هنوز عکس عروسیمو ندارم و شوهرم از همون اوله نامزدیمون دنباله راه انداختن کار بود با هر مشقتی و همش کار میکرد کاره اولی که راه انداخت خوب نبود و پارسال کارشو عوض کرد و موفق شدیم و داریم پیشرفت میکنیم هم من و هم شوهرم تو این چند سال اصلا زندگی نکردیم چون شوهرم فقط میخواست کارش به نتیجه برسه و همه زندگیمون شده بود کار توی دورانه دوستیمون چند تا دوست بد داشت و یه سری اتفاقات افتاد که باعث شد من بهش شک کنم بعد از ازدواجمونم یه کارایی میکرد که من همش بهش شک میکردم مثلا با منشی روزنامه ایی که بهش اگهی میداد خیلی صمیمی حرف میزد و یهبار حضورا رفتیم اونجا همو دیدن خندیدن من خیلی ناراحت شدم حتی اون یکی همکاره خانومشون برگشت گفت این خانوم کیه دختره برگشت گفت خوب معلومه خانومشه دیگه از این موارد زیاد داشت شوهرم بعد ازدواجمون پای خواهرم به زندگی ما باز شد میومد میرفت شوهرمم اوایل کارشو تو خونه انجام میداد اینم بگم که خواهرم یه چند وقتی تو همون دورانه عقدمون پیشه شوهرم کار میکرد و من اصلا نمیرفتم سر بزنم خدمات کامپیوتری راه انداخته بود که بعدا جمع کرد من میرفتم دنباله تمیز کردنه خونه میرفت میشست کناره شوهرم که به من فلان چیزو یاد بده خونه مامانم دو کوچه با ما فاصله داشت همیشه میگفت شوهرت منو برسونه اینم بگم که خواهرم پیشینه خوبی نداره و ادمه بی قید و بندیه ولی من هميشه میگفتم خواهرمه مگه ميشه هر وقتم یه چیزی میشد میفهمیدم شوهرم با اون رفته کادو گرفته کیک گرفته خیلی چیزا دیدم حتی وقتی حامله بودم چون جفته بچه پایین بود و خونریزی شدید داشتم شوهرم از خونه مادرم غذا میاورد یه روز رفت گفت میرم یه کاره کامپیوتری انجام بدم غذاتم میارم بعد متوجه شدم کسی خونمون نبوده و شوهرم یک ساعت بعد برام غذا اورد من همش شک میکردم بچمو که از دست دادم چون زود به دنیا اومد یک سال بعد دوباره حامله شدم علاقم کم شده بود به شوهرم حتی میخواستم بچه رو بندازم بالاخره نگهش داشتم بعد از دنیا اومدنش یک ماه گذشته بود قرار شد با خانوادم بریم پارک خواهرم صندوق عقب نشست ماشین شاسی بود و عقب جا داشت به شوهرم گفتم برو شیر خشک بیار رفت دیدم خواهرم همش میگه چی چی اروم داشتن حرف میزدن بهش گفت جات خوبه بعد شوهرم دستشو گذاشت رو دستش حرف میزدن من متوجه نمیشدم چی میگن شوهرم زل زده بود به صورتش لبخند میزدکاره ما به طلاق کشید ولی اون حاضر به طلاق نشد خیلی روزای بدی بود با خانوادم قطع رابطه کردم اونا حاضر نشدن حرفمو قبول کنن بعده دو سال با اصراره مادرم برگشتم در واقع من چاره ایی نداشتم تو این سه سال شب و روز گریه کردم چقد از شوهرم کتک خوردم رابطمون داغون شد و اون تا الان فقط انکار میکنه اینم بگم که همون موقع یه سری عکسای شخصی از یه خانوم تو فلشش داداشم پیدا کرد گفت ماله مشتریه کارمندم از تو فلشش دزدیدهخانوادش فهمیدن و باباش برده بودش تو اتاق بهش میگفت تو با خواهره این رابطه داشتی یا نه من درست حرفاشونو متوجه نمیشدم اخرش باباش گفت اگه تونستی جمع و جورش کن دیدی زیاد ضر ضر میکنه طلاقش بده تا حالا هزار بار خواستم جدا بشم ولی نمیتونم چون هیچ پشتوانه ایی ندارم ویه بچه کوچیک درمانده شدم خواهرم الان نزدیکه شش ماهه ازدواج کرده و زندگیشو سفت چسبیده فقط من نابود شدم تصمیم دارم برم به شوهرش بگم نمیدونم باید چیکار کنمتوی اون دعواها اوضاع کاره شوهرم بهم ریخت ماشینمونو از دست دادیم 120ميليون بدهی بالا اورد حتی نون نداشتيم بخوریم الان دوباره خودشو ساخت و اوضاعش داره خوب میشه ولی من دیگه خوب نیستم اینم بگم که منو شوهرم دیوانه وار همیدیگه رو دوست داشتیم و خیلی برای به هم رسیدن تلاش کردیم و جفت خانواده ها خیلی مارو اذیت کردن الان به پوچی رسیدم دلم یه زندگیه گرم میخواد من خیلی برای این زندگی تلاش کردم و همه جوره پشته شوهرم بود نمیدونم چرا اینجوری شد خواهرم زندگیه منو به کتافت کشید و برای خودش زندگی ساخته شوهرم هزارتا قسم و قران میخوره که من با اون رابطه ایی نداشتم ولی من باورم نمیشه من دوسش دارم اگه بهم اثبات بهش کاری نکرده نمیخوام زندگیم از هم بپاشه چون بلاخره پول دستم بیاد میتونم جدا بشم
    متاسفم

    خودتون میگید خواهرتون بی قید و بند بوده
    و شوهرتون منکر رابطه با ایشون شده
    و الانم خاهرتون ازدواج کرده و زندگیشو سفت چسبیده

    ب نظر من ب همسرتون ی فرصت دوباره بدید
    باهاش حرف بزنید
    شرط و شروط بذارید
    و تاکید کنیدد ک دیگه تکرار نکنه

    شما دوس داری زندگیتو نگه داری
    پس همسرتو ببخش
    بزار ی بار دیگه خودشو نشون بده
    حالا که دوباره از نظر کاری و سرمایه
    زندگیتون افتاده رو قلتک
    ی فرصت دیگه بده
    هم ب خودت
    هم ب همسرت

    نذار اون همه عشق و علاقه
    اون همه جنگیدن برای هم دیگه
    از بین بره
    و نابود بشه

    ب بقیه ثابت کن ک میتونی

    همسرتو ببخش
    و
    ب خدا نزدیک تر شو
    بزار دلت کم کم اروم شه

    درضمن ب شوهر خاهرتم هیچی نگو
    اینجوری شما با خاهرت ک ی زندگیو نابود کرده
    هیچ فرقی نداری


    موفق باشی
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شک به همسر

    عجب زمونه ای شده!!

    خانم قسم خورده پس باورش کن .تواهرتم به سفت چسبیدنش نگا نکن اخر کار مهم هستش هنو شش ماه ،این دنیا بی صاحب نیست ...

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27513
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شک به همسر

    سلام
    به نظر شما شک کردن کار درستی هست یا نه؟
    من37 سال دارم یازده سال ازدواج کردم
    حدود دوسال پیش بطور اتفاقی خواهر خانومم گوشی خودشو به من داد تا ببرم تعمیر کار نشون بدم
    گوشیو آوردم خونه یخورده ور رفتم اتفاقی ی کلیپ سه ثانیه ای دیدم ی مرد غریبه از خودش توخونه باجناغم دراز کشیده گرفته بود
    به خانومم نشون دادم گفت احتمالا فامیلشونه
    چشمم به پیامکاش خورد دیدم،نفسم.عشقم....که هیچ کدوم شماره باجناغم نبود وچت س ک س انجام داده بود
    به فکرم زد به دخترباجناغم که هفت سالش بود نشون دادم گفت آره میشناسم خونه شما هم اومده میوه هم خریده بود
    هیچی دیگه منو میگی مغزم دیگه کار نمیکرد
    به خانومم گفتم با ترس و لرز گفت تا پارکینگ اومده بود که دختر باجناغم گفت اومد خونتون نشست من همچنان منتظر جواب از همسرم بودم
    با رنگی پریده لرز گفت قسم می خورم با من کاری نداشت خواهرم گفت بیارم خونتون ده دقیقه صحبت کنیم با اون رابطه داره نه با من.
    من هم هر چند تا چند روز فشارم بالا بود ولی حرفاشو قبول کردم وقول داد هیچ وقت اینچنین اتفاقی تکرار نشه
    تا اینکه امسال شک کردم به همسرم وقتی می خوابید گوشی رو چنان میذاشت زیر بالش چند بار سعی کردم موقع خواب نتونستم در بیارم تا اینکه به فکرم زد تلگرامشو هک کنم توی موقعیت مناسب تلگرام فارسی رو گوشیم نسب کردم وشمارشو دادمو پسوردو زدمو رفتم سر کار
    دیدم بله داره با یکی چت میکنه قبل اینکه من برسم خونه پاک میکنه فردا هم همچنین نشستم باهاش صحبت کردم گفتم اول زد زیرش بعد اسم طرفو گفتم دوباره دهنش خشک شد شروع کرد به بیراهه زدنمن هم که مدونستم اخلاقشو از قبل چند تا اسکرین شات از پستاش گرفته بودم بهش نشون دادم قبول کرد گفت می خواست فقط طرفو تیغ بزنه ما هم دوباره کوتاه اومدیم
    حالا موندم بازم به کاراش شک کنم ؟حواسم بهش باشه یانه؟ آخه میگه خوشش نمیاد دست به گوشیش بزنم
    لطفا راهنمایی کنید

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شک به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط as99 نمایش پست ها
    سلام
    به نظر شما شک کردن کار درستی هست یا نه؟
    من37 سال دارم یازده سال ازدواج کردم
    حدود دوسال پیش بطور اتفاقی خواهر خانومم گوشی خودشو به من داد تا ببرم تعمیر کار نشون بدم
    گوشیو آوردم خونه یخورده ور رفتم اتفاقی ی کلیپ سه ثانیه ای دیدم ی مرد غریبه از خودش توخونه باجناغم دراز کشیده گرفته بود
    به خانومم نشون دادم گفت احتمالا فامیلشونه
    چشمم به پیامکاش خورد دیدم،نفسم.عشقم....که هیچ کدوم شماره باجناغم نبود وچت س ک س انجام داده بود
    به فکرم زد به دخترباجناغم که هفت سالش بود نشون دادم گفت آره میشناسم خونه شما هم اومده میوه هم خریده بود
    هیچی دیگه منو میگی مغزم دیگه کار نمیکرد
    به خانومم گفتم با ترس و لرز گفت تا پارکینگ اومده بود که دختر باجناغم گفت اومد خونتون نشست من همچنان منتظر جواب از همسرم بودم
    با رنگی پریده لرز گفت قسم می خورم با من کاری نداشت خواهرم گفت بیارم خونتون ده دقیقه صحبت کنیم با اون رابطه داره نه با من.
    من هم هر چند تا چند روز فشارم بالا بود ولی حرفاشو قبول کردم وقول داد هیچ وقت اینچنین اتفاقی تکرار نشه
    تا اینکه امسال شک کردم به همسرم وقتی می خوابید گوشی رو چنان میذاشت زیر بالش چند بار سعی کردم موقع خواب نتونستم در بیارم تا اینکه به فکرم زد تلگرامشو هک کنم توی موقعیت مناسب تلگرام فارسی رو گوشیم نسب کردم وشمارشو دادمو پسوردو زدمو رفتم سر کار
    دیدم بله داره با یکی چت میکنه قبل اینکه من برسم خونه پاک میکنه فردا هم همچنین نشستم باهاش صحبت کردم گفتم اول زد زیرش بعد اسم طرفو گفتم دوباره دهنش خشک شد شروع کرد به بیراهه زدنمن هم که مدونستم اخلاقشو از قبل چند تا اسکرین شات از پستاش گرفته بودم بهش نشون دادم قبول کرد گفت می خواست فقط طرفو تیغ بزنه ما هم دوباره کوتاه اومدیم
    حالا موندم بازم به کاراش شک کنم ؟حواسم بهش باشه یانه؟ آخه میگه خوشش نمیاد دست به گوشیش بزنم
    لطفا راهنمایی کنید
    سلام لطفا ی تاپیک جدید بزنید
    تا دوستان کمکتون کنند
    میتونید ازین لینک استفاده کنید

    http://forum.moshaver.co/newthread.p...ewthread&f=134
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شک به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط as99 نمایش پست ها
    سلام
    به نظر شما شک کردن کار درستی هست یا نه؟
    من37 سال دارم یازده سال ازدواج کردم
    حدود دوسال پیش بطور اتفاقی خواهر خانومم گوشی خودشو به من داد تا ببرم تعمیر کار نشون بدم
    گوشیو آوردم خونه یخورده ور رفتم اتفاقی ی کلیپ سه ثانیه ای دیدم ی مرد غریبه از خودش توخونه باجناغم دراز کشیده گرفته بود
    به خانومم نشون دادم گفت احتمالا فامیلشونه
    چشمم به پیامکاش خورد دیدم،نفسم.عشقم....که هیچ کدوم شماره باجناغم نبود وچت س ک س انجام داده بود
    به فکرم زد به دخترباجناغم که هفت سالش بود نشون دادم گفت آره میشناسم خونه شما هم اومده میوه هم خریده بود
    هیچی دیگه منو میگی مغزم دیگه کار نمیکرد
    به خانومم گفتم با ترس و لرز گفت تا پارکینگ اومده بود که دختر باجناغم گفت اومد خونتون نشست من همچنان منتظر جواب از همسرم بودم
    با رنگی پریده لرز گفت قسم می خورم با من کاری نداشت خواهرم گفت بیارم خونتون ده دقیقه صحبت کنیم با اون رابطه داره نه با من.
    من هم هر چند تا چند روز فشارم بالا بود ولی حرفاشو قبول کردم وقول داد هیچ وقت اینچنین اتفاقی تکرار نشه
    تا اینکه امسال شک کردم به همسرم وقتی می خوابید گوشی رو چنان میذاشت زیر بالش چند بار سعی کردم موقع خواب نتونستم در بیارم تا اینکه به فکرم زد تلگرامشو هک کنم توی موقعیت مناسب تلگرام فارسی رو گوشیم نسب کردم وشمارشو دادمو پسوردو زدمو رفتم سر کار
    دیدم بله داره با یکی چت میکنه قبل اینکه من برسم خونه پاک میکنه فردا هم همچنین نشستم باهاش صحبت کردم گفتم اول زد زیرش بعد اسم طرفو گفتم دوباره دهنش خشک شد شروع کرد به بیراهه زدنمن هم که مدونستم اخلاقشو از قبل چند تا اسکرین شات از پستاش گرفته بودم بهش نشون دادم قبول کرد گفت می خواست فقط طرفو تیغ بزنه ما هم دوباره کوتاه اومدیم
    حالا موندم بازم به کاراش شک کنم ؟حواسم بهش باشه یانه؟ آخه میگه خوشش نمیاد دست به گوشیش بزنم
    لطفا راهنمایی کنید
    اگه بچه نداری طلاق اش بده.

    باجناق ات اگه می تونب بهش بگو یا اون خاین کثیف حسابش برسه یا طلاق اش بده.

    کسی که این حد جلو رفته باشه ...برای زندگی مناسب نیست.

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27513
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شک به همسر

    ی بچه هفت ساله دارم
    ازدواجمون فامیلی هم هست

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شک به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط as99 نمایش پست ها
    ی بچه هفت ساله دارم
    ازدواجمون فامیلی هم هست
    الان ترس داره فردا یکم گستاخ تر بشه روت وایمیسته ،اگر ترس از ابروریزی داری توافقی جدا بشید اونم دست خدا بسپرید افراد خاین اخر خوبی ندارند.

    زن باجناق هم دیر یا زود یک دسته گل بزرگی اب میده که خدا عالمه چی میشه...

    ولی اگر مطمینی زنا می کنه باجناق ات غیر مستقیم در جریان بزار بدون ابروریزی ردش کنه...

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شک به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط as99 نمایش پست ها
    سلام
    به نظر شما شک کردن کار درستی هست یا نه؟
    من37 سال دارم یازده سال ازدواج کردم
    حدود دوسال پیش بطور اتفاقی خواهر خانومم گوشی خودشو به من داد تا ببرم تعمیر کار نشون بدم
    گوشیو آوردم خونه یخورده ور رفتم اتفاقی ی کلیپ سه ثانیه ای دیدم ی مرد غریبه از خودش توخونه باجناغم دراز کشیده گرفته بود
    به خانومم نشون دادم گفت احتمالا فامیلشونه
    چشمم به پیامکاش خورد دیدم،نفسم.عشقم....که هیچ کدوم شماره باجناغم نبود وچت س ک س انجام داده بود
    به فکرم زد به دخترباجناغم که هفت سالش بود نشون دادم گفت آره میشناسم خونه شما هم اومده میوه هم خریده بود
    هیچی دیگه منو میگی مغزم دیگه کار نمیکرد
    به خانومم گفتم با ترس و لرز گفت تا پارکینگ اومده بود که دختر باجناغم گفت اومد خونتون نشست من همچنان منتظر جواب از همسرم بودم
    با رنگی پریده لرز گفت قسم می خورم با من کاری نداشت خواهرم گفت بیارم خونتون ده دقیقه صحبت کنیم با اون رابطه داره نه با من.
    من هم هر چند تا چند روز فشارم بالا بود ولی حرفاشو قبول کردم وقول داد هیچ وقت اینچنین اتفاقی تکرار نشه
    تا اینکه امسال شک کردم به همسرم وقتی می خوابید گوشی رو چنان میذاشت زیر بالش چند بار سعی کردم موقع خواب نتونستم در بیارم تا اینکه به فکرم زد تلگرامشو هک کنم توی موقعیت مناسب تلگرام فارسی رو گوشیم نسب کردم وشمارشو دادمو پسوردو زدمو رفتم سر کار
    دیدم بله داره با یکی چت میکنه قبل اینکه من برسم خونه پاک میکنه فردا هم همچنین نشستم باهاش صحبت کردم گفتم اول زد زیرش بعد اسم طرفو گفتم دوباره دهنش خشک شد شروع کرد به بیراهه زدنمن هم که مدونستم اخلاقشو از قبل چند تا اسکرین شات از پستاش گرفته بودم بهش نشون دادم قبول کرد گفت می خواست فقط طرفو تیغ بزنه ما هم دوباره کوتاه اومدیم
    حالا موندم بازم به کاراش شک کنم ؟حواسم بهش باشه یانه؟ آخه میگه خوشش نمیاد دست به گوشیش بزنم
    لطفا راهنمایی کنید

    خانمتون و خواهرش میخوان طرف رو تیغ بزنن؟
    یعنی چی؟
    ظاهرا همسر شما واقعا نه حس مسئولیت داره و نه تعهدی به شما، فرزندتون و زندگی تون.
    اما بهتره قبل از هر اقدامی علت اصلی کارش رو بفهمین. شاید کمبودی از طرف شما حس میکنه که با روابط نامشروع سعی در جبران این کمبود داره.
    شاید هم به خاطر تشویق خواهرش، به این راه کشیده شده و حالا گرفتار شده.
    اصلا اون اقا کی هست؟

    هر تصمیمی برای زندگی تون میگیرین، یه کاری رو ابدا انجام ندین. اون هم ملاقات مستقیم با اون اقاست. چون ممکنه درگیری پیش بیاد و اتفاق جبران ناپذیری بیفته. پس اگر هم میخواین اقدامی بکنین میتونین از طریق مراجع قضایی مساله رو پیگیری کنین و از اون اقا به جرم ایجاد مزاحمت شکایت کنید.

    به خواهر خانمتون هم کاری نداشته باشین. دلیلی نداره بخواین مسائل زندگی ایشونو حل کنین. اون خانم خودش میدونه و شوهرش.

    پیشنهاد میکنم حتما قبل از هر اقدامی به همراه خانمتون به مشاور مراجعه کنین تا علت اینکار همسرتون مشخص بشه و متناسب با اون تصمیم درستی بگیرین.

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شک به همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیلا شادان نمایش پست ها
    سلام من 30سالمه و شوهرم 28سال از سن 20سالگی با هم اشنا شدیم یعنی ایشون 18سالشون بود و دوست دادشم بودن و همکلاسی منزل ما میومدن هردو از هم خوشمون اومد و از همون اول قراره ازدواج با هم گذاشتیم چون سنشون کم بود پدرشون مخالف ازدواج بودن 84اشنا شدیم و 87عقد کردیم بلاخره پدرش از همون اول مخالف ازدواجه ما بود و با اخمو تخم منو عقد کردن با اصراره بیش از حده شوهرم و فوق العاده ادمه عصبی هستش پدر شوهرم و رفتارشون با من خوب نبود حتی برای شب هنابندون برای من خرید نکردن و خودم هر چی داشتم گذاشتم و الان بعد 7سال زندگی هنوز عکس عروسیمو ندارم و شوهرم از همون اوله نامزدیمون دنباله راه انداختن کار بود با هر مشقتی و همش کار میکرد کاره اولی که راه انداخت خوب نبود و پارسال کارشو عوض کرد و موفق شدیم و داریم پیشرفت میکنیم هم من و هم شوهرم تو این چند سال اصلا زندگی نکردیم چون شوهرم فقط میخواست کارش به نتیجه برسه و همه زندگیمون شده بود کار توی دورانه دوستیمون چند تا دوست بد داشت و یه سری اتفاقات افتاد که باعث شد من بهش شک کنم بعد از ازدواجمونم یه کارایی میکرد که من همش بهش شک میکردم مثلا با منشی روزنامه ایی که بهش اگهی میداد خیلی صمیمی حرف میزد و یهبار حضورا رفتیم اونجا همو دیدن خندیدن من خیلی ناراحت شدم حتی اون یکی همکاره خانومشون برگشت گفت این خانوم کیه دختره برگشت گفت خوب معلومه خانومشه دیگه از این موارد زیاد داشت شوهرم بعد ازدواجمون پای خواهرم به زندگی ما باز شد میومد میرفت شوهرمم اوایل کارشو تو خونه انجام میداد اینم بگم که خواهرم یه چند وقتی تو همون دورانه عقدمون پیشه شوهرم کار میکرد و من اصلا نمیرفتم سر بزنم خدمات کامپیوتری راه انداخته بود که بعدا جمع کرد من میرفتم دنباله تمیز کردنه خونه میرفت میشست کناره شوهرم که به من فلان چیزو یاد بده خونه مامانم دو کوچه با ما فاصله داشت همیشه میگفت شوهرت منو برسونه اینم بگم که خواهرم پیشینه خوبی نداره و ادمه بی قید و بندیه ولی من هميشه میگفتم خواهرمه مگه ميشه هر وقتم یه چیزی میشد میفهمیدم شوهرم با اون رفته کادو گرفته کیک گرفته خیلی چیزا دیدم حتی وقتی حامله بودم چون جفته بچه پایین بود و خونریزی شدید داشتم شوهرم از خونه مادرم غذا میاورد یه روز رفت گفت میرم یه کاره کامپیوتری انجام بدم غذاتم میارم بعد متوجه شدم کسی خونمون نبوده و شوهرم یک ساعت بعد برام غذا اورد من همش شک میکردم بچمو که از دست دادم چون زود به دنیا اومد یک سال بعد دوباره حامله شدم علاقم کم شده بود به شوهرم حتی میخواستم بچه رو بندازم بالاخره نگهش داشتم بعد از دنیا اومدنش یک ماه گذشته بود قرار شد با خانوادم بریم پارک خواهرم صندوق عقب نشست ماشین شاسی بود و عقب جا داشت به شوهرم گفتم برو شیر خشک بیار رفت دیدم خواهرم همش میگه چی چی اروم داشتن حرف میزدن بهش گفت جات خوبه بعد شوهرم دستشو گذاشت رو دستش حرف میزدن من متوجه نمیشدم چی میگن شوهرم زل زده بود به صورتش لبخند میزدکاره ما به طلاق کشید ولی اون حاضر به طلاق نشد خیلی روزای بدی بود با خانوادم قطع رابطه کردم اونا حاضر نشدن حرفمو قبول کنن بعده دو سال با اصراره مادرم برگشتم در واقع من چاره ایی نداشتم تو این سه سال شب و روز گریه کردم چقد از شوهرم کتک خوردم رابطمون داغون شد و اون تا الان فقط انکار میکنه اینم بگم که همون موقع یه سری عکسای شخصی از یه خانوم تو فلشش داداشم پیدا کرد گفت ماله مشتریه کارمندم از تو فلشش دزدیدهخانوادش فهمیدن و باباش برده بودش تو اتاق بهش میگفت تو با خواهره این رابطه داشتی یا نه من درست حرفاشونو متوجه نمیشدم اخرش باباش گفت اگه تونستی جمع و جورش کن دیدی زیاد ضر ضر میکنه طلاقش بده تا حالا هزار بار خواستم جدا بشم ولی نمیتونم چون هیچ پشتوانه ایی ندارم ویه بچه کوچیک درمانده شدم خواهرم الان نزدیکه شش ماهه ازدواج کرده و زندگیشو سفت چسبیده فقط من نابود شدم تصمیم دارم برم به شوهرش بگم نمیدونم باید چیکار کنمتوی اون دعواها اوضاع کاره شوهرم بهم ریخت ماشینمونو از دست دادیم 120ميليون بدهی بالا اورد حتی نون نداشتيم بخوریم الان دوباره خودشو ساخت و اوضاعش داره خوب میشه ولی من دیگه خوب نیستم اینم بگم که منو شوهرم دیوانه وار همیدیگه رو دوست داشتیم و خیلی برای به هم رسیدن تلاش کردیم و جفت خانواده ها خیلی مارو اذیت کردن الان به پوچی رسیدم دلم یه زندگیه گرم میخواد من خیلی برای این زندگی تلاش کردم و همه جوره پشته شوهرم بود نمیدونم چرا اینجوری شد خواهرم زندگیه منو به کتافت کشید و برای خودش زندگی ساخته شوهرم هزارتا قسم و قران میخوره که من با اون رابطه ایی نداشتم ولی من باورم نمیشه من دوسش دارم اگه بهم اثبات بهش کاری نکرده نمیخوام زندگیم از هم بپاشه چون بلاخره پول دستم بیاد میتونم جدا بشم
    شما دلیل روشنی برای این ادعاتون دارین؟
    از متنی که نوشتین مشخصه که دلیل قاطعی برای شک تون ندارین.
    شاید به خاطر مشکلاتی که برای ازدواجتون پیش رو داشتین حساس شدین و همش نگران از دست دادن همسرتون هستین. انگار باور نمیکنین حالا متعلق به هم هستین و مدام استرس دارین که همسرتون فرد دیگه ای رو برای ادامه زندگی انتخاب کنه.
    دلیل دیگه میتونه اختلاف سنی باشه. شما دو سال از همسرتون بزرگترین. پس نا خوداگاه نگران هستین که دیگران چطور شما و همسرتون رو ارزیابی میکنن. نکنه فکر کنن من خیلی سن بالا هستم؟ نکنه بگن اقا از خانم سرتره؟ نکنه من پیر و شکسته شدم و همسرم هنوز طراوت جوونی رو داره؟ نکنه همسرم از ازدواج با من پشیمون شده و دنبال دختری کم سن و سال تر میگرده؟

    این افکار غیرمستقیم روی عملکرد شما تاثیر میذارن. ممکنه یه حرف ساده، یا واکنش عادی یا کوچکترین عملی که از طرف مقابل سر بزنه، شما رو به استرس بندازه که حتما سرو سری درمیونه.
    طبق گفته های خودتون خلافی از همسرتون سر نزده. شما هم که تا حالا مچش رو نگرفتین. پس من احساس میکنم بیشتر افکار شماست که منفیه نه اعمال همسرتون.

    ایشون هم تا حدی تحمل میکنن. هرفردی استانه تحملی داره. اگه مدام بازخواستشون کنین یا دنبال مچ گیری باشین، نهایتا همسرتون فکر میکنه چرا اش نخورده و دهن سوخته؟ من که دارم تقاص کار نکرده رو میدم پس بذار لااقل کیفم رو بکنم!
    من حتی بعید میدونم خواهر تون به بدی چیزی باشه که شما تعریف کردین.
    یکبار تجربه روابط نامشروع کافیه تا توجه و علاقه همسرتون رو برای همیشه از دست بدین.

    بهتره حتما به یک مشاور مراجعه کنین چون حس میکنم علایم افسردگی رو هم دارین.
    کاش تو این اوضاع بچه دار نمیشدین تا بهتر بتونین رو اصلاح روابط تون کار کنین.

    پیشنهاد میکنم به جای توبیخ و سین جیم کردن شوهرتون از در مصالحه و محبت وارد بشین. یادتون باشه اگه همسرتون از محبت سیراب بشه، دیگه تشنه محبت زنهای غریبه نیست.


    موفق باشین.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد