نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: ناراحت شدن من از همسرم

1418
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27788
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Post ناراحت شدن من از همسرم

    شوهر من ۱۴روز سرکار هستش و هفت روز خونه و کنار من.محل کارش از خونه سه ساعت فاصله ست.و این دوری مارو آزار میده و اذیت میکه.نه ماه از عقدمون گذشته.و یک ماه پیش چهار روز مونده به اینکه روز کاریه همسرم تموم شه و به خونه بیاد.احساس عجیبی پیدا کردم.خسته بودم انگار و از دوری اینقدر خسته شدم و دلتنگی اینقدر بهم فشار آورد که دیگه هیچی برام مهم نبود و شدم یه آدم بیخیال .منو همسرم تمام حس ها و کوچکترین درگیری ذهنیمونو بهم میگیم.همسرم در تلاش بود این بیخیال بودنو ازم دور کنه و با اراده ی خودم موفق شد.ولی روزی که ۷ روز استراحتش شروع شد به خونه اومد .اون یه هفته مهمون خونشون بود و حسابی خونشون شلوغ و فرصت تنها شدنمون خیلی کم این موضوع منو ناراحت کرده بود و از همسرم دلخور شدمو شوهرم گهگاهی با لحن تند و بداخلاقی با من صحبت میکرد منم خیلی زودرنج و حساسم و زود ازش ناراحت میشدم از دلم در میاورد ولی این ناراحتیا اینقدر زیاد شدن که وارد دلم شد و به سختی این ناراحتیا با کمک همسرم رفع شد.همسرم برگشت سرکارش بهش حق میدادم که نتونستیم باهم تنها باشیم ولی بازم ناراحت بودم.ناراحت بودم چون رابطه ی ************مون همراه با استرس بود و به قول خودمونی تا مهمونا نیومدن و عجله ای .چن روز گذشت و حال من بهتر شد ولی حالا حس میکنم مثله سابق دلتنگ همسرم نمیشم.دلتنگش میشم ولی اونقدرا زیاد نیس.زود عصبانی میشم.یه روزدیوانه وار دلتنگشم یه روز معمولی.یک روز ازم پرسید چته چرا زهرای همیشگی نیستی.احساس میکنم حرف خیلی داری ولی نمیخوای بگی.و من در کمال تعجب کنم شروع کردم به گریه کردن و حرف زدن راجب این دوری خسته کننده و نداشتن تحمل .نداشتن صبر.و تمام فرضیه هام از اینکه من دلتنگ همسرم نمیشم بهم ریخت.گریه کردم و حرفامو بهش زدم سبک شدم ولی فرداش دوباره بازم شدم مثه قبل یه آدم خسته.و زود رنج.زود عصبانی شدن و حس میکنم ته دلم یه ناراحتی ازش دارم.یه دلخوری ازش دارم.و خودمم نمیدونم چیه.نمیدونم چرا.سوالم اینه من نمیدونم دلیل این رفتارام چی هست.واقعا نمیدونم.همسرم دیگه نمیدونه چیکار کنه که من بشم زهرا همیشگیش و میگه باید تنها باشی.ولی من از تنهایی و دوریش دق میکنم.دلیل رفتارام دلیل ناراحتی ای که به دل گرفتم دلیل اینا چیه .من نمیدونم.ممنونم از همه.خواهشا پاسخم رو بدید که واقعا نیاز دارم.با تشکر

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : ناراحت شدن من از همسرم

    تمام این حالاتتون طبیعیه و همش هم مال دوریه .

    دوران عقد بخاطر دوری و نداشتن تایم دونفره و تنهایی سخت هست بخصوص اینکه همسرتون 14 روز سرکار هستن .

    امکان داره این هفت روزم که میاد یا مهمان داشته باشن یا مهمانی باشن یا کار داشته باشن ، همینا باعث میشه شما حس کنی که دارید از هم دور و دورتر میشید .

    ولی همه ی اینا طبیعیه و وقتی سر خونه زندگیه خودتون برید تمام این دلتنگیا رفع میشه .

    شما هم یکم تحملتون رو بالاتر ببرید و صبوری بخرج بدید .

    میدونم سخت هست وقتی نتونی یه فرصت بدون دغدغه و استرس پیدا کنی که با خیال راحت بشینی پیش شوهرت ولی شرایط رو نگاه کنید ، همیشه که اینطور نیست ، شاید اینسری همه چی دست به دست هم داد تا کمتر باهم باشید ولی حتما لحظاتی هم داشتید و خواهید داشت که با خیال راحت پیش هم باشید .

    ابراز دلتنگی کنید به همسرتون ولی سعی کنید فراتر از حد نباشه این گلایه و شکایتها چون بنده خدا همسرتون که چاره ای به دستش نیست ، نمیتونه که کارشو ول کنه بیاد پیش شما ، امکان داره از دست گلایه های شما خسته بشه و عکس العمل نشون بده .

    فقط درحدی بهش بگید که بدونه نیاز دارید به بودن درکنارش و داشتن تایم خصوصی مطمئنن اون تمام ناراحتیا و دلتنگیا رو از تو چهرتون میخونه .

  3. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18214
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    32
    تشکر شده 55 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ناراحت شدن من از همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Zahra.i نمایش پست ها
    شوهر من ۱۴روز سرکار هستش و هفت روز خونه و کنار من.محل کارش از خونه سه ساعت فاصله ست.و این دوری مارو آزار میده و اذیت میکه.نه ماه از عقدمون گذشته.و یک ماه پیش چهار روز مونده به اینکه روز کاریه همسرم تموم شه و به خونه بیاد.احساس عجیبی پیدا کردم.خسته بودم انگار و از دوری اینقدر خسته شدم و دلتنگی اینقدر بهم فشار آورد که دیگه هیچی برام مهم نبود و شدم یه آدم بیخیال .منو همسرم تمام حس ها و کوچکترین درگیری ذهنیمونو بهم میگیم.همسرم در تلاش بود این بیخیال بودنو ازم دور کنه و با اراده ی خودم موفق شد.ولی روزی که ۷ روز استراحتش شروع شد به خونه اومد .اون یه هفته مهمون خونشون بود و حسابی خونشون شلوغ و فرصت تنها شدنمون خیلی کم این موضوع منو ناراحت کرده بود و از همسرم دلخور شدمو شوهرم گهگاهی با لحن تند و بداخلاقی با من صحبت میکرد منم خیلی زودرنج و حساسم و زود ازش ناراحت میشدم از دلم در میاورد ولی این ناراحتیا اینقدر زیاد شدن که وارد دلم شد و به سختی این ناراحتیا با کمک همسرم رفع شد.همسرم برگشت سرکارش بهش حق میدادم که نتونستیم باهم تنها باشیم ولی بازم ناراحت بودم.ناراحت بودم چون رابطه ی ************مون همراه با استرس بود و به قول خودمونی تا مهمونا نیومدن و عجله ای .چن روز گذشت و حال من بهتر شد ولی حالا حس میکنم مثله سابق دلتنگ همسرم نمیشم.دلتنگش میشم ولی اونقدرا زیاد نیس.زود عصبانی میشم.یه روزدیوانه وار دلتنگشم یه روز معمولی.یک روز ازم پرسید چته چرا زهرای همیشگی نیستی.احساس میکنم حرف خیلی داری ولی نمیخوای بگی.و من در کمال تعجب کنم شروع کردم به گریه کردن و حرف زدن راجب این دوری خسته کننده و نداشتن تحمل .نداشتن صبر.و تمام فرضیه هام از اینکه من دلتنگ همسرم نمیشم بهم ریخت.گریه کردم و حرفامو بهش زدم سبک شدم ولی فرداش دوباره بازم شدم مثه قبل یه آدم خسته.و زود رنج.زود عصبانی شدن و حس میکنم ته دلم یه ناراحتی ازش دارم.یه دلخوری ازش دارم.و خودمم نمیدونم چیه.نمیدونم چرا.سوالم اینه من نمیدونم دلیل این رفتارام چی هست.واقعا نمیدونم.همسرم دیگه نمیدونه چیکار کنه که من بشم زهرا همیشگیش و میگه باید تنها باشی.ولی من از تنهایی و دوریش دق میکنم.دلیل رفتارام دلیل ناراحتی ای که به دل گرفتم دلیل اینا چیه .من نمیدونم.ممنونم از همه.خواهشا پاسخم رو بدید که واقعا نیاز دارم.با تشکر
    یک سوال دارم چرا آخر هفته ها همسرتون نمیان پیشتون؟کارشون جوریه که آخر هفته هم تعطیل نیستند؟چون سه ساعت زیاد مسافتی نیست و حتی به نظرم می تونین شما هم برین پیششون.
    من در کل با دوری مخالفم و حس میکنم باعث دلسردی میشه مخصوصا اگر دوران عقد باشه.با همسرتون صحبت کنین و درخواست کنید برنامه اومدنشون و دیدارتون رو مدیریت کنن.مثلا در هفته حتما یکروز هم شده بیان یا شما آخر هفته ها برین پیششون و اینجوری رابطتتون رو محکم کنید

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ناراحت شدن من از همسرم

    شما تو دوران عقد هستید؟
    این حالات طبیعیه این روزها همه دوست دارند کنار هم باشند خب گفتید 14روز خونه هستند این بار مهمون اومد ولی خودتون سعی کنید از شلوغی فرار کنید برید مسافرتی جایی یا وقتی ازدواج کردید خونه مستقل دارین
    همه مشکلاتتون طبیعیه منم مثل شما بودم اما الان دنبال یک فرصتم تنها باشم یا احساس کنم مجردم.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد