نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: از این مادران استقامت را بیاموزیم.

1353
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    از این مادران استقامت را بیاموزیم.

    [replacer_img]
    بچه ها با عکس پدر اشک می ریختند. بهانه دلتنگیشان را به مادر می گفتند، مادری که حالا هم پدر بود و هم مادر. و نمی دانست دلتنگی خودش را به چه کسی بگوید. معشوق زندگی اش رفته بود تا جای خالی خود را با عطر سیب پر کند برای همسرش.

    ما درک نمی کنیم. یعنی حتی نمی توانیم خودمان را جای آن ها قرار دهیم.
    می پرسید چه کسانی؟ اصلا یعنی چی؟
    بگذارید مثالی بزنم.
    حتم دارم خودتان می فهمید.
    لحظاتی را تصور کنید که در خانه همه دور هم جمع هستند. مادر خانواده چای بعد از غذا را آورده است. بچه ها از سر و کول پدر بالا می روند و غرق شادی اند و پدر دلگرم به آن که لبخند آرامش بر لبان تک تک اعضای زندگیش نقش بسته است.
    روزی می رسد که گرگ ها، تیشه به ریشه غیرت پدر می زنند. چشم جسارت به آستان ناموس خدا را دارند. خون می ریزند و جولان می دهند. پدر اما طاقت بیشتر ندارد. هر آنچه دارد و ندارد با خود می برد تا مبادا پوز نجس گرگی به خاک مقدس آستانشان برسد.
    پدر که می رود خانه به هم می ریزد. خانه چیزی کم دارد. بچه ها خوشحال اند اما نه مثل قبل.
    هر شب آرزوی دیدن پدر را روی بالش هایشان می گذارند تا شاید فردا صبح که چشمان پر امیدشان باز می شود، دستان محکم پدر باشد که با لبخند همیشگی اش از روی تخت بلندشان می کند.
    مادر اما آشفته تر از بچه هاست. حساب او حساب پدر و فرزند نیست. او معشوق دیرینش را به سمت کشتارگاه نامردان فرستاده. او حالا دلش را روی ماشه ای گذاشته که در دستان شوهرش می غرد و نفیر گلوله اش یک به یک بدن کثیف حرامیان را پاره می کند.
    دلش پر می کشد تا مگر تلفنی، نامه ای چیزی به دستش برسد. عکس اگر باشد که پرواز می کند.
    تعارف که ندارد،شوهر است.
    چنان دلش اسیر اوست که حتی دیدن لباس های درون کمد اتاق هم گریه های دلتنگی اش را آرام نمی کند.حالا حدس زدید که چه چیزی را نمی توانیم درک کنیم؟
    نه؟ بگذارید داستان این روزهای فرد دیگری را برایتان بگویم.

    ما تنها آموختیم که برایشان بزرگداشت بگیریم و اشک هایشان را در قاب تلویزیون های خانه مان تماشا کنیم. ما نمی فهمیم که داغ همسر چه مقدار تلخ است.ما نمی فهمیم که امید ناامید شد مادر چه فاجعه بار است. ما می نویسیم و می خوانیم و رد می شویم

    حال و روز مادری که سال ها پیش، چشمان براق کودکش را خیره خیره نگاه می کرد، وقتی که او از عصاره بدنش غذا می خورد و در آغوش گرمش دراز کشیده بود. و دستان زیبای مادر چنان بغلش کرده بود که گویی قرار نیست از او جدا شود.
    حالا پسر در میان درب خانه ایستاده است. بند کفشش را سفت می بندد در حالیکه چند لحظه پیش از زیر قرآن قدیمی خانه رد شده و اشکان غلطان مادر بدرقه راهش خواهد بود. او عازم به معرکه جنگ است. او هم مثل آن پدر، غیرت به گلویش فشار می آورد.
    مادر اگر هر شب الرحمن و عنکبوت و حدید نخواند برای پسرش، خوابش نمی برد. او زیر لب یا حسین یا حسین می گوید تا نگه دار فرزند جوانش، علی اکبر حسین باشد. چشم از تلفن بر نمی دارد که اگر زنگ خورد و پسرش تماسی گرفته بود، زود خودش را برساند تا شاید چند ثانیه بیشتر صدای شیرینش را بشوند.
    روزهای اضطراب جایشان را به روزهای اندوه دادند. هم آن پدر و هم آن پسر جایشان روی زمین را با عرشی از آسمان معاوضه کردند. آنها شهید شده بودند.
    حالا تنها دارایی بازماندگان، خاطرات شیرینی بود که از عزیزشان داشتند.
    بچه ها با عکس پدر اشک می ریختند. بهانه دلتنگیشان را به مادر می گفتند، مادری که حالا هم پدر بود و هم مادر. و نمی دانست دلتنگی خودش را به چه کسی بگوید. معشوق زندگی اش رفته بود تا جای خالی خود را با عطر سیب پر کند برای همسرش.
    و مادری که امیدی به زندگی نداشت. امیدش فرزندش بود که حالا با کفنی سفید پر می کشید و مثل همان دوران شیرخوارگی لبخند شیرینی به لب داشت. شاید قرار بود دامادی بشود که دل ببرد از دل نازک مادر. اما حالا دیگر قرار نبود روی این خاک قدم بگذارد.
    فکر کنم حالا فهمیدید که ما چه چیز را درک نمی کنیم.
    ما حتی لحظه ای توان تصور حال آنان را نداریم.
    ما تنها آموختیم که برایشان بزرگداشت بگیریم و اشک هایشان را در قاب تلویزیون های خانه مان تماشا کنیم. ما نمی فهمیم که داغ همسر چه مقدار تلخ است. ما نمی فهمیم که امید نا امید شد مادر چه فاجعه بار است. ما می نویسیم و می خوانیم و رد می شویم.
    همین حالا که شما این نوشته را می خوانید آن ها برای تنهایی عزیزشان غصه می خورند.
    شاید گوش اتاقی، زانو بغل گرفته اند و دوباره بودن مردانشان را توهم می کنند.
    ما حتی نمی توانیم خودمان را جای آنان تصور کنیم.
    شاید باید بیشتر حواسمان با آن ها باشد. بیشتر در کنارشان باشیم.
    اگر می توانیم یاری رسانیم، همدمی باشیم برایشان ... دریغ نکنیم.
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  2. 6 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : از این مادران استقامت را بیاموزیم.

    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  4. 3 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25359
    نوشته ها
    674
    تشکـر
    636
    تشکر شده 434 بار در 239 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از این مادران استقامت را بیاموزیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    لایک

    این همه می گفتیم فرزند شهید سهمیه داره باید هم سهمیه داشته باشه. کل مملکت واسه اونا.

    این همه می گفتیم در شهادت بسته شد دیگه نمی تونیم شهید بشیم، همش حرف بوده.

    ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
    این مدعیان در طلبش بی خبرانند/ کان را که خبر شد خبری باز نیامد (سعدی)

  6. 3 کاربران زیر از ashkan1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نوستالژیک ترین موزیک ها
    توسط saeed021 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 07-03-2015, 09:16 PM
  2. افزونه حرفه ایی مترجم برای موزیلا فایرفاکس
    توسط Dr . Security در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 05-25-2015, 07:40 PM
  3. موزیک پلیری با حس گر و سنسور اجرای حرکت دست
    توسط Dr . Security در انجمن موبایل
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-12-2015, 01:13 PM
  4. چطور بیاموزیم که مثبت اندیش باشیم؟
    توسط mosbat در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-19-2014, 09:13 PM
  5. ساده ترین و متداولترین مهارت، پرسیدن را بیاموزیم
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-20-2013, 02:15 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد