سلام .راستش نمیدونم خوشبختانه یا بد بختانه چن وقت بعد از این که داداشم فهمید با دوستام بیرون بودمو چه قشقرقی به پا کرد(پستای قبلیم)بسکه با داداشام کل کل کردمو حرف زدیم با اکراه زیاد قبول کردن که ارش بیاد خواستگاریم دوباره و با هم ازدواج کنیم .راستش نمیتونی تصور کنی چقدر خوشحال بودم و تو ابرا سیر میکردم انگار یه رها ی دیگه شده بودم حالم خیلی خوش بود اومدن خواستگاری و مهریه تعین کردیمو مراسم بعله برونو شیر بها و قول دادن که یه ویلا تو اقدسیه به نامم بزنن همه نفسشون بند اومده بود بابامو مامانمو که دیگه نگو ولی داداشام هنوز نگران بودن و میگفتن رها تو هنوزم وقت داری ببین این پسره به درد تو نمیخوره خوب فکراتو بکن ولی من اصلا به حرفاشون گوش نمیکردم .خلاصه رفتیم خرید و حلقه و لباس برا جشن عقدو محضر وقت گرفتیم .شب تولدم همه فامیلو دوستو اشنا رو جمع کردیم خونمون به بهونه این که تولدمه ولی در اصل میخواستیم به همه بگیم که دارم ازدواج میکنم. قرار بود ارش بیادو همه چیو براشون بگیمو سوپ قارچشون (سوپرایز)کنیم ولی نیومد ارش مامانشو باباشو کلا همه نگران شده بودن داداشام هم بهم توپیدن که دیدی گفتیم این پسره اخرش تورو ول میکنه منم گفتم اینقدر نفوذ بد نزنین شاید کار داشته الان میاد بعد یه اس ام اس بهش دادم گفتم کجایی گفت ببخشید گلم نمیتونم بیام تو کارم یه مشکلی پیش اودمه مجبورم برم خارج از شهر منو میگی اینقدر داغ کرده بودم و عصبانی بودم که نگو ولی براش پی ام دادم که وای نه الان همه منتظرتن نمیشه که نیای .جواب داد که :واقعا نمیتونم بیام ولی عکس هدیه ای رو که قرار بود بهت جلو همه بدم رو برات میفرستم با این حرفش خیلی کم اروم گرفتم و گفتم چی هس حالا عکسشو بی هیچ حرفی برام فرستاد فک میکنی چی بود؟واقعا که هدیه اش عالی بودا!!!باورت نمیشه هدیه اش .....................عکس عقد نامه اش با یکی از بهترین دوستام و البته فامیلم بود !!!!!!!!!!!!! عکسو که دیدم وا رفتم دستام یخ کرد افتادم زمین هنیمجور که نگام به صفحه گوشی مونده بود اس ام اس داد که: ممنونم ازت تو یه پل ارتباطی بین منو نگین بودی واقعا ازت مننونم حلالم کن!!!!!!! همینجور اشک میریختم بقیه هم نمیدونستم که من چمه مهرداد اومد گوشیو ازم گرفتو وقتی ماجرا رو فهمید انقدر عصبانی بود که دلش میخواشت ارشو بکشه!!!!!!!! ولی چن وقت که دنبالش گشتیم پیداش نکردیم انگار اب شده رفته تو زمین اون شب تا صب هی ساز زدمو هی ساز زدم تا اینکه سر انگشنام زخم شد در اثر کشیدنو فشار دادن انگشتام رو سیمای ساز داداشم هم اومد سازوازم گرفت و تا صب کلی با هم گریه و دردو دل کردیم الانم روزام داره همینجور بی هدف میگذره !!!!!!!!کارم فقط شده بود درس خوندنو اهنگای خداحافطی تلخ ،به رسم یادگار، رفیقم کجایی،و دل مغموم بد جوری ضربه خوردم تا اینکه یه روز بهش پی ام دادم گفتم زندگیمو اتیش زدی زندگیتو خودتو اتیش میزنم با اون نگین عوضی هرزه هیچی دیگه مثه اینکه گوشی دست نگین بوده اس ام اسو دیهده بعدش میخواسته شر منو کم کنه یه روز که رفته بودم بیرون داشتم تو ی کوچه رد میشدم که اومد با ماشین با سرعت بهم زد و من افتادمو دیگه هیچی نفهمیدم مثه اینکه اون موقع که با ماشین به من میزده مشروب خورده بوده ولی یه پسر با مرام ماجرا رو دیده و افتاده دنبالش که بگیرتش نگین هم حول شده بوده دو تا خیابون بالا تر زده به دیوار تو بیمارستان هی اومدن ارش اومد که ازم رضایت بگیرن بعد چن روز دووندنشون بالاخره با اکراه رضایت دادم ولی ماجرا به همینجا ختم نشد با یه خط جدید رفتم تلگرام ارش اونم از همه جا بیخبر بهم پا دادو دم از عشقو عاشقی زد و همش حرفای +18 میزد که منو تحریک کنه منم وقتی خوب عاسشق کردم (در حالی که میگفت نه زن داره نه دوس دختر) از چت هامون اسکرین شات گرفتم و فرستادم برا نگین و کلا بنیان عشقشونو به گوه گشیدم الانم دارن از هم طلاق میگیرن دلم خنک شددددددددددددددددد