نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: افسردگی و احساس منفی در شروع ازدواج

995
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    958
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    افسردگی و احساس منفی در شروع ازدواج

    سلام
    من به تازگی عقد کردم، البته هنوز ازدواج نکردیم و دوریم
    شروع رابطمون با دوست داشتن هم بوده
    همسرم هم مرد خوبیه، ویژگی های خوب زیادی به عنوان مرد زندگی داره
    البته بنظرم و در حالی که هنوز زندگیمونو شروع نکردیم

    اما همونطور که همه عیب هایی داریم از جمله خودم
    اون هم ویژگی های شخصیتی خاصی داره، نقطه ضعف، که شاید بنظر خیلی ها پیش پا افتاده بیاد
    اما داره خیلی به رابطمون آسیب میزنه
    رابطمون الان تو شرایط خیلی بدی قرار گرفته
    اونقدر که از نظر روحی کاملا بهم ریختم و افسرده شدم
    اصلا خوشحال و امیدوارر نیستم
    به ناباوری و بی اعتمادی رسیدم
    دوست داشتنم تبدیل به نوعی بی تفاوتی آزاردهنده شده توی وجودم
    و مشکلاتی وجود داره که هرچند کوچیک بنظر بیاد، هر روز و هر روز تکرار میشه
    و حس میکنم همونا داره رابطمونو نابود میکنه
    فکر میکنم توی این دوران شادیو ذوق و شوق و خوشحالیو حس عاشقی بیشتر و بیشتر حقمه
    اما به جاش این حس بی تفاوتی که پیدا کردم، حس کم آوردن جلوی مشکلات، حس اینکه از زور فشارای روحی روانی، ترسا، ناباوریا و سختیا دیگه حتی با اینکه سعی میکنم نمیتونم دوستش داشته باشمو بخندم
    به حد مرگ باعث یاس و افسردگیم شده
    و تحمل این شرایط برام بی اندازه دردآوره
    وقتی فقط کمتر از دو ماه از عقدم میگذره
    همسرم با اینکه مرد خوبیه، که خیلی ویژگی های مثبت داره
    اما چیزایی که با تکرار هرگز تموم نشدی و مداوم و مکرری که از کنترل من خارجن
    و هیچ جوره دیگه بعد از تمام تلاشام
    نه توان از بین بردنشونو تو خودم میبینم و نه توان حلشونو
    باعث شدن شدیدا دلزده بشم، شکننده و بی صبر و طاقت بشم
    درحالی که اینطور نبودم
    و اون مسایل هرقدرم کوچیک، واقعا حضور همیشگوشونو نمیتونم تحمل کنم
    چیزایی مثل حساسیت خیلی زیاد و نابجا و بیمورد در مورد همه چیز و برخورد و عکس العمل نشون دادن از طرف همسرم سر هر چیز
    توقعاتش، توقع کردن مدامش، که برای من اصلا قابل درک نیست، توقع کردن و رنجشش و بعد رنجوندن من
    و نه میتونه توقعاتشو کم کنه و نه با کمی گذشت از بعضی چیزا بگذره و همه چیز رو مطرح نکنه
    و البته خودشم داره اذیت میشه و ناراحت بحاطر همون توقعات و حساسیت ها و حتی حسادت
    و شاد و راضی نمیتونه باشه
    همش حس کمبود داره، و من توان برطرف کردنشو ندارم، دیگه خودمم جلوی مسایل کم آوردم اینقدر که ادامه دار شدن

    حسادتش گاهی نسبت به هر کسی که بینمون محبتی هست، مخصوصا عزیزام
    ضعیف بودنش گاهی در مواجهه با مشکلات
    گاهی قدرنشناس شدنش، زمانی که حس میکنه ممکنه با قبول محبت و گذشت کسی و بیان اون خودشو زیر سوال ببره و در موضع ضعف قرار بده
    و سلطه ای که دلش میخواد بتونه روی من داشته باشه، البته به قول خودش با عشق، تا حس مردونگی کنه
    و حس اینکه مال اونم
    البته تمام این مسایل بیش از یک سال و نیمه که بینمونه
    یعنی قبل از عقد، تا جایی که تصمیمون برای عقد توی شرایطی با تردید زیاد من و ترسم از آینده و در شرایطی که به نوعی مضیقه بود انجام شد
    تو رو خدا کمکم کنید
    هم خودم از نظر روحی داغونم و حالم بشدت بده و افسرده شدم
    هم واقعا آخرین امیدم یا حل مشکل، و یا یه تصمیم درسته واسه آینده و یه عمر زندگی
    چیکار کنم؟ تو رو خدا یه راهی پیش پام بذارید
    من خوب میشم؟ که دوباره حس شادی و عاشقی و امید داشته باشم؟
    بعد از تمام چیزایی که بینمون خراب شده
    بعد از حس عشقی که دیگه ندارم
    دلگرمی که ندارم و جاشو ترس های زیاد گرفته
    میشه دوباره همه چیز رو درست کرد و ساخت
    من فکر میکنم که دیگه نتونیم چیزاییو که با رفتارامون خراب و نابود کردیم دوباره برگردونیم هرگز
    خیلی میترسم، خیلی نا امید و غمگینم
    مسایل توی رابطمون حل شدنیه؟
    البته همسرمم از همه ی اینا آگاهه و حتی گاهی قبول داره بعضی چیزا رو که اشتباه کرده
    حتی بهم امید میده
    قبلا همین امید بسم بود که شادترین بشم
    اما حالا اینقدر مسایل تکرار شده و از هیچ راهی حل نشده
    که به ناباوری تمام رسیدم و هیچی خوشحالو امیدوارم نمیکنه
    و ادامه ی این شرایط و تکرار بیشتر مسایل
    بد تر به نا امیدی محض رسوندتم
    تو رو خدا کمکم کنید
    ممنونوم
    ببخشید که زیاد حرف زدم
    منتظر حوابتونم، یه راهی نشونم بدین لطفا

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    958
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل در رابطه منجر به افسردگی

    مسایل بین ما اگر موردی وارد ریزه کاری بشم خیلی توضیح داره
    نمیدونم چه چیزی رو باید بیشتر توضیح بدم..
    میشه یک مشاور راهنماییم کنه لطفا؟
    اگر دوستان هم تجربه و نظری دارند خوشحال میشم راهنماییم کنن
    واقعا برای رهایی این وضع خودم درمونده شدم و شدیدا احساس میکنم به کمک کسی خارج رابطه و البته خارج متخصص، به مشاور نیاز دارم
    البته هر دومون نیاز داریم..
    لطفا جواب بدید..

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    958
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل در رابطه منجر به افسردگی

    میشه یکی بهم بگه چطور میشه توقعات رو کم کرد، هم برای راحتی خود فرد و هم اطرافیان؟
    چطور میشه رفتارهای غلط گذشته رو با تاثیر و خاطرشون پاک کرد؟
    چطور میشه از حساسیت های عجیب یک نفر کاست؟
    و..

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    767
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    187
    تشکر شده 120 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشکل در رابطه منجر به افسردگی

    سلام... خوب میدونی من خودم هم دارم دوران عقد را می گذرونم . بعضی از حس هایی که شما دارید را منم دارم . میدونی چرا ؟ چون آدم ها با هم متفاوت هستند . نمیشه دو نفر را پیدا کرد که حداقل توی یه زمینه با هم مسئله نداشته باشن و همه چیز بینشون عالی باشه . به هر حال همه آدم ها نقاط ضعف و قوتی دارند و یکسری خصوصیات اخلاقی که سال ها داشتند و شاید حتی ندونند که این اخلاقشون تا چه حد آزار دهنده هست.
    شما تازه 2 ماهه عقد کردید (من نمیدونم قبل از عقد دوره نامزدی داشته اید؟؟؟؟)
    نباید این انتظار را داشته باشی که فردی که باهاش ازدواج میکنی 100 درصد معیارهاتو داشته باشه و همسرتم باید این باور را داشته باشه
    زن و شوهر در کنار هم باید به تکامل برسند پس دوره شناخت شما از همدیگر تازه شروع شده پس باید صبور باشی و سعی کنی مشکلاتتو حل کنی نه اینکه احساس ناامیدی ، سرخوردگی، ترس یا کم شدن دوست داشتن کنی .
    سعی کن نکات مثبت و منفی رفتارهای همسرتو بنویسی و از ایشون هم بخوای برای برطرف شدن مسائلی که بینتون هست نکات + و - شما را هم بنویسه
    بعد بشینید و با هم سعی کنید مثبت ها را تقویت و منفی ها را برطرف کنی
    ما هیچوقت نمیتونیم همسرانمون را تبدیل به یه آدم دیگه بکنیم. باید سعی کنیم مسیرو نشونشون بدیم . مسیری که انتهایش ارامش هر دو طرف هست
    احساس میکنم یه مقدار بیش از حد معمولی رنجور هستی .
    سعی کن اگر همسرت ادم حساسی هست ببینم ریشه این حساسیتش چیه و در موردش باهاش صحبت کن . نه اینکه حرف خودت را بزنی و خودت و همسرتو آزار بدی.
    گفتید دور هستید شاید فاصله ای که دارید باعث پیش اومدن یکسری توقعات نا به جا و در ادامه رنجوندن هم شده . شما خیلی توضیح ندادید . فقط یه جورایی دم از شکست و ناتوانی زدید. مشکلات جزئی قابل حل هست البته قبلا از انکه تبدیل به یه هیولای بزرگ بشه . بهتره مواردی از توقعات یا حسادت های همسرتان را مثال بزنید و بیشتر از خودتون بگید اونوقت مشاور عزیز هم بهتر میتونه راهنماییتون بکنه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه نامشروع
    توسط mhsa در انجمن مشاوره فقهی و دینی
    پاسخ: 63
    آخرين نوشته: 11-13-2019, 06:52 PM
  2. فرهنگ مثبت را از خودمان شروع کنیم
    توسط سهيل در انجمن فرهنگ
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-21-2015, 04:05 PM
  3. عشق ممنوع
    توسط nak59 در انجمن خیانت
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 09-21-2015, 03:32 AM
  4. رابطه نامشروع
    توسط mhsa در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-10-2015, 02:27 PM
  5. فراموش کردن گذشته و شروع دوباره
    توسط shna110 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 02-17-2015, 12:41 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد