نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: مشاوره پیش از ازدواج

940
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28337
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    8
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشاوره پیش از ازدواج

    با سلام من امیر 27 ساله هستم و تا حالا با دختر و جنس مخالف رابطه نداشتم یعنی از هیچ دختری خوشم نمیومد که بخوام بهش پیشنهاد بدم.اهل دختر بازی این حرفام نبودم واسه ازدواجم عقیدم اینه باید حتما از یه نفر خوشم بیاد و دوستش داشته باشم که بتوم به ازدواج با اون فکر کنم.حدود یک سال پیش در محل کار جدیدم از یکی از همکارام خیلی خوشم اومد .یه خانم 25 ساله دختر خیلی با ادب و متینی بود از لحاظ ظاهر و قیافه ام خوب بود یعنی اونی بود که من میخواستم.هر روز علاقم بهش بیشتر میشد و سعی میکردم خودمو بهش نزدیک کنم و بالاخره بعد دو سه ماه تصمیم گرفتم بهش بگم که بهش علاقه دارم اولش خیلی جا خورد چون به قول خودش توقع نداشت من بهش پیشنهاد اشنایی بدم البته پیشنهاد منم کاملا جدی بود و به قصد ازدواج. گفت من نمیتونم پیشنهادتونو قبول کنم و جوابم نه هست چون یه مشکلی دارم و با اصرار من قرار شد یه روز بیرون محیط کار در این باره با هم صحبت کنیم البته ایشون همراه مادرش اومد و به من گفتن که دو سال پیش با یکی از آشناهاشون عقد کردن ولی به دلیل مشکلاتی که با هم داشتن خیلی زود کارشون به جدایی کشیده هنوز طلاق نگرفته بود و در کشمکش بودن و پسر راضی نبود به جدایی ولی دختر دل زده شده بود و علتش هم عدم صداقت و نداشتن ثبات شخصیتی عنوان میکرد و مثلا میگفت دیگه بعد ازداواج باید درسو بیخیال بشی و زیادم حق نداری با پدر و مادرت رفت و آمد کنی. دختر میگفت نهایت سعیشو کرده که با اون زندگی کنه ولی نشده.مادرشم خانم جا افتاده ای بود همین حرفا رو گفت بعدشم واسه من ارزوی خوشبختی کردن و گفتن معذرت میخوام که تا اینجا کشوندیمت ولی باید اینو بهتون میگفتیم. البته خودم قبلش تا حدودی حدس زده بودم شاید مشکل این باشه واسه همین آمادگی شنیدنشو داشتم و زیاد جا نخوردم اصلا از نظر من مشکلی نبود و اگه طلاق میگرفت من مشکلی با اون قضیه نداشتم چون واقعا دختر خوبی بود و من دوستش داشتم و همونجام بهشون گفتم که از نظر من مشکلی نیست و من صبر میکنم تا مشکلشون حل بشه بعد پا پیش میزارم و از این حرفم خیلی جا خوردن. بعد اون قضیه از طریق تلفن و پیامک با هم رابطه داشتیم و سر کارم همو میدیدیم ولی دختر خانم میگفت دوست نداره من صبر کنم چون معلوم نیست قضیش کی تموم بشه و نمیخواد من اذیت بشم ولی من قبول نکردم و گفتم تا هر وقت که بشه منتظر میشم و در ضمن از رابطه تلفنی و پیامکی ام با من راضی نبود و میگفت احساس عذاب وجدان میکنه.من واسه اینکه از احساسم مطمئن بشم و منطقی تصمیم بگیرم دو بار پیش مشاور رفتم و باهاش در میون گذاشتم و مشاورم میگفت کار اشتباهی نمیکنی و لی تا وقتی جدا نشده سعی کن رابطو باهاش کم کنی . منم تا حدودی کم کردم رابطمو هرچند هر روز همو میدیدیم ولی اصلا با هم بیرون نرفتیم. من با خانواده خودمم صحبت کردم و بهشون گفتم از یکی خوشم اومده ولی مشکلشو نگفتم ولی اگه قضیه جدی میشد حتما میگفتم. دو سه ماه بعد بالاخره بعد از دوسال طرف راضی به طلاق شد .دختر خانم با استرس و میومد سر کار و بیشتر روزا افسرده و پریشون بود من اینو میفهمیدم چون تو جلسات دادرسی طرف و میدید و به هم میریخت و دوست داشت زودتر طلاق بگیره .با بخشیدن همه حق و حقوقش طلاق گرفت و خیلی خوشحال بود و منم خیلی خوشحال بودم. بعد یه مدت من دوباره بهش پیشنهامو گفتم و اولش دوباره گفت که نمیتونه به ازدواج فکر کنه و تازه خلاص شده ولی میگفت به گذشته دیگه نگاه نمیکنه و امیدش به حال و آیندست.با اصرار من قبول کرد با هم جدی تر آشنا بشیم و البته تحت نظارت خانواده و از منم قول گرفت که من حتما جریان ازدواج قبلیشو به خانوادم بگم و اونا رو مطلع کنم و منم این کارو کردم. خانوادم مخالفتی نداشتن و گفتن مشکلی نیست اگه خودت دوسش داری از نظر ما چیز خاصی نیست.البته من داستان طلاقشو کامل گفتم براشون و توضیح دادم قضیه چی بوده که بعدا مشکلی پیش نیاد و گفتم مسولیت اتفاقات بعدیشم با خودمه و اونام قبول کردن.بعد از چند وقت با اطلاع خانواده ها چند بار با هم بیرون رفتیم که همو بیشتر بشناسیم البته کاملا در چهارچوب عرف جامعه.تو بیرون رفتنا کاملا اروم و خوب بودیم و راحت با هم صحبت میکردیم و کمترین مشاجره رو نداشتیم و اصلا جلب توجه نمیکردیم چون هر دو جا افتاده بودیم و اصطلاحا به هم میومدیم و هر دو راضی بودیم و بهمون خوش میگذشت و تو صحبت کردنم حرف همو میفهمیدیم. اون دوست داشت ادامه تحصیل بده و من مشکلی با این قضیه نداشتم و گفتم حتی خودمم کمکت میکنم .در مورد مسایل اقتصادی ام صحبت کردیم و من بهش گفتم شرایطمو که فعلا اول راهیم و شاید تو ابتدا یکم مشکل داشته باشیم مثل همه جوونا ولی من تلاش میکنم با همکاری هم زندگی خوبی واست بسازم البته خودشم قبول داشت و بیشتر تفاهم و علاقه رو شرط اصلی ادامه رابطه میدونست ولی مثل خود من مسایل اقتصادی رو هم مهم میدونست ولی نه اونقدر که همه چیز رو پول بدونه. همه چیز خیلی خوب بود و ما از کنار هم بودن خوشحال بودیم و حتی یه بارم پیش مشاوری که ایشون قبلا وقتی با همسر قبلیش تازه به مشکل خورده بودن رفتیم و با اونم صحبت کردیم و اونم خیلی ما رو برازنده هم دونست و گفت مشترکاتتون زیاده و خیلی از دختر خانم تعریف کرد و گفت من در جریان مشکلاتش بودم و هر سوالی داری بپرس و گفت که عدم صداقت و باعث دلزدگیش شده و اصلا اون طرفو بدون فکر انتخاب کرده. چند وقت بعد من با خانواده واسه خاستگاری رفتیم خونشون و با پدر و مادرش صحبت کردیم و بیشتر واسه اشنایی اولیه بود و خانواده ها با هم اشنا بشن.همه چیز خوب بود و خانواده من اظهار رضایت کردن و قرار شد ما خودمون تصمیم نهایی رو بگیریم و به اونا اعلام کنیم. اینم بگم تو محیط کار بیشتر همکارا تو جریان ازدواج قبلی دختر خانم بودن و یه بار به من گفت خجالت میکشه تو محیط کار اگه دوباره ازدواج کنه.چند روز بعد از اون جلسه خاستگاری یه روز که با هم بیرون بودیم به من گفت اگه بهت بگم نه ناراحت میشی؟؟ و من گفتم اره و این باعث شد یه دلشوره ای بگیرم. یه جورایی احساس کردم تجربه قبلیش باعث شده تصمیم گیری واسش سخت باشه و بترسه از ازدواج. چند روز بعد که بیرون بودیم به من گفت که جوابش نه هست و نمیتونه دیگه به ازدواج فکر کنه نه با من نه با کس دیگه و به منم گفت که شما ایرادی نداری و پسر خوبی هستی و تو این مدتم که با هم بودیم چیز بدی ازم ندیده و خیلی بهش خوش گذشته و خوشش اومده ازم ولی نمیتونه تصمیم بگیره واسه همین خواهش کرد که تموم کنیم و من دیگه بهش فکر نکنم. من خیلی ناراحت شدم ازش توضیح خواستم ولی هر دفعه همینو گفت که نمیتونه فکر کنه به ازدواج و معلوم نیست ای تا کی طول بکشه و نمیخواد من صبر کنم و اذیت بشم. به خانوادشم گفته که قضیه تموم شده. من خیلی صحبت کردم باهاش و در خواست کردم بیشتر فکر کنه و من صبر میکنم تا هر وقت که بخواد ولی قبول نمیکنه البته گاهی احساس میکنم یکم نرم میشه ولی بازم حرف خودشو میزنه الان حدود یه هفته است که این جریان پیش اومده و خودشم خیلی ناراحته حتی بعد اینکه به من گفت تموم کنیم گریه کرد. البته من بیشتر ناراحتم و روزای اول نتونستم خودمو کنترل کنم و گریه کردم و خیلی ازش خواستم بیشتر فکر کنه ولی میگه دباره ازدواج نمیتونه فکر کنه و نمیخواد ازدواج کنه. ولی همچنان تماس و پیامک بینمون هست و با هم صحبت میکنیم و حتی بعد اینکه تصمیمشو به من گفت و دید حال من خوب نیست مدام زنگ میزد و حال منو میپرسید . شما منو راهنمایی کنید که چیکار کنم و چه برخوردی داشته باشم؟به تصمیمش احترام بزارم هر چند خیلی واسم سخته چون بهش وابسته شدم و دوستش دارم.یا اینکه صبر کنم بببنیم تو آینده چی پیش میاد؟ولی خیلی واسم سخته و غیر ممکنه فراموش کردنش چون واقعا دختر خوبیه و منم دوستش دارم و هر روزم جلوی چشممه و خیلی دارم اذیت میشم و نمیتوم به کس دیگه فکر کنم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25315
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    2
    تشکر شده 78 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشاوره پیش از ازدواج

    سلام دوست عزیز
    تو درون اون دختر الان یه طوفان بزرگی هست که نمی تونه هیچ تصمیمی بگیر مثل کسی که زلزله خونشو خراب کرده و شما ازش توقع خنده داشته باشی ، برا همین بهت توصیه می کنم یه مدت باهاش هیچ ارتباطی نداشته باشی حتی پیامکی بزار تو حاله خودش باشه اما قبل بگو من بهت علاقه دارم و می خوام چند وقتی کاری به کارت نداشته باشم اینو که بگی دیگه تو ذهنش نمیگه ولش کردی .
    خوب پس شد شما یه مدت کاری به کار این خانم نداشته باش تا طوفان درونش بخوابه بعد دوباره به صورت رسمی پا پیش بزار
    و من الله التوفیق ( پسری از لرستان )

  3. 4 کاربران زیر از seyyedmahdifatemi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : مشاوره پیش از ازدواج

    سلام

    دوست عزیز این خانم حق داره الان نتونه راجب ازدواج مجدد فکر کنه .

    میگن کسایی که طلاق گرفتن تا یکسال بهتره به ازدواج فکر نکنن تا به ثبات برسن و آرامش پیدا کنن .

    الان تو شرایط بحران هست و تصمیم گیری برای ازدواج مجدد به صلاح نیست و الان یجورایی ترس تو دلش هست برای ازدواج و ترس و تردید داره نسبت به انتخاب .

    تازه از بلاتکلیفی درومده و هنوز اعصابش ،روانش آروم نشده و به ثبات و آرامش نرسیده .

    فعلا نمیخواد با کسی در ارتباط باشه و میخواد خودش باشه و خودش ،میخواد فکر کنه ، راجب همه چیز

    بهتره شما یه مدت دوروورش نباشی

    این به معنای از دست دادنش نیست فقط قراره یه مدت فرصت فکر کردن بهش بدید

    بهش بگید من همچنان روی تصمیمم و انتخابم هستم

    شما هم تا هروقت که میخوای میتونی فکراتو بکنی و تنها باشی ، ولی اگه یه زمان تصمیم گرفتی به ازدواج بدون منتظرتم .

  5. 4 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28337
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    8
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشاوره پیش از ازدواج

    مرسی بابت راهنمایییت دوست عزیز
    ویرایش توسط amirem160 : 05-25-2016 در ساعت 09:16 AM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پیر پسر هستید یا پیر دختر؟
    توسط شهرام2014 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 02-19-2015, 11:29 AM
  2. پیشگیری از پیری پوست با نسخه ای از طب سنتی
    توسط Artin در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-17-2014, 10:56 AM
  3. چه کنیم پیردختر و پیرپسر نشویم؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-23-2013, 12:18 AM
  4. پیشنهادات طب سنتی برای پیشگیری از بیماری های پاییزه
    توسط R e z a در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-10-2013, 12:51 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد